eitaa logo
🇮🇷شهدای گمنام و مدافعان حرم🇮🇷
330 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
59 فایل
💐حرم مطهر امام زادگان،هاشم ابن علی علیه السلام و فاطمه بنت العسکری سلام الله علیها،مرقد مطهر شهدای گمنام و مدافعان حرم💐 🌹ارتباط با ادمین🌹 📲 @mahmood_S64
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 | 🔻محسن همیشه فردی خندان و خوش‌رو بود و در هیچ شرایطی گل لبخند از لبانش چیده نمی‌شد، حتی در سخت‌ترین شرایط جبهه زمانیکه یکی از بچه‌ها زخمی شد و روی زمین افتاد محسن بالای سر او رفته بود و می‌خندید وقتی بچه‌ها از او پرسیدند چرا در این شرایط می‌خندد؟ پاسخ داد نمی‌دانم چرا می‌خندم؟این خنده از شادی است یا ناراحتی؟! محسن خودش تعریف می‌کرد که در زمان خدمت سربازی یک روز در مراسم صبحگاه مشترک که اتفاقاً در جلوی صف هم ایستاده بودم ناگهان خنده ام گرفت و نتوانستم خود را کنترل کنم.فرمانده پادگان که مشغول سخنرانی بود از این حرکت من تعجب کرد دستور داد مرا از صف بیرون بکشند و 24 ساعت بازداشت نگه دارند بعد هم به من تذکر دادند که این عمل را انجام ندهم اما من گفتم خنده در ذات من است به هر حال خنده‌ای گاه و بیگاه محسن به همه بچه‌ها روحیه می داد. 💬راوی:همرزم شهید 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍دیدار باخانواده های شهدا... 🌟بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود. بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید. زود صبحانه را آماده کردم. تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد. می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده... با لحن ملایمی گفت:حضرت رباب (س)را الگوی خودت قرار بده. مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند". کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد. باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد. 🌷 🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍شهیدی از جنس رنگواره های یكرنگ 🔻در پس چهره شاداب این شهید والامقام، نگاه ژرف و قلبی محزون وجود داشت كه باعث بی توجهی آن به تعلقات دنیایی شده بود. عشق و ایمان خالصش بود كه وی را راهی میدان های دفاع از دین و میهنش كرد و همیشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر می دید و به محاسبه و مراقبت از نفس خویش اهتمام می ورزید. همسر شهید رحمتی زاده: همسرم همواره بر دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تاكید داشت و دیگران را به این امر مهم سفارش می كرد. تاكید همیشگی به نماز اول وقت، شجاعت، مردم داری، وفاداری، توجه و رسیدگی به احوال اقوام و دوستان، تقوا و خویشتنداری از دیگر ویژگی های اخلاقی این شهید بزرگوار بود. 💬راوی: همسر شهید 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍نظم و رشادت فرمانده... در سمت فرمانده از نظم خاصی برخوردار بود و خيلی منظم و دقيق بود. او سعی ميكرد از اسراف جلوگيری كند؛ مثلاً شب‌ها به كسی اجازه تيراندازی نمی داد، مگر آنکه به وجود دشمن يقين پیدا کنند. دستور حاجی بود كه اگر يك تير شليك شود، بايد يك جنازه تحويل داده شود.» ما به خاطر كمبود مهمات، مجبور بوديم مهمات را سهميه‌بندی كنيم. بعد از مشورت با حاج روح‌الله به اين نتيجه رسيديم که شب‌ها هنگامی كه عراقی ها خوابند، مهمات از سنگر آنها برداريم و روز بعد آنها را بر سر خودشان بريزيم. آنقدر اين‌كار را تكرار كرديم تا عراقی ها عقب‌نشينی كردند.» 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 🔻: خدايا! هدايتم كن، زيرا می دانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.