eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
332 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
60 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر جلیل به دنبال پیکر پسر به جبهه آمد، اما خبری از پیکر فرزند نبود! 🌷یک‌روز به پسرش گفت: جلیل، تو تا زمانی که زنده بود خیلی احترام پدرت را داشتی، چه شده که... همان شب در عالم خواب جلیل را دید که با احترام گفت: به معراج شهدای اهواز بروید. کانتینر دوم پیکر چهارم برای من است!! آدرس دقیق دقیق بود. ✅جلیل درست در همان محلی که به دوستانش گفته بود در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد. 📚از دوستان نشر شهید هادی سوال کردیم: کدام شهید را زنده تر از بقیه می دانید؟ کدام شهید کرامات و اثر گذاری بیشتری در دنیا داشته اند‌؟ در جواب گفتند: آنچه که ما از کرامات شهید جلیل ملک پور در شیراز دیده و شنیده ایم بسیار زیاد و عجیب است. 📙کتاب خاطرات ، به دست مقام معظم رهبری نیز رسید و سال ۱۳۹۴ خانواده شهید به دعوت دفتر رهبری به تهران آمدند. 💐علی فرزند جلیل صاحب پسری به نام جلیل شده بود که این فرزند را هم به دیدار رهبری عزیز آوردند. ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
دستور عقب نشینی در عملیات کربلای ۴ صادر شد، ولی کسی جرأت برخواستن نداشت. جلیل متهورانه از جا بلند شد. نخست تیربارچی عراقی را زد. بعد هم با شجاعت به سوی سنگر او دوید، دهانه تیربار را به سمت بعثی ها گرفت و تعداد زیادی از آن ها را روی زمین ریخت. به این ترتیب به نیروهای تحت فرمان خود، فرصت داد تا عقب نشینی کنند. وقتی همه گردان او به مقر بازگشتند؛ تیر(قناسه) به صورتش خورد و جلیل دلیر به شهادت رسید و پیکرش همانجا ماند تا در عملیات کربلای ۵ به عقب بازگشت. 📙برگرفته از کتاب میعاد در شلمچه. خاطرات و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم‼️ رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. ✅وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... 💢آن سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📗برگرفته از کتاب میعاد در شلمچه. اثر گروه شهید هادی. 💐چهارم دی ماه سالروز شهادت و شهدای مظلوم کربلای۴ گرامی باد ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol