eitaa logo
کانال شهید محمدعلی برزگر
15هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
9هزار ویدیو
2 فایل
صاحبِ کتاب از قفس تا پرواز(شهید محمدعلی برزگر): ولادت:۵'۳'۱۳۴۵ شهادت ومفقودیت:۱۰'۶'۱۳۶۵ عملیات:کربلای۲ فرمانده:شهیدکاوه منطقه شهادت:حاج عمران عراق تبلیغات شما👇 @Mahya6470 کانال شهیدبرزگر https://eitaa.com/24375683/10791
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن کریم.صفحه 166 ۳صلوات ایستگاه صلواتی امروز به نیت اول سلامتی و ظهور امام زمان عج امام رضا ع وحضرت معصومه س دوم شهید محمدعلی برزگر سوم مهمان ویژه امروز شهیدمجید تجن جاری🌹[نخبه]
1.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯🇮🇷 ________________ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✋لبیک_امام_خامنه ای 📢 توصیه‌ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به قرائت قرآن و دعا برای پیروزی جبهه مقاومت ❤️رهبر انقلاب اسلامی در پاسخ به سوالی، قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل را برای پیروزی جبهه مقاومت توصیه کردند.
🔆فتنه پدر عروس یهودی چون نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه بالا گرفت ، (عبدالله بن ابى ) كه از بزرگان يهود بود حسدش درباره پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر شد و در صدد قتل پيامبر صلى الله عليه و آله برآمد. براى وليمه عروسى دخترش ، پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام و ساير اصحاب را دعوت نمود، و در ميان خانه خود چاله اى حفر كرد و روى آن را به فرش پوشيده نمود، و ميان آن گودال را پر از تير و شمشير و نيزه نمود. همچنين غذا را به زهر آلوده نمود، و جماعتى از يهودان را در مكانى با شمشيرهاى زهرآلود پنهان كرد. تا آن حضرت و اصحابش پا بر گودال گذاشته در آن فرو روند و يهوديان با شمشيرهاى برهنه بيرون آيند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش را به قتل برسانند. بعد تصور كرد كه اگر اين نقشه بر آب شد غذاى زهرآلود را بخوراند تا از دنيا بروند. جبرئيل از طرف خداى متعال اين دو كيد را كه از حسادت منشعب شده بود به پيامبر صلى الله عليه و آله رساند و گفت : خدايت مى فرمايد: خانه عبدالله بن ابى برو و هر جا گفت : بنشين قبول كن و هر غذائى آورد تناول كنيد كه من شما را از شر و كيد او حفظ و كفايت مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤ منين عليه السلام و اصحاب وارد منزل عبدالله شدند، تكليف به نشستن در صحن خانه نمود، همگى روى همان گودال نشستند و اتفاقى نيفتاد و عبدالله تعجب نمود. دستور آوردن غذاى مسموم را داد، پس طعام را آوردند، پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: اين طعام را به اين تعويذ بر غذا قرائت نمائيد (بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لايضر مع اسمه شى ء ولاداء فى الارض و لا فى السماء و هو السميع العليم ). پس همگى غذا را ميل كردند و از مجلس به سلامت بيرون آمدند. عبدالله بسيار تعجب نمود گمان كرد زهر در غذا نكردند. دستور داد يهوديانى كه شمشير به دست بودند از زيادتى غذا ميل كنند، پس از خوردن همه از بين رفتند. دخترش كه عروس بود فرش روى گودال را كنار زد ديد زمين سخت و محكمى شده است پس بر بالاى آن فرش نشست در گودال فرو رفت و صداى ناله اش بلند شد و از بين رفت . عبدالله گفت : علت فوت را اظهار نكنند. چون اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد از عبدالله حسود، علت را پرسيد؟ گفت : دخترم از پشت بام افتاد، و آن جماعت ديگر به دل پیچه مبتلا شدند.😳😂😂😳 📚خزينة الجواهر ص 344 - بحارالانوار ج 6. https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18632
والله قسم، هذا شهید! در زندان الرشید تکریت، اسیری بود به نام حیدر گلبازی (اهل خلیل آباد کاشمر). از بس تیر و ترکش خورده بود هیچ جای سالمی در بدنش دیده نمی شد. زخم هایش عفونت کرده بود، آنقدر که زخم پایش را کرم خورده بود. بوی عفونت زخم هایش را از سر ناچاری تحمل می کردیم. همه کسانی که در راهروی زندان نشسته بودند، مثل ما زخمی بودند. مأمور عراقی هر وقت برای آمارگیری می آمد، کلاه کجش را روی بینی و دهانش می گرفت تا اذیت نشود. آمار می گرفت و سریع بیرون می رفت. شبی که آن اسیر به شهادت رسید از همان لحظه چنان بوی خوشی در زندان بلند شد که در عمرم چنان بوی خوشی را استشمام نکرده بودم. وقتی آن مأمور عراقی برای آمارگیری آمد، نمی دانست برادر گلبازی شهید شده است. با تعجب کلاهش را از پیش دماغش برداشت و گفت: چه کسی عطر زده است؟ این عطر را از کجا آورده اید؟ وقتی متوجه شد این بوی خوش از پیکر پر از زخم عفونی حیدر گلبازی بلند شده است، با ناباوری می گفت: والله قسم، هذا شهید! هذا شهید! هذا شهید ... روح پاکش صلوات🌾 📚 کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه ۴۶۸ ┄┅═✧❁🇮🇷❁✧═┅┄ https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18634