خدايا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقايق وجود را ببينم. خدايا! من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پر كاهی در مقابل طوفانم، به من ديده‌ای عبرت‌بين ده تا ناچيزی خود را ببينم و عظمت جلال تو را بفهمم و به درستی تسبيح كنم. خدايا! خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای كشمكش‌های پوچ مدفون نشوم. 💠خدايا! دردمندم. روحم از شدت درد می سوزد. قلبم می خروشد و بند بند وجودم از شدت درد طعنه می سوزد. خدايا، دلشكسته‌ام. جز شهادت آرزویی ندارم... احساس می كنم اين دنيا جای من نيست.خدايا، به سوی تو می آيم. از عالم و عالميان می گريزم. تو مرا در جوار رحمت خود مسكن ده...» ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍از جنگ تحمیلی تا مدافعان حرم... 🔻در سال ۱۳۶۲ بود که جهت شرکت در دفاع مقدس جذب تیپ مسلم (ع) شد و بعد از مدت کوتاهی بعنوان فرمانده گردان و مسئول محور تیپ انتخاب شد در سال ۱۳۶۴بعنوان فرمانده یکی ازقرارگاه های فرعی قرارگاه نجف انتخاب شد ، در سال ۱۳۶۵بعنوان فرمانده گردان حنین از تیپ ۲۹ نبی اکرم (ص) انتخاب و در عملیات های نصر  ۷، والفجر ۱۰ شرکت داشت که در عملیات اخیر مفتخر به جانباز شدن شیمیایی شد که تا لحظه شهادت از این موضوع رنج می برد. در عملیات مرصاد فرماندهی گردان حمزه تیپ را بعهده گرفت و این گردان بهمراه گردان حنین اولین نیروهایی بودند که با شعار حزب الله ماشاءالله وارد شهر اسلام آباد شدند و ضربات مهلکی به منافین وارد کردند و در این عملیات هم چون بعنوان فرمانده مورد شناسایی تک تیراندازان دشمن قرار گرفته بود از ناحیه ساعد وانگشتان دست هنگامی که با بیسیم مشغول هدایت گردان بود مورد هدف قرار میگیرد. در سال۱۳۹۵ بعنوان اولین فرمانده مستشاری از شهرکرمانشاه عازم سوریه شد و در اعزام دوم بود که به آرزویش یعنی پیوستن به دوستان شهیدش شد ودر وصیتنامه خود اعلام کرده بود که پیکر پاکش را در زیر پای شهدای نصر هفت به خاک بسپارند. 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌺🏵🌿🌺🏵🌿🌺🏵🌿 🔰 | 🔻سردار : فرزندانم ... خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید؛ این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید . باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید، هر آینه فرزندانم خدا شما را به این آیات قرآن آزمایش می‌کند، حواستان جمع باشد، خیلی خوب جمع باشد، همیشه آیات قرآن را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند ... تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید . اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید، به هیچ بن‌بست و گمراهی برنخواهید خورد. 🦋🦋🦋 💐💐💐 🕊🕊🕊 ۵۲۷ روز ( ۱ سال و ۵ ماه و ۱۱ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 🌸🌼🍀🌸🌼🍀🌸🌼🍀 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍من در آمریکا زندگی خوشی داشتم اما.. 🌟من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آن‌ها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم.دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم.به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آن‌ها باشم، مثل آن‌ها زندگی کنم و دردها و غم‌های آن‌ها را به قلب خود بپذیرم.می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آن‌ها نفس نکشم از تمتعات حیات آن‌ها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آن‌ها نفروشم. 