💠 صدقه 💠
🟢 روزي حضرت رسول اكرم(ص) از شيطان پرسيدند: اي ملعون چرا مانع از صدقه دادن مي شوي؟
🌑شيطان گفت: اي رسول خدا! اگر اَرّه اي بر سرم گذارند و مانند درخت اَرّه ام كنند برايم راحت تر است از تحمل صدقه دادن اشخاص.
🟢حضرت فرمودند: چرا از صدقه دادن مردم ناراحتي ؟
🌑شيطان جواب داد:
🟡در صدقه پنج خصلت است
⚡️1- مال را زياد مي كند
⚡️2- مريضان را شفا مي دهد
⚡️3- بلاها را دفع مي كند
⚡️4- صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور مي كنند
⚡️5- بدون حساب وارد حساب مي شوندو عذابي برايشان نيست.
🟢 رسول اكرم(ص) پس از شنيدن اين سخنان از شيطان به او فرمودند: خدا عذابت را زياد کند.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#پندانه
جمعی تابوتی را تشییع می کردند در کنار تابوت کودکی با گریه فریاد می کشید پدر جان تو را به گودالی می برند که نه فرشی هست نه چراغی و نه غذایی !
کودک فقیری این را شنید و سریعا خود را به خانه رساند و به پدرش گفت : ...
" ای پدر عده ای می خواهند جنازه ای را به خانه ما بیاورند !
آدرسی که می دادند دقیقا خانه ی ما بود !
جایی که نه فرشی هست ، نه نوری و نه غذایی !
عیدالله اکبره...
| فراموش نکنیم که فقر باعث می شود زندگی برای بعضی از انسان ها با مرگ فرقی نداشته باشد |
🌟ای کاش علی شویم وعالی باشیم
همسفره کاسه های خالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
3.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حقا که غدیر بَهرِما نوروز است
میزان عدالت است وظالم سوزاست
جمهوری اسلامی ما درسنوات
ازیمن ولایت علی پیروزاست
عیدتون مبارک.
مسلمونی ماخارچشم دشمنای مولا.
انشالله خوب بدرخشیدوشاگرداول کلاس درس مولا باشید.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
💢#کمی_لبخند
🌐یک راننده لبنانی تعریف میکرد؛
ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم...
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت:
کرایه رو امام علی (ع) حساب میکنه
و زد به فرار...
منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش...
چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم وهابیه گوشی آیفون اش رو توی ماشینم جا گذاشته...
گوشیشوجواب دادم ؛ صدای خودش بود؛ دیدم داره التماس میکنه بیا کرایه ات رو بدم...
منم گفتم امام علی (ع) کرایه رو داد تو برو گوشیتو از معاویه بگیر :)😉
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
مولای غریبم
به راستی چه چیزی
منتظرانت را آرام می کند
و انتظار آنها را پایان میدهد؟
چه چیز در روشنی چشمهایشان است
و دل بیقرارشان
که آنها را قرار و آرام می بخشد؟
آیا آنان که عمری به جادّه انتظار
چشم دوختهاند و در همین مسیر با همه
سختیهایش راه پیمودهاند
تا به دشت سرسبز موعود منتظر پای گذارند
به پاداشی کمتر از همنشینیات
راضی میشوند؟
و چه فرجامی از این زیباتر
و چه لحظهای از این باشکوهتر
نماز شبی_نذر ظهور
آقاجان عیدتون مبارک
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی آمدند در حالی که طلا و جواهر و اشیاء گرانبها به همراه داشتند
پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند (أبوبکر نیز در بین جماعت بود) و سؤال کرد خلیفه نبی و امین او چه کسی است؟
پس جمعیت حاضر ابوبکر را نشان دادند پس
راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت نامم «عتیق» است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟
ابوبکر گفت نام دیگرم «صدیق» است
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟
ابوبکر گفت نه هرگز
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او
هستم شخص دیگریست
ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من به همراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها به همراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه مسلمین چند سؤال بپرسیم پس اگر توانست به سؤالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند
و اگر نتوانست سؤالات ما را پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم
ابوبکر گفت سؤالاتت را بپرس راهب گفت باید به من امان نامه بدهی تا آزادانه سؤالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی پس سؤالاتت را بپرس
راهب سه سؤالش را مطرح کرد:
⓵❤️ما هُو الشَئ الَّذی لَیس لله؟
چه چیز است که از آن خدا نیست؟
⓶💙ما هو شئ لَیس عِندَالله؟
چه چیز است که در نزد خدا نیست؟
⓷💚 ما هو الشئ الَّذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم پس به دنبال عمر فرستاد و راهب سؤالاتش را مطرح کرد
عمر که از پاسخ عاجز ماند پس به دنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سؤالات جا خورد و جمعیت گفتند چه سؤالیست که میپرسی؟
خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند
راهب ناامید گشته قصد بازگشت به روم کرد ابوبکر گفت: ای دشمن خدا اگر عهد بر امان دادنت نبسته بودم زمین را به خونت رنگین میکردم
سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود به سرعت خود را به امام علی علیهالسلام رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند
پس امام علی علیهالسلام به همراه پسرانش امام حسن و امام حسین میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند
ابوبکر خطاب به راهب گفت آنکه در جست و جویش هستی آمد پس هر سؤالی داری از علی بپرس!
راهب رو به امام علی علیهالسلام کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی علیهالسلام فرمودند: نامم نزد یهودیان «الیا» نزد مسیحیان «ایلیا» نزد پدرم «علی» و نزد مادرم «حیدر» است
پس راهب گفت: نسبتت با نبی ﷺ چیست؟
امام علیهالسلام فرمودند: او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم
پس راهب گفت به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده من تو بودی
پس به سؤالاتم پاسخ بده و دوباره سؤالاتش را مطرح کرد
امام علی علیهالسلام پاسخ دادند:
《فإن الله تعالی أحد لیس له صاحبة
ولا ولدا فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک》
❤️آنچه خدا ندارد زن و فرزند است
💙آنچه نزد خدا نیست ظلم است
💚و آنچه خدا نمیداند شریک و همتا
برای خود است
پس راهب با شنیدن این پاسخها امام علی را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت:
《أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معدن الحکمة》
به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است پس براستی تو خلیفه بر حق پیامبری
سپس تمام هدایا را به امام علی علیهالسلام تقدیم کرد و امام در همان جا اموال را بین مسلمین قسمت کرد
عزيزان تا حد امکان نشر دهید زیرا
پیامبر ﷺ فرمود:
هر کس فضائل امیرالمؤمنین علی
ابن ابی طالب علیهالسلام را نشر دهد
مادامی که از آن نوشته اثری باقیست
ملائکه الله برای او استغفار میکنند
✍ منبع:
کتاب الإحتجاج مرحوم طبرسی
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
1.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️شکرخداکه نام علی دراذان ماست
ماشیعه ایم وعشق علی هم ازآن ماست
🍃ماشیعه زاده ایم خدارا هزارشکر
این شیعه زادگی شرف خاندان ماست
❤️پیرم که سایه لطفش مستدام گفت:
عشق علی همیشه وهرجا نشان ماست.
🍃راستی سیدو سادات کانالِ شهید؛ویژه عیدتون مبارک.
ماروهم دعاکنید.
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🕊قبل از عید 98 بود که خواب دیدم اطراف خیمهای شلوغ و پر رفت و آمد است،
میگفتند: هر کسی شهید دارد و برنگشته است سراغش را از آنجا میگیرد،
🕊رفتم داخل خیمه، پیرمردی با چهره نورانی لیستی در دست داشت زود رفتم کنارش تا سراغ علی را از او بگیرم،
گفتم: حاج آقا؟ منم شهید دارم که هنوز برنگشته،
🕊 با مهربانی نگاهی به من انداخت، گفت: اسمش چیه گفتم: علی، علی آقایی .
یک لحظه یاد پسوندت افتادم گفتم: حاج آقا، اسمش هست علی آقایی حمل آباد!
🕊دوباره نگاهی به لیست توی دستش انداخت، پشت روی صفحه را نگاه کرد، نبود، برگ دوم را دید،
بعد نگاهی به من انداخت گفت: آره اسمش اینجاست،
🕊 پرسیدم: پس کی میاد؟!
گفت: معلوم نیست هر وقت نوبتش برسه!
شهید #علی_آقایی🕊🌹
راوی: همسر شهید
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65