📿 #نماز_اول_وقت 🌷 #شهدا 🔅 يكي از هم رزمان 🌷شهيد حميدرضا نوبخت، درباره ی اهميت دادن اين شهيد بزرگوار به نماز اول وقت نقل مي كند: 🌴 «با حميدرضا در جزيره مينو بوديم. روزي براي انجام دادن كاري سوار بر خودرو شديم🚘 و به طرف اهواز حركت كرديم. فصل تابستان بود و گرماي طاقت فرساي خوزستان همه را اذيت مي كرد.😔 ناگهان در نزديكی هاي اهواز، حميدرضا خودرو را كنار جاده متوقف كرد. ❗️❗️ دليل توقف را پرسيدم.🙄 او گفت: مگر صداي اذان را نشنيدي؟💤 به او گفتم: تا اهواز راهي نمانده است و در آنجا زير سرپناهي نماز مي خوانيم.✔️ حميدرضا نگاه معني داري به من كرد و گفت: تو از كجا مي داني تا اهواز ما زنده هستيم؟❗️ 🌛سپس با مقدار آبي كه در ماشين داشتيم، وضو گرفتيم و همان جا نماز را در اول وقت به جا آورديم».✅ 🌻 هدیه نثار شهیدان صلوات

عده ای ازجوانان لبنانی درحومه جنوبی بیروت باروشن کردن شمع واهدای گل،به شهدای حمله تروریستی اهواز ادای احترام کردند آری این فرانسوی هانبودندکه شمع روشن کردنداین جوانان لبنانی بودندکه همیشه وهمواره همراه مردم ایران بودند وهستندامابرخی درداخل بازجانشان برای چشم رنگیان اروپایی میرودحال اگراین چشم رنگی های غرب تروریست پرورشمعی روشن میکردندتصاویرشان درفضای مجازی داخلی هزاران بارتکرارو پیام تشکرراون میشد

مشخصات فردی شهید شهید مدافع حرم نام:#شهید_سلمان_برجسته🌷🕊 تاریخ تولد:1372 تاریخ شهادت:1394/9 محل شهادت:سوریه نحوه شهادت:براثر اصابت خمپاره درجه: بسیجی زندگي نامه⬇️ http://eitaa.com/joinchat/459341836C9a286604cb سايت: http://shohadaeslam313.blogfa.com/page/shahid1

کودکان نیجریه ای با در دست داشتن عکس محمد طاها کودک شهید اهوازی در خیابان های ابوجا راهپیمایی کردند.  بر روی پلاکاردی که عکس محمد طاها شهید چهار ساله حادثه تروریستی اهواز نوشته شده بود "ما با مردم اهواز ابراز همدردی می کنیم" و "همه ما طاها هستیم."  💢متاسفم برای انانی که جای تشکر از کودکان نیجریه فقط تمسخر کردن

🌷قدافلح من زکاهاوقدخاب من دساها سوره شمس 🌷با ۱۰ قسم تأکید می‌کند که هرکس نفس راازآلودگیهاپاک کردسعادتمندشد 🌷و هرکس نفس راباگناه آلوده کرد ازسعادت محروم شد

ماجرا از آنجا شروع شد که شدم عاشق ِ #حـسين ...  #شهید_حسین_ولایتی  #شهید_ترور_اهواز

🌹🍃🌹 فرض کنیدیک روز از خونه رفتید بیرون وگوشیت هم خاموش کردی.. پدر ،مادر،خواهروبرادرچه حالی پیدا میکنند... 🌹🍃🌹 حالا فکرش بکن یک نفر سی سال از خونه بیرون رفته و هیچ خبری ازش نیست.. به نظرتون پدر،مادر،خواهرو برادرش چه حالی دارند😔 🌹🍃🌹 #شهید #گمنام

#شهید_حسینعلی_کیانی تاریخ تولد:۱۳۷۳/۴/۱۰- زاهدان تاریخ شهادت:۱۳۹۵/۱/۲۱ سمت:بسیجی

#معرفی_شهید . حسینعلی کیانی جوان ۲۰ ساله‌ای بود که ۱۴ فروردین ماه ۹۵ عازم جبهه حق علیه باطل شد و کمتر از ۱۰ روز یعنی ۲۱ فروردین ماه در راه دفاع از اسلام در سوریه به شهادت رسید.حسینعلی پسر آرام و مهربانی بود که به حضور در مراسم مذهبی علاقه زیادی داشت به طوری که بیشتر وقت خود را در حسینیه ها و مساجد برای اهل بیت خادمی می‌کرد و از کودکی همراه مادر به مراسم روضه و عزای حسین می‌رفت . راوی:پدر و مادر بزرگوار شهید آدم عاشق برای رسیدن به هدف هر کاری می کند؛ حسینعلی هم رضایت ما را گرفت و خود را فدای اهل بیت کرد. یک روز حسینعلی به سراغ ما آمد و گفت می‌خواهم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم، نمی‌خواهم تنها در دسته‌ها و تکایا « یا حسین» و « یا زینب» بگویم. می خواهم برای دفاع از حرمش راهی سوریه شوم. ما هم چون اصرار او را دیدیم، اعلام رضایت کردیم. به او گفتم پسرم، جنگ شوخی نیست. گلوله و تفنگ دارد. مرا قسم داد و گفت اگر قسمتم باشد، شهید می‌شوم، اگر هم نه، برمی‌گردم . حسینعلی برای سفر به سوریه پرپر می‌زد و شب و روز نداشت، روز چهاردهم وقتی می‌خواست برود دم در ایستاد و از ما خواست بدرقه‌اش کنیم و راضی باشیم ما هم او را به خدا سپردیم و راهی کردیم.خواسته ما این بود که راه اهل بیت را در پیش بگیرد و باعث سرافرازی کشور شود. همیشه از خدا می‌خواستم خدا فرزندی به ما بدهد که بتواند قدمی در راه اسلام و اهل بیت بردارد . از سوریه تماس گرفت و گفت بابا یک عملیات داریم، اگر برگشتم که با شما تماس می‌گیرم، اما اگر برنگشتم حق پدریت را بر من حلال کن. گفتم بابا این شوخی‌ها را نکن، ان شاء الله به سلامتی برگردی که برایت آرزوها داریم. گفت هیچ آرزویی بهتر از شهادت نیست. یکی از دوستانش تعریف می‌کرد که روز جمعه در عملیات خمپاره به گردن و پهلویش می‌خورد و به شهادت می رسد

😇شهید کمال ظل انوارسال ۳۲در شیراز به دنیا اومدن لیسانس مهندسی ماشین الات کشاورزی داشتن سرانجام سال ۶۵عملیات کربلای ۵در شلمچه همراه دو‌برادرشون جمال و مهدی اسمونی شدن

قابل توجه مسولین 👇👇👇 کمال شده بود مسئول بازسازی نیروی انسانی در آموزش و پرورش خوشحال بودم که داداش منم مسولیت گرفته یه روز رفتم تا بهش سر بزنم وقتی رفتم دیدم دم در اموزش و پرورش یه میز گذاشته و پشت میز نشسته با تعجب و‌ناراحتی گفتم آقا کمال مگه شما نگهبانی که اینجا نشستی خندید و‌گفت نه داداش خودم گفتم میزمو بیارن اینجا تا بین منو مراجعه کنندها فاصله ای نباشه «منبع کتاب سهمی برای خدا »