🌷🌷 ✅کانال و شهرستان آران و بیدگل💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🌟:《پدر عزیز تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی و به مسجد بردی . تو کسی هستی که من بارها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی. تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روح بخش جدم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادت تو به خواندن ولایت سلام الله علیهم اجمعین مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد چنین حق پدری را ادا کند.ای شیعه! تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی. به ذات پروردگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان در این عصر شبیه فدا کردن ابراهیم اسماعیل را. بارها از تو شنیده ام : من تو را در راه خدا داده ام آری! بار دیگر اقرار می کنم اگر عشقی به مولا صاحب الزمان در وجود من هست همه مدیون وجود تو است.》 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۵۲ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۲ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 📍از اسکاتلند تا دشت عباس... 🔹 آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت: «اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.» 🔹در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. 🔹حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد. وقتی برگشتیم و سرهنگ گزارش کار را ارائه کرد، دهان فرماندهان از تعجب باز مانده بود. این کار با هیچ قاعده ای جور در نمی آمد و سرهنگ با طرح و فکر خودش آن را به انجام رسانده بود؛ بدون دادن حتی یک نفر تلفات. یکی از افسران جلو آمد و با حالتی ناباورانه که عمق حیرت و بهت او را آشکار می کرد، پرسید: «جناب سرهنگ، من اصلا متوجه نمی شوم. آخر چطور می شود که شما چهل کیلومتر وارد خاک دشمن بشوید، بکشید وبگیرید، بدون حتی یک کشته؟» منبع: برشی از مجله امتداد۴۱، ص۴ 🌷شیرصحرا🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۵۳ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۳ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍ساده زندگی می‌کرد... 🌟با وجودی كه شهيد آبشناسان از امكانات رفاهی فراوان برخوردار بود، ولي در قرارگاه‌ها و پادگانها شبها برای خواب پتويی را روي زمين پهن می‌کرد و روی آن دراز می كشيد و پتويی را هم روی خود می انداخت.  بيشتر اوقات خود را بدون تكلف و در كمال سادگی می گذراند. نه لباس فرم فرماندهی نيروی مخصوص به تن می‌كرد و نه درجه نظامی روی دوش قرار می داد.  برای پاسخ به كنجكاوی ديگران می‌گفت: زمانی اين لباس را خواهم پوشيد كه تك تك افراد اين لشكر تكاور واقعی باشند.  تا زمانی كه يك نيروی ناتوان و نالايق در اين لشكر وجود نداشته باشد من خود را فرمانده لشكر نيروی مخصوص نمی دانم. 💬راوی: سرلشكر سنجری فرمانده وقت قرارگاه حمزه سيدالشهدا (ع) و همرزم شهيد حسن آبشناسان 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 📍گردانِ نماز شب‌خوان‌ها... 🔹صدام، پس از آنکه فاو را از دست داد، بار دیگر شهر مهران را اشغال کرد تا اثر روانی شکست در عملیات فاو را کم کند.فرماندهان، با طراحی عملیات کربلای یک تصمیم گرفتند مناطق اشغال شده را پس بگیرند. در این عملیات، ارتفاع قلاویزان، اهمیت ویژه ای داشت.ارتش بعث از روی قلاویزان بر روی شهر مهران تسلط کامل داشت و آن را به دژی مستحکم و نفوذناپذیر تبدیل کرده بود.فرمانده قرارگاه کربلا، توی جمع فرماندهان می‌گوید «چه کسی برای گرفتن ارتفاع قلاویزان نیرو می‌گذارد؟». 