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅 ماجرای بسیار شنیدنی از معجزه نهج البلاغه 🎤حجه الاسلام مهدوی ارفع https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18635
یک دفعه دشمن با پهپاد شلیک کرد. تازه متوجه شدیم که رو به رومون هستن و هنوز پشت سرمون نفوذ نکردن. داشتیم به راحتی نیروها رو عقب می کشیدیم. علی گاهی تیربار رو به کمکیش میداد و به حمل مجروح ها کمک می کرد. تا برانکارد رو حمل می کرد، صدای کمک تیربارچیش در می اومد. علی آقا...!! علی آقا..... خسته شدم. می رفت و تیربار رو می گرفت و شروع به تیراندازی می کرد. تونسته بود خط رو خوب نگه داره. ما هم نیرو ها رو به خروجی روستا کشونده بودیم. هاشم (شهید دهقانی نیا) هنوز تو مرکز روستا حدود 300 متری از ما جلو بود و داشت خمپاره می زد. ساعت 7 صبح شده بود. علی هم 15 متری از من فاصله داشت به یکباره از روی خاکریز غلت خورد و اومد پایین. یکی از بچه ها نزدیک علی بود. گفتم: ببین علی چش شد؟! با خودم گفتم: حتما تیر خورد. بلافاصله نگا کرد گفت: علی شهید شده.🌹😢🕊 شهید https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18637
7.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسوزید بسوزید و بمیرید از این حرص از اینکه نمی تونید موفقیت بچه های ایران رو ببینید اینا واقعیت‌هایی که نمی‌خوان شما ببینید https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18638
🌹 آخرین شبی که حرم حضرت زینب سلام الله علیها بودیم، حاج احمد اصلا توی حال خودش نبود. 🔹 مثل یک تعزیه خوان دور حرم می چرخید و بلند بلند گریه می کرد و با جمله های کوتاه و ساده اینگونه می خواند: «این جا رأس حسین (ع) را به نیزده زدند. عمه سادات را به اسیری آوردند. شامی ها با اهل بیت حسین (ع) کاری کردند که روی ظالم ها عالم سفید شد». بعد از روضه، یک گوشه حرم نشست و تا صبح نماز خواند و مناجات کرد. 🔸 نزدیک اذان صبح، آمد و سراغ یک پاسدار با لباس سبز سپاه را گرفت. ما که ندیده بودیمش. اصرار کردیم که قضیه چیست؟ گفت: یاد شهید محمد توسلی کرده بودم. خیلی دلم گرفت. به حضرت زینب (س) متوسل شدم. پاسداری را دیدم که آمد و گفت: «فردا روز موعود است. دیگر انتظار تمام شد». 🌷 فرداحاج احمد عازم لبنان شد و این رفتن دیگر بازگشتی نداشت. 📚 یادگاران، جلد ۹؛ کتاب متوسلیان نویسنده: زهرا رجبی متین نشر روایت فتح https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18639
🌹🍃 زیبا "آدم" گناه کرد کلید "رَبّنَا ظلمنا أنفسنا وَإِنْ لَمْ تغفر لنا وَتَرْحَمنَا لَنَكُونَنَّ مِنْ الْخاسرِينَ" پس مورد عفو وبخشش قرار گرفت ❣"نوح" بین دشمنانش گیر افتاده بود کلید "رب اني مغلوب فانتصر" پس گشایش الهی نصیبش شد و با کشتی اش نجات یافت و دشمنانش نابود شدند ❣"زكريا" پیر مسن بود و همسرش هم نازا کلید "رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ" پس یحیی به او عطا گردید ❣"يونس" در تاریکی دریا و شکم ماهی تنها مانده بود کلید "لا إله إلّا أنت سبحانك إني كنت من الظالمين" پس نجات یافت ❣"أيوب" به مصیبت و بیماریهای سختی دچار شد کلید "رَبِّ إنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ" پس از درد و رنج نجات یافت ❣"إبراهيم" در آتش افکنده شد کلید "حسبنا الله ونعم الوكيل" پس نجات یافت و پیروز گشت ❣"يعقوب" یوسف را از دست داده بود، کلید "إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه" پس خداوند بعد سالها یوسف را به او برگرداند ❣"محمد" در غار ثور توسط کفار محاصره شده بود کلید "لا تحزن إن الله معنا" پس بر آنها پیروز گشت. 💧هرقفلی کلیدی دارید 💧پس خوب بنگر و صبور باش 💧که بی شک هیچ دری تا ابد بسته نخواهد ماند شماهم این دعاهاروبخونیدان شاءالله https://eitaa.com/ShahidBarzegar65/18642