📜 پوستر
🇮🇷 ما خیلی وقته برندهایم... ✌️🏻
|#ایران_قوی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 آقای ترامپ قمار باز،
مردِ این میدان ما هستیم...
#جان_فدا❤
#شهیدالقدس
#مکتب_حاج_قاسم
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
✳️ آن لقمههای پاک...
🔻 گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمهای که در دهان فرزندانش میگذاشت دقت میکرد. یکی از اهالی، گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود. مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایهها و از درختان او خورده، با قاطعیت گفت: «فاطمه! از این گوشت نخور، به بچهها هم نده!»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
•
«بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدّیقین»
یک تکاور سپاه به شهادت رسید.
″پاسدار محمدرضا رستمی نژاد″
از تیپ ۳۳ نیروهای ویژه المهدی(عج)
سپاه استان فارس که دیروز در
جریان درگیری با تیم تروریستی
در منطقه راسک استان سیستان و بلوچستان به شهادت رسید.
#شهید_امنیت
#شهید_محمدرضا_رستمینژاد
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب:وقت لبیک است
🔻#شهید_حسین_علی_زارع_بِشِلی نهمین شهید دانشگاه علوم اسلامی رضوی است. او در ۷ آذر ۱۳۴۴ متولد شد و در ۲۲ دی سال ۱۳۶۵ در ۲۱ سالگی در شلمچه در عملیات کربلای ۵ شهید شد.
کتاب حاضر نسل امروز را به زندگی جوانانی آشنا میکند که از زندگی خود برای دفاع از خاک ایران گذشتند. این کتاب روایتی داستانی و جذاب از زندگی حقیقی یک جوان شهید است.
خواندن این کتاب را تمام علاقهمندان به زندگی شهدا پیشنهاد میکنیم.
✍ نویسنده:طیبه مزینانی
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید برای رضای خدا ڪار ڪنید بگویید : خداونـدا نه برای بهشت
و نه برای شهـادت ،
اگر تو ما را در جهنمت بیندازی
فـقط از مـا راضی باشی
برای مـا کافـی است.
شهید#علی_چیت_سازیان🕊🌹
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
ازش پرسیـدن
چرا همیشه دست به سینه ای؟
گفت : نوکر امام حسین علیه السلام
باید همیشه دست به سینه باشه...
●برادرش میگفت:
از یک ماه 20 روز، روزه بود...
#شهید_عباس_آسیمه
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 روز شمار #انقلاب، #دفاع_مقدس و شهدا؛
____🎀🎀🎀🎀🎀_____
🗓 ( ۲۰ آبان ماه )
🌸🌼🌺🌸🌼🌺🌸🌼🌺
🖌۱• شهادت عبدالجبار دریس (استان خوزستان، شهرستان خرمشهر) (۱۳۵۷ ه. ش)
🌷🪴🌻🌷🪴🌻🌷🪴🌻
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🦋🦋🦋 🪶🪶🪶 🕊🕊🕊
💌| شهید حاج #حسین_خرازی
هر چه می کشیم
و هر چه که بر سرمان می آید
از نافرمانی خداست...
و همه ریشه در عدم رعایت
حلال و حرام خدا دارد
❤️🧡💛💚💙💜🤍🤎
۱۰۳۹ روز ( ۲ سال و ۱۰ ماه و ۵ روز ) از آرام گرفتن کبوترهای خونین #خوشنام در سرزمین حماسه و ایثار گذشته است.
💐🌹🍀💐🌹🍀💐🌹🍀
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔴 اولین شهید عربستانی در راه قدس
دکتر عمران احمد المغسل از شهروندان شیعه عربستانی در نبرد با دشمن صهیونیستی در جنوب لبنان به شهادت رسید.
این شهید فرزند احمد ابراهیم المغسل از رهبران جنبش حزب الله حجاز است که اکنون در زندان های رژیم آل سعود، محبوس است.
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🌹امروز،سالگرد عملیات استشهادی شهید #احمد_قصير عزیزه.جوان ۱۸ ساله ای که عضو مقاومت لبنان بود و سال ۱۹۸۲ با خودروی حامل مواد منفجره به ساختمان نظامی اسرائیلی ها حمله کرد و بیش از ۱۴۰ تا صهیونیست به درک واصل شدن.شهید قبل از عملیات، اعلام کرده بود که الگویش #حسین_فهمیده ست.
🕊شادی روح بلندش صلوات
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📚 #کتاب
🤲 بسم رب الشهدا
🎬 #قسمت_هفتم
🗓 یک شنبه : ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۳
🇮🇷#شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
📎🔻کتاب بی آرام
🌹 به روایت خانم زهرا امینی
🖌نوشته: فاطمه بهبودی
🔰ناشر:انتشارات سوره مهر
📎 در طول روز با دخترم و ندا و نادیا (خواهران همسر) در خانه بودیم. من مشغول کارهای خانه میشدم و آنها سرگرم بازی و درس. حاجی آقا که می رفت سرکار، حاج خانم میرفت چایخانه، با خانم های دیگر پتوها و لباسهای رزمندگان را میشستند و خشک میکردند و اگر نیاز به دوخت و دوز داشت میدوختند. پوتینها را توی حوضچه می ریختند و می شستند و اگر بند نداشت بند میکشیدند و واکس میزدند. این کار خانمها وسط جنگ، طوری جا افتاده بود که از همه نیروهای سپاه و ارتش به آنجا لباس میبردند. تعداد خانمها زیاد شده بود. آن ها، آخر کار، روی کاغذهای کوچک یادداشت کوتاهی برای رزمنده ای که لباس به دستش میرسید می نوشتند تا روحیه بگیرد.
یکی از همان روزها به خانه یکی از اقوام اسماعیل سرزدیم. خانم صاحبخانه گفت: "تا کی میخوای وایسی آب شدن بچه ت رو ببینی! دکترش رو عوض کن." حرفش تلنگری به من زد. فاطمه شش ماهه بود که بردیمش پیش دکتر پدرام پزشک. تا دخترم را دید گفت: «چرا این قدر دیر بچه رو آورده ید؟» گفتم: «تا الان زیر نظر دکتر قدیری بوده.» معاینه ای سطحی کرد و گفت: «همین الان ببریدش تهران.» نگاهی به اسماعیل انداختم و گفتم الان وضعیت ما طوری نیست که بتونیم بریم. بچه مون چشه؟ دکتر پدرام گفت: «خدا کنه اونی که من فکر میکنم نباشه، اما برای اینکه مطمئن بشید زودتر بچه رو برسونید تهران.
اسماعیل ما را به خانه برد و خودش رفت دنبال بلیت. نصف روز گشت و بلیت پیدا نکرد. گفت: « با بچه ها صحبت کردم. گفتن هلی کوپتری برای بردن مجروحا میره تهران اگه بجنبیم، میتونیم باهاش بریم.» حاج خانم و حاجی آقا رفته بودند مکه و ندا و نادیا را به ما سپرده بودند. رفتم سراغ همسایه جفتیمان. ماجرا را گفتم و خواهر شوهرهایم را به آنها سپردم. گفتم تو رو خدا حواستون به این بچه ها باشه امانت ان و خودمان را سریع به فرودگاه رساندیم.
سروصدای هلیکوپتر توی اتاقک پیچیده بود؛ اما من بیشتر ناله مجروحان را میشنیدم و دلم ریش میشد. یکی داد می زد: «تشنمه یه چیکه آب بدید.» یکی میگفت: «پام» دیگری ناله میکرد «دستم!» از بدو بدوهای پرستار فهمیدم بیشتر مجروحها حال خوبی ندارند. پرستار بیچاره از بالای سر یکی میرفت سراغ آن یکی، پای آن هