ضرب المثل 👌 آسیاب به نوبت.. آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی میکرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می‌برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمیداشت، مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را میدیدند، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره‌ای نداشتند و فقط نفرینش میکردند. پس از چند سال آسیابان مُرد و آسیاب به پسرانش رسید. شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم. پسران هریک راهکار ارائه نمود. پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد میگیریم پسر بزرگتر گفت: اگر ما چنین کنیم، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. "بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود میفرستند و میگویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف‌تر از پسرانش بود." چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر عذابش دوچندان شد اما این فکرشیطانی نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد. ای کسانی که برای چندصباحی بر حسب حکمت الهی بعنوان دولتمرد ؛ مسئول مردم میشوی ...مراقب باش... پیمانه ات را آنگونه بر همگان عدالت برداری که سفیر وفقیر برایت تفاوتی نداشته باشد...بیت المال شوخی بردارنیست. به یکباره نابود می‌کند تمام آنچه را ذره ذره به دست آورده ای. زیرا که سنگ آسیاب یکی رو است ویکی زیر...پس می چرخد و خرد می‌کند...مراقب عاقبتت باش... آه مردم مظلوم می‌سوزاند خرمن قدرتت را....

♨️ شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت

دختر دانشجو از استادش شهید دیالمه سوالی می‌پرسد.. شهید دیالمه سرش را پایین می‌اندازد و جواب می‌دهد..! دختر دانشجو عصبانی می‌شود و می‌گوید: مگر تو استاد ما نیستی؟! چرا نگاهم نمی‌ڪنی؟! شهید دیالمه گفت: اگر به تو نگاه ڪنم، اونی ڪه باید نگاهم ڪنه، دیگه نگاهم نمی‌ڪنه..! شهید_عبدالحمیددیالمه #شهید | #عبدالحمید_دیالمه

ما چقدر برای ظهور آقا قدم برداشتیم⁉️ #مولای‌من 🏴کاروان در میانه‌ی صحرا ، سوار... بر اشک و اضطراب و داغ ، لحظه‌های سرخ و پُر اَندوه عاشورا را مرور می‌کند و پیش می‌رود ... ... و در درد تاول‌ها و هجوم گلوگیر بغض‌ها و پرده‌ی زلال اشک‌ها ، زیر لب مدام شما را می‌خواند ... خدا به حق دل‌های شکسته‌ی کودکان آل‌الله، شما را برساند 🏴 #الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج #ماملت‌امام‌حسینیم شده به نیت اقا؛ کاری انجام بدی⁉️ مثلا صلوات؛سفر اربعین؛ فرزندآوری به این نیت که سرباز اقابشه ؛ صدقه هرصبح؛سالخورده ای رو ازخیابان عبوربدیم؛‌و....

🎥 فرزاد بادپا قهرمان ایرانی که فرد داعشی در حادثه شاهچراغ را از پای در آورد، به عنوان پرچمدار ملی، کاروان ایران را همراهی کرد

#حواسا جمع.... سبک جدید دزدها 😬(لباس مشکی) 👌لطفا.... موقع خرید چشم از کارت خودتون برندارین...

۰─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ #تلنگر 👌 فردی هنگام راه رفتن، پایش به سکه ای خورد. تاریک بود، فکر کرد طلاست!✨ کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند. دید ۵۰۰ ریالی است!! بعد دید کاغذی که آتش زده،        ۵۰ هزار تومانی بوده!! گفت: چی را برای چی آتش زدم! و این حکایت زندگی خیلی از ماهاست، چیزهای بزرگ را برای چیزهای کوچک آتش میزنیم و خودمان هم خبر نداریم! مراقب باشیم. اعمال خوبمون رو با یک حرف(تهمت، غیبت، دروغ،مال مردم؛ ریا و ...)آتش نزنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

در جبهه در هر محفلی که می‌نشست می‌گفت: عشق حسین بن علی (ع) ما را به این وادی کشانده و بس.... پیش‌از شهادت از مادرش خواسته بود: مراسم مرا بسیار ساده بگیرید، سردَر خانه پرچم عزاداری امام‌حسین را نصب کنید و جز اسم حسین(ع) اسم دیگری بر در خانه نزنید، بر روی سنگ قبرم بنویسید فدایی امام حسین (ع) «ان‌شاءالله قبول کند.» #شهید_محمدرضا_ایزدپور #لشکر۷_حضرت‌ولیعصر‌عج #روحش‌شاد_باذکر_یاحسین

⛔️اعمالی که اینقدررررررر داریم براشون زحمت میکشیم، خیلی راحت، میره به حساب کسی که غیبت شو کردیم😔 یا به غیبتی که ازش شده با لذت و کنجکاوی، گوش دادیم.

مقایسه ممنوع.... 🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی می‌کنه… اگرهم رفتین؛ فقط برای دفاع ازدین باشه ⛔️من در خانه‌ام اینستاگرام را ممنوع اعلام کرده‌ام… مردم گولِ مطالب وفیلمهای ضدونقیض اینستاگرام علیه کشور رونخورید... اینها یا بصورت حرفه ای ربات هستند (آدم وجودنداره و فقط مثل طوطی بهش القاشده) ویااینکه افرادی گذاشته میشن که از طرف ضدانقلابهای اونور آب؛ مبلغ میگیرن؛ حمایت میشن تا مغز منو شمارو علیه کشورمون شستشو بدهند و بدبین بشیم معترض بشیم تا اونهاموفق تر بشن و بتونند پول بیشتری از سادگی مخاطب به جیب بزنند. 👌باورنکنید....

. راز حجرهٔ عجیب آیت‌الله شیخ عبدالرّحیم قمی در کربلا . «مرحوم شیخ عبدالرّحیم قمی را می‌شناختم. او بسیار خوب بود. در مدرسهٔ حسن‌خان کربلا حجره داشت؛ آن حجره هم حجرهٔ عجیبی بود. معروف بود که آنجا محلّ افتادن حضرت سیّدالشّهداء - علیه السّلام - از اسب بر روی زمین بوده است! کسی از طلّاب حاضر نمی‌شد در آن حجره زندگی کند. علّتش هم این بود که نیمهٔ هرشب، صدای ضجّه، گریه و نوحه در آنجا به گوش می‌رسید؛ بدون آنکه کسی در آنجا دیده شود! ولی مرحوم شیخ عبدالرّحيم قمی در آن حجره استقرار یافت. هرشب وقتی صدای نوحه و گریه بر امام حسین - علیه السّلام - را در آن حجره می‌شنید، او هم برمی‌خاست و هم‌نوای با ایشان می‌شد، و خودش هم نوحه و روضه و چند بيت شعر در عزای حضرت اباعبدالل‍ه الحسین - علیه السّلام - می‌خواند. وقتی چنین می‌کرد، دیگر صداها خاموش می‌شد. شیخ عبدالرّحیم قمی اجازه نمی‌داد کسی در آن حجره شوخی و خنده کند، و اگر کسی رعایت نمی‌کرد، او را با عصای خود از حجره بیرون می‌راند!». . 📗 نقل توسط مرحوم حاج محمّد علامه/تهران، ۱۳۵۴ش