🔹قاسم سلیمانی بلند می‌شود و می‌گوید: «ما دو گردان داریم که نیروهایش خوب اشک می‌ریزند؛ همه نماز شب می‌خوانند و رابطه‌شان با خدا قوی است؛ آنها می‌توانند قلاویزان را آزاد کنند.»! آن دو گردان از لشگر ثارالله، همراه نیروهای دیگر لشگرها، در نبردی سنگین که ده روز طول کشید، با تصرف ارتفاعات قلاویزان، و در نهایت، با پیروزی کامل، شهر مهران را برای همیشه آزاد کردند. 🔹شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی - نماینده حضرت امام(ره) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء - وقتی شنید حاج قاسم چنین حرفی زده، به لشگر آمد ببیند رمز روحیه‌ی این گردان ها چیست.دید توی هر گردانی، ده طلبه‌ی رزمنده هست! حاج قاسم سلیمانی توجه داشت که برتری، با ایمان، اخلاص، نماز شب و اشک و ارتباط با خدا اتفاق می‌افتد. 📚خبرگزاری حوزه به نقل از کتاب "حاج قاسمی که من می‌شناسم"، علی شیرازی، صفحه 95. ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۵۴ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۴ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 💠علیرضا موحد دانش، فرزند اول خانواده در سال ۱۳۳۷ در تهران به دنیا آمد.پس از فرمان امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگان‌ها، وی نیز از پادگان گریخت و به جمع انقلابیون پیوست.پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران درآمد. با آغاز غائله کردستان، به آنجا رفت و در چند عملیات پاکسازی علیه ضد انقلاب شرکت کرد. پس‌ از آن به جبهه اعزام شد و به‌عنوان جانشین محسن وزوائی در عملیات بازی‌دراز حضور یافت و در همین عملیات یک دستش قطع شد. مدتی بعد به تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) اعزام شد، تا به‌عنوان معاون گردان حبیب بن مظاهر، مأموریتش را انجام دهد. شهیدموحد دانش پس از خاتمه عملیات فتح‌المبین، فرماندهی گردان حبیب بن مظاهر را به عهده گرفت و نقش فعالی در مراحل سه‌گانه الی‌بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر ایفا کرد و پس از پایان عملیات بیت‌المقدس، به همراه قوای محمد رسول‌الله (ص)، به لبنان اعزام شد. سرانجام در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۶۲ در عملیات والفجر ۲، در منطقه حاج عمران، درحالی‌که فرماندهی تیپ را در اختیار داشت، به شهادت رسید. 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍فرمان ولی فقیه... 🌟آقای داورزنی می‌گفت: بعد از عملیات بازی دراز به همراه تعدادی از رزمندگان و فرماندهان غرب به خدمت حضرت امام رسیدیم. در جریان همین دیدار تصاویر معروف دست‌بوسی شهید پیچک، شهیدحاجی بابا و شهیدجنگروی و... خدمت حضرت امام به ثبت رسیده است.این آقای داورزنی می‌گفت: در آن دیدار شهید حاجی‌بابا از ناهماهنگی‌ها و کارشکنی‌های بنی‌صدر خیلی ناراحت بود و می‌خواست این موارد را به خدمت حضرت امام برساند، اما وقتی که با آقا دیدار کردیم و شهید حاج‌بابا به‌عنوان یکی از فرماندهان غرب، گلایه‌های خود را مطرح کرد. حضرت امام یک کلمه گفتند که «برو ان‌شاءالله درست می‌شود» با همین یک جمله، روحیه حاجی‌بابا به کلی تغییر کرد و انگار که همه غصه‌هایش برطرف شده باشد، با روحیه بالایی به جبهه‌ها برگشت و کمی بعد هم بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا خلع شد و از کشور فرار کرد. 🌷🌷 📚منبع: روزنامه جوان و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
۱🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 📍خرید دفتر و مداد برای فرزندان فقرا... 🌟یک روز دیدم علیرضا با محمدرضا دعوا می‌کند، علی را تهدید کرد و گفت «اگر کوتاه نیایی به بابا می‌گویم در مدرسه چه‌کار می‌کنی.» من با شنیدن این حرف کمی ترسیدم، اما آن موقع به روی خودم نیاوردم. آن‌ها کلاس دوم و سوم ابتدایی بودند و با اوضاعی که آن روز‌ها داشت، حسابی هوایشان را داشتم. محمد را مدتی بعد کشیدم کنار و گفتم «بابا، علیرضا در مدرسه چه‌کار می‌کند؟» محمد گفت «بابا نمی‌دانی با پول‌توجیبی که بهش می‌دهی چه می‌کند؟» من ترسم بیشتر شد و مضطرب شدم. گفتم «خوب بابا بگو با آن پول چه می‌کند؟» جواب داد «با آن‌ها دفتر و مداد می‌خرد و می‌دهد به بچه‌هایی که خانواده‌هایشان فقیر هستند.» 🌷🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۵۸ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۸ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🔻از طرف راديو و تلويزيون آمده بودند؛ می خواستند با بروجردی درباره عملياتی که چند روز قبل انجام شده بود، مصاحبه کنند. سه چهار نفر بودند که يکی از آنها فيلمبرداری می کرد. آنها را راهنمايی کرديم به دفتر بروجردی. بروجردی تا فهميد از راديو و تلويزيون آمده اند، گفت: «اين جا نياوريدشان؛ ببريد پيش بچه های ديگر؛ من خيلی کار دارم!» 💠گفتم: «برادر بروجردی! زياد وقت شما را نمی گيرند. می خواهند درباره عمليات دو سه روز پيش سوال کنند، بعد هم چند دقيقه فيلمبرداری …» تا فهميد فيلمبردار هم آمده و می خواهد فيلمبرداری کنند، زير بار نرفت و اخمهايش را درهم کرد و طوری قيافه گرفت که فهميدم به هيچ وجه راضی به اين کار نخواهد شد و اصرار ما بی نتيجه است. نااميد شده بودم و می خواستم از دفتر خارج شوم که گفت: «بگو بروند با آن بسيجی که خودش جنگيده صحبت کنند، با آن فرمانده گروهان؛ بگو بروند با فرمانده تيپ که عمل کرده صحبت کنند. از اينها سوال کنند. اينها عمل کردند و زحمت کشيدند؛ ما که کاری نکرديم …» سپس سرش را پايين انداخت و سرگرم کارش شد. 🌷🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۶۱ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۱۱ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🌟حسين در كردستان فرمانده‌ی محور دزلی بود، هميشه كومله‌ها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربه‌های زيادی خورده و برای همين هم برای سرش جايزه گذاشته بودند، يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند، او پياده بود، وقتی متوجه كمين كومله‌ها شد، سريع روی زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلی آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردی را كه در كمينش بود به اسارت درمی آورد و به او گفت: حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت: نمی دانم، من اسير شما هستم، حسين گفت: اگر من اسير بودم،‌ با من چه می كردی؟ كومله گفت: تو را تحويل دوستانم می دادم و بيست هزار تومان جايزه می گرفتم، حسين گفت: اما من تو را آزاد می كنم سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد، آن شخص، فردای آن روز حدود سی نفر از كومله‌ها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلی شدند. 🌷🌷 ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۶۳ روز ( ۲ سال و ۴ ماه و ۱۳ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍دعای خیر برای فرمانده... 🔻در محوطه گردان به همراه او ايستاده بوديم در همين هنگام يكى از برادران كه از مرخصى برگشته بود رو به من كرد و گفت: «پدرت بيمار است و پيغام داده به شهر برگردى» گفتم: ان‌شاءاللَّه چند روز ديگر مرخصى مى‏‌گيرم و مى ‌روم، بهداشت كه ناظر گفتگوى ما بود گفت: «چند روز ديگر نه! همين الان به ديدن پدرت برو» چند لحظه مكث كردم و گفتم من تازه آمدم ان‌شاءاللَّه چند روز ديگر برمى ‌گردم، هنوز حرفم تمام نشده بود كه گفت: «من فرمانده تو هستم به تو مى ‌گويم به خاطر احترام به پدرت همين الان به مرخصى برو» به هر حال به خانه برگشتم و وقتى ماجرا را براى پدرم بازگو كردم با آن حال بيمارش به ترمينال رفت و بليتى تهيه كرد و به من داد و گفت: «پسرم برايت بليت گرفتم فردا صبح به جبهه برو و سلام مرا به بهداشت برسان و بگو خداوند خيرش بدهد و من هميشه برايش دعا می کنم» 🌷🌷 فرمانده گردان حمزه سیدالشهدای لشگر ۲۵ کربلا 🔆ولادت: ۱۳۴۰/۴/۲۵ قائمشھر، مازندران 🕊شهادت: ۱۳۶۴/۲/۱۸ محور مهران، چنگوله ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍دیدار باخانواده های شهدا... 🌟بعد از پنجاه شصت روز تازه از راه رسیده بود و با خود لبخند همیشگی و بوی خاکریز را آورده بود. بچه ها را در آغوش گرفت و گونه هایشان را بوسید. زود صبحانه را آماده کردم. تند تند لقمه هایش را خورد و بلند شد. می دانستم می خواهد به کجا برود گفتم:" بعد از این همه مدت نیامده می خواهی بروی؟ لااقل چند ساعتی پیش بچه ها بمان. اگر بدانی چقدر دلشان برای تو تنگ شده... با لحن ملایمی گفت:حضرت رباب (س)را الگوی خودت قرار بده. مگر نمی دانی که بچه های شهدا چشم انتظار همرزمان پدرشان هستند تا به آنها سر بزنند و حالشان را بپرسند". کار همیشگی اش بود نمی توانست توی خانه دوام بیاورد. باید می رفت و به خانواده تک تک شهدا و همرزمانش سر می زد. 🌷 🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍شهیدی از جنس رنگواره های یكرنگ 🔻در پس چهره شاداب این شهید والامقام، نگاه ژرف و قلبی محزون وجود داشت كه باعث بی توجهی آن به تعلقات دنیایی شده بود. عشق و ایمان خالصش بود كه وی را راهی میدان های دفاع از دین و میهنش كرد و همیشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر می دید و به محاسبه و مراقبت از نفس خویش اهتمام می ورزید. همسر شهید رحمتی زاده: همسرم همواره بر دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی تاكید داشت و دیگران را به این امر مهم سفارش می كرد. تاكید همیشگی به نماز اول وقت، شجاعت، مردم داری، وفاداری، توجه و رسیدگی به احوال اقوام و دوستان، تقوا و خویشتنداری از دیگر ویژگی های اخلاقی این شهید بزرگوار بود. 💬راوی: همسر شهید 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊 🔰 | 🔻سردار : فرزندانم ... خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به قرآن متصل کنید؛ این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید . باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان باشید، هر آینه فرزندانم خدا شما را به این آیات قرآن آزمایش می‌کند، حواستان جمع باشد، خیلی خوب جمع باشد، همیشه آیات قرآن را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند ... تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید . اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید، به هیچ بن‌بست و گمراهی برنخواهید خورد. ❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎 ۸۹۱ روز ( ۲ سال و ۵ ماه و ۱۰ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است. 💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀 ✅ و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍نظم و رشادت فرمانده... در سمت فرمانده از نظم خاصی برخوردار بود و خيلی منظم و دقيق بود. او سعی ميكرد از اسراف جلوگيری كند؛ مثلاً شب‌ها به كسی اجازه تيراندازی نمی داد، مگر آنکه به وجود دشمن يقين پیدا کنند. دستور حاجی بود كه اگر يك تير شليك شود، بايد يك جنازه تحويل داده شود.» ما به خاطر كمبود مهمات، مجبور بوديم مهمات را سهميه‌بندی كنيم. بعد از مشورت با حاج روح‌الله به اين نتيجه رسيديم که شب‌ها هنگامی كه عراقی ها خوابند، مهمات از سنگر آنها برداريم و روز بعد آنها را بر سر خودشان بريزيم. آنقدر اين‌كار را تكرار كرديم تا عراقی ها عقب‌نشينی كردند.» 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 🔻: خدايا! هدايتم كن، زيرا می دانم كه گمراهی چه بلای خطرناكی است.خدايا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقايق وجود را ببينم. خدايا! من كوچكم، ضعيفم، ناچيزم، پر كاهی در مقابل طوفانم، به من ديده‌ای عبرت‌بين ده تا ناچيزی خود را ببينم و عظمت جلال تو را بفهمم و به درستی تسبيح كنم. خدايا! خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای كشمكش‌های پوچ مدفون نشوم. 💠خدايا! دردمندم. روحم از شدت درد می سوزد. قلبم می خروشد و بند بند وجودم از شدت درد طعنه می سوزد. خدايا، دلشكسته‌ام. جز شهادت آرزویی ندارم... احساس می كنم اين دنيا جای من نيست.خدايا، به سوی تو می آيم. از عالم و عالميان می گريزم. تو مرا در جوار رحمت خود مسكن ده...» و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍از جنگ تحمیلی تا مدافعان حرم... 🔻در سال ۱۳۶۲ بود که جهت شرکت در دفاع مقدس جذب تیپ مسلم (ع) شد و بعد از مدت کوتاهی بعنوان فرمانده گردان و مسئول محور تیپ انتخاب شد در سال ۱۳۶۴بعنوان فرمانده یکی ازقرارگاه های فرعی قرارگاه نجف انتخاب شد ، در سال ۱۳۶۵بعنوان فرمانده گردان حنین از تیپ ۲۹ نبی اکرم (ص) انتخاب و در عملیات های نصر  ۷، والفجر ۱۰ شرکت داشت که در عملیات اخیر مفتخر به جانباز شدن شیمیایی شد که تا لحظه شهادت از این موضوع رنج می برد. در عملیات مرصاد فرماندهی گردان حمزه تیپ را بعهده گرفت و این گردان بهمراه گردان حنین اولین نیروهایی بودند که با شعار حزب الله ماشاءالله وارد شهر اسلام آباد شدند و ضربات مهلکی به منافین وارد کردند و در این عملیات هم چون بعنوان فرمانده مورد شناسایی تک تیراندازان دشمن قرار گرفته بود از ناحیه ساعد وانگشتان دست هنگامی که با بیسیم مشغول هدایت گردان بود مورد هدف قرار میگیرد. در سال۱۳۹۵ بعنوان اولین فرمانده مستشاری از شهرکرمانشاه عازم سوریه شد و در اعزام دوم بود که به آرزویش یعنی پیوستن به دوستان شهیدش شد ودر وصیتنامه خود اعلام کرده بود که پیکر پاکش را در زیر پای شهدای نصر هفت به خاک بسپارند. 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔰 | 📍من در آمریکا زندگی خوشی داشتم اما.. 🌟من در آمریکا زندگی خوشی داشتم، از همه نوع امکانات برخوردار بودم ولی همه لذات را سه‌طلاقه کردم و به جنوب لبنان رفتم تا در میان محرومین و مستضعفین زندگی کنم، با فقر و محرومیت آن‌ها آغشته شوم، قلب خود را برای دردها و غم‌های این دل‌شکستگان باز کنم.دائماً در خطر مرگ، زیر بمباران‌های اسرائیل به سر آورم، لذت خود را در آب دیده قرار دهم، تنها آسمان را در سکوت و ظلمت شب، پناهگاه آه‌های سوزان خود کنم.به طور مختصر اگر نمی‌توانم این مظلومین داغ‌دیده را کمکی کنم، لااقل در میان آن‌ها باشم، مثل آن‌ها زندگی کنم و دردها و غم‌های آن‌ها را به قلب خود بپذیرم.می‌خواستم که در این دنیا با سرمایه‌داران و ستمگران محشور نباشم. در جوار آن‌ها نفس نکشم از تمتعات حیات آن‌ها محظوظ نشوم و علم و دانش خود را در قبال پول و لذت زندگی خوش به آن‌ها نفروشم. 🌷🌷 و💐 📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol