eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
330 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
59 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 | 🔅 همه آشفتگی هایم درست از لحظه ای شروع شد که تو را به دست فراموشی سپردم، نمیدانم شاید هم در ابتدا خود را از یاد برده بودم، آخر چگونه میشود که حافظه ام تو را از قلم بیندازد و بین ما این چنین فاصله بیفتد! دفتر زندگی ام را که ورق میزنم بر هر صفحه اش شرم نقش بسته چراکه در مسیری قدم گذاشته ام که از مسیری که تو بسیار فاصله داشته است. 💠 مانند ماهی بیرون افتاده از آب برای رسیدن به دریای معرفتت تقلا میکنم، دور بودن از تو درست مانند دور شدن از خودم است، هرچه فاصله ام از تو بیشتر میشود با خود غریبه تر میشوم، دیگر این من دور شده از تو را نمیشناسم، 📍من به خوبی میدانم که چقدر در منجلاب گناه فرو رفته ام اما باز هم تو را میخوانم، صدایت میزنم و امید دارم تنها گوشه چشمی به من داشته باشی، بی تردید دست یاری رسان تو مایه نجات من است. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔸 نیمه شب با صدای گریه بیدار شدم، دیدم عزیز کمی دورتر مشغول رازونیاز و مناجات و گریه است. کنارش رفتم و گفتم: جوان مگر چی کار کرده‌ای که‌ این‌طور به درگاه خدا ضجه می‌زنی و طلب آمرزش می‌کنی، تو که گناهي نداري من پيرمرد گنهکار بايد اين جور در پیشگاه خدا ناله کنم! 🔹با چشمان خیسش گفت: من هنوز پاک نشده‌ام، اگر پاک شده بودم تا حالا به شهادت رسيده بودم! و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار ، و شهدا؛ ____🎀🎀🎀🎀🎀_____ 🗓 ( ۱۵ آبان ماه ) 🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺 🖌۱• اعتراض و مخالفت حضرت امام خمینی (ره) با لایحه انجمن‏‌های ایالتی و ولایتی رژیم پهلوی (۱۳۴۱ ه. ش) 🖌۲• شهادت محمد حاجی زاده بیدگلی (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۲ ه. ش) 🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🦋واسہ‌بچہ‌ ،خستگی‌ممنوعہ.. بہ‌قول‌حاج‌احمد متوسلیان هروقت‌پرچم‌قدس‌ رو انتهای‌افق‌گذاشتی‌ بعدش‌استراحت‌کن :)) ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۱۰۳۴ روز ( ۲ سال و ۹ ماه و ۳۰ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 🤲 بسم رب الشهدا ‍ 🎬 🗓 سه شنبه : ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۳ 🇮🇷 ‍ 📎🔻کتاب بی آرام 🌹 برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی 🎙به روایت: زهرا امینی (همسر شهید) 🖌نوشته: فاطمه بهبودی پانزدهم فروردین ماه ۱۳۶۰ نامزد شدیم. از آن روز انگار دنیا رنگ دیگری گرفت. همۀ چیزهای معمولی برایم زیبا شده بود. گاهی نیشگونی از خودم می‌گرفتم ببینم خوابم یا بیدار همه اش می ترسیدم یک دفعه از خواب بپرم و همۀ اینها را خواب دیده باشم. دقیقاً از همان روز، هر کاری می‌خواستیم انجام دهیم مامان ربطش می‌داد به عروسی من و می گفت: "حالا باشه بعد". اولین فرزندش بودم و نگران بود آن طور که باید نتواند از پس کارها بربیاید. چند وقتی بود بابا این دست و آن دست می‌کرد. مغازه اش را تعمیر کند.. اردیبهشت ماه آن سال، دیگر دل را به دریا زد و کارش را شروع کرد. بیست روزی از دومین ماه بهار گذشته بود. یک روز که از مدرسه برگشتم اسماعیل را توی حیاط دیدم. آن قدر ذوق کردم که زبانم بند آمد و نتوانستم سلام کنم. اسماعیل پیش دستی کرد. جواب دادم و تندی رفتم توی اتاق. از خجالت سرخ شده بودم و رویم نمی شد از اتاق بیرون بیایم. گوشم را گذاشته بودم پشت در و دل سپرده بودم به صدای قدم هایش. یک مرتبه صدایش را شنیدم که گفت: "دایی، ما عملیات بزرگی داریم. بعدش کارم زیاد می‌شه. می‌خوام با اجازه شما، قبلش زهرا خانوم رو ببرم." از لای در نگاه کردم سرش را زیر انداخته و منتظر جواب بابا بود. بابا من و من کرد.. - من حرفی ندارم اما می بینی که دستم توی بنایی مونده. اسماعیل و برادرش امیر، آستین‌ها را بالا زدند و کمک دست بابا شدند. شبانه روز کار کردند تا نانوایی بابا روبه راه شد. تاریخ مراسم را گذاشتند. با حاج خانم و اسماعیل همراه شدم و رفتیم بازار یک حلقه سبک انتخاب کردم. خرید عروسی ام همین بود. پنجم خردادماه مصادف با سوم شعبان، روز میلاد امام حسین، قرار پیوندمان شد. سفره عقد را در خانه بابا چیدند. عاقد به خانه آوردند و صیغه مان را جاری کرد. برای مراسم عروسی به خانه حاج خانم رفتیم. زندگی مشترکمان را در یکی از اتاقهای خانه حاج خانم شروع کردیم. از وقتی عراق به کشورمان حمله کرده و اهواز نا امن شده بود، حاج خانم خانه ای در اصفهان کرایه کرده بود. گذشته از این، آقا یوسف هم پیگیر درمان نسرین خانم(خواهر اسماعیل) در اصفهان بود. نسرین خانم می‌گفت: "زهرا، سبب خیر شدی من داداشیم رو.ببینم. از وقتی عراق حمله کرد، یا داداشی جبهه بود یا من بیمارستان بودم." نسرین خانم توی بمباران مسجد جواد الائمه سخت مجروح شده بود. بعد از دو هفته که در بیمارستان اهواز بستری بود گفتند دیگر کاری از ما برنمی آید؛ ببریدش تهران. خودشان کارهای اعزام به تهران و پذیرشش را در بیمارستان مصطفی خمینی انجام دادند. نسرین خانم یک بار تعریف کرد فقط داداشی‌ام اسماعیل، از رفتنم به تهران خبر داشت. توی فرودگاه که دیدمش دلم قرص شد من را تنها نمی فرستند به شهر غریب. اما خوشی ام یک دقیقه هم دوام نداشت. صدای آژیر خطر پیچید و وضعیت قرمز شد. گرومپ گرومپ بمباران فرودگاه را برداشت. چنگ انداختم به پیراهن داداشی که جفتم ایستاده بود. بعد از مجروحیتم، هر صدای بلندی از جا می‌کندم و وحشت می‌کردم. داداشی دلداری ام داد که فاصله هواپیماهای عراقی تا فرودگاه ما زیاد است. اما من مثل بید می‌لرزیدم. طولی نکشید که در هواپیمای سی ۱۳۰ باز شد. برانکارد من را هل دادند توی هواپیما. صدا کردم: «داداشی!» پرستار گفت: «برادرت با همراه ها می آد؛ اینجا فقط بیمارا و پزشکا!» ترس برم داشت. زدم زیر گریه. فکر اینکه قرار است تنهایی به تهران بروم مضطربم کرده بود. اشک و خونم قاطی شده بود. یک مرتبه دکتر داد زد: "با خودت چیکار کردی؟ دهنت خونریزی کرد." اشک هایم بی اختیار می ریختند و به خونریزی توجه نداشتم. یک مرتبه دیدم در سی ۱۳۰ باز شد و داداشی هراسان آمد تو، دهانم را پاک کرد و گفت: نسرین چی کار کردی که فرستادن دنبالم؟ فکر نمی‌کردم این قدر ترسو باشی! گفتم که باهات می‌آم. جفتم نشست. همین که کنارم بود آرام گرفتم. وقتی نسرین خانم اینها را می‌گفت با خودم فکر می‌کردم راست می‌گویدها.. حضور اسماعیل به آدم آرامش می دهد. آن روز مهمان ها که رفتند و من و اسماعیل تنها شدیم به زمین زیر پایم نگاه می‌کردم و توی دلم می‌گفتم من دارم روی ابرها زندگی می‌کنم. مگر می شود توی دنیا باشی و این قدر حالت خوب باشد! چشم می‌بستم و باز می‌کردم و با خودم می‌گفتم راستی راستی من زن اسماعیل شدم. آن قدر اسماعیل را می‌خواستم که وقتی داشتیم ازدواج می‌کردیم نه کارش برایم مهم بود نه اینکه خانه دارد یا ندارد، حقوق دارد یا ندارد! فقط خوشحال بودم که دارم با «اسماعیل» ازدواج می‌کنم .
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌📕📔📓📒📙📘📗 ✅ پايان قسمت دوم داستان زندگي 🔰 🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
همسر شهید مازندرانی: لحظه‌ای دست از مقاومت برابر ظلم برنمی‌داریم. 📌همسرم همواره می‌گفت اگر شهید شدم محکم و استوار باش و در مراسم ختم هرگز ناراحتی و گریه نکن تا دشمنان از این رفتار خوشحال نشوند. 🔸شهید حمید مازندرانی بسیار آرزوی شهادت داشت و خوشحالم که به آرزویش رسید. 🔹دشمنان بدانند با شهادت همسر، فرزندان و برادرانمان هرگز دست از مقاومت، ایستادگی و مبارزه در برابر ظلم برنمی‌داریم و تا آخر ایستاده‌ایم. ▪️ملت ایران تا آخرین توان خود از مظلومیت مردم غزه حمایت می‌کنند. و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 | 📚عنوان کتاب: اقیانوس آرام 🔻مجموعه داستان در خصوص زندگی شهید مدافع حرم سردار حاج ✍نویسنده: زینب سوداچی ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
. گوشه ای از وصیت نامه شهید رضا ساکی 🔸خدا را فراموش نکنید، جاه و مقام شما را فریب ندهد، واقعا دانش جو باشید و خداجو نه سودجو و مقام جو. ضعفا و فقرا را بیاد داشته باشید، مسئولیت خون شهدا بر گردن یکایک شماست. حرمت خون آنها را حفظ کنید و آنرا پامال نکنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔸قدر زر زرگر شناسد قدر خمینی را مخلصین… ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
﷽ | آغاز نصرالله رسیدیم به شب چهلم. چهل روز گذشت از انتظار و بی‌قراری ما برای زنده دیدنت💔 برای اینکه دوباره جلوی دوربین ها بیایی و دشمن و تمام همدستانش را به سخره بگیری و دل های رزمندگان کوچک و بزرگ مقاومت را در فلسطین و لبنان و ایران و خلاصه در همه جا گرم کنی. خبر آمد و به حساب اشتباه دشمن تو زنده نماندی...🥺 اما ما می‌دانستیم که درست است رفته‌ای اما اینچنین نیست که نباشی! هستی اما با بودنی متفاوت...🍃 همین بودنت عزایت را نه بهانه ماتم که علت حرکت و شوق ما کرد. _متن کامل را بخوانید_ ادامه👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆 ﷽ | آغاز نصرالله رسیدیم به شب چهلم. چهل روز گذشت از انتظار و بی‌قراری ما برای زنده دیدنت💔 برای اینکه دوباره جلوی دوربین ها بیایی و دشمن و تمام همدستانش را به سخره بگیری و دل های رزمندگان کوچک و بزرگ مقاومت را در فلسطین و لبنان و ایران و خلاصه در همه جا گرم کنی. خبر آمد و به حساب اشتباه دشمن تو زنده نماندی...🥺 اما ما می‌دانستیم که درست است رفته‌ای اما اینچنین نیست که نباشی! هستی اما با بودنی متفاوت...🍃 همین بودنت عزایت را نه بهانه ماتم که علت حرکت و شوق ما کرد. تو رفتی و جمعه نصر، وعده صادق، عملیات های پشیمان کننده حزب الله برای صهیونیست ها، حماسه کم نظیر مردم در لبیک به فرمان جهاد ولی امر و خیلی قله های دیگر رقم خورد✌️🌱 با تمام اینها دلتنگیم اما نه بیشتر از آقایی که در پیام تسلیتش یادمان آورد که «سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود.» ⚪️ آقاسید عزیز! خیالت راحت، ما با تمام کاستی هایمان بچه های همان آقایی هستیم که یک سربازش، شما بودی و دیگری حاج قاسم و یکی هم سید ابراهیم ما...❤️‍🩹 خیالت راحت که ما باید یاد بگیریم برای آقایمان هم سید حسن باشیم و سید ابراهیم و هم حاج قاسم! هم باید حواسمان جمع حرم جمهوری اسلامی باشد و هم در جبهه مقاومت در تراز بچه های آقا نقش آفرینی کنیم. ما تصمیم گرفتیم تا آخرِ آخرش برویم و میدانیم که به قول آقاجان «راهی که ما میرویم راه کوتاهی نیست، راه آسانی هم نیست!» 🌙✨ اما همان آقایمان، اینچنین قلب های ما را مطمئن کردند به هم‌جبهه‌هایمان و فرمودند: «یادتان باشد به کمک خدای متعال، با همراهی خدای متعال، با هدایت خدای متعال و بندگان خالص و صالح پروردگار میتوانیم این راه را طی کنیم. پیامبر اکرم، اهل‌بیت مکرّمش، شهدای این راه، شهیدانی که در مقابل چشم ما به شهادت رسیدند، [مانند] شهید نصرالله، شهید هنیّه، شهید سلیمانی، شهید سِنوار و از این قبیل شهدای عزیزمان، از روح اینها کمک بخواهیم، استمداد کنیم، راه را پیش برویم.» 📍پ.ن: آه ، مهمان سید که باشی باید هم مدام از آقا بگویی؛ سرباز مخلص ولایت. و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
▪️شهید سيد حسن نصرالله: من دعا نمی‌کنم خدایا از عمر من کم کن و به عمرِ حضرت آقا اضافه کن ، نه! می‌گویم خدایا بقیه‌ی عمرِ مرا بگیر و به عمرِ ایشان اضافه کن ، چرا که او عمودِ بلندِ خیمه است. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
❌ شهید یوسف قربانی شهیدی که دردنیا هیچکس را نداشت و برای آب نامه‌ می‌نوشت 🔹محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۱۳۴۵ تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای۵ منطقه عملیاتی: شلمچه 🔹در ۶ ماهگی پدر، در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادربزرگش و برادرش را در تصادف از دست داد؛ زمانی هم که شهید شد، غریبانه دفنش کردند 🔹چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از هم‌رزمان خبرنگارش از او پرسید: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟ او پاسخ داد: غواص یعنی مرغابی امام زمان (عج) 🔹 نامه برای آب... هم‌رزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد! با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. 🔹یک روز گفتم یوسف جان برای کی نامه می‌نویسی؟ نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ 🔹دست مرا گرفت، قدم‌زنان کنار ساحل اروند بُرد، نامه را از جیبش درآورد، و داخل آب انداخت! چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم، کسی را ندارم که ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📣 حاج آقای بهرامپور مدیریت مجموعه قنادی یاس شهرستان آران و بیدگل به پویش پیوست لبیک خیر آران و بیدگلی به فرمان ولی امر مسلمین در پیروی از فرمان جهاد مقام معظم رهبری خیر آران و بیدگلی مبلغ یک میلیارد ریال جهت کمک به جبهه مقاومت تقدیم کرد. خیّر بزرگوار حاج آقای بهرام پور ضمن عرض ادای احترام به مجاهدتهای رزمندگان جبهه مقاومت در سرتاسر منطقه ، نیت الهی خویش را امید به خیر و رضای خداوند ابراز داشتند. ایشان در ادامه فرمودند: امروز مردم لبنان و فلسطین در خط مقدم مبارزه با استکبار هستند و اگر مجاهدتهای آنان نبود چه بسا به امنیت جمهوری اسلامی ایران هم ضربه وارد میشد. وی در پایان خاطر نشان کردند که میخواهم با این کار خویش اسمم در صف یاری کنندگان جبهه حق در برابر باطل ثبت گردد و به آن افتخار می کنم. انشاالله خداوند ما را یاری کند که بتوانیم بیشتر به اسلام و قرآن خدمت کنیم . 🌐 تیم رسانه ستادمردمی حمایت از جبهه مقاومت شهرستان آران و بیدگل @rahrovan_vesal و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
کار هر شبش بود. با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 🔻حسین خرازی: شخصي هستم معتقد به انقلاب اسلامي ايران و رهبری و ولايت حضرت امام خمينی روحی له الفداه ، در عصر غيبت امام زمان (عج). از مردم می‌خواهم كه پشتيبان ولايت فقيه باشند. 🌷 بخشی از وصیتنامه و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📸 | 🔻دل مـا ... تنگِ همین یڪ لبخنـد و تو در خنده مستانه خود می‌گذری نوش جـانـت ، امّــا ... گاه‌گاهی به دل خسته ما هم‌ نظری ... 💔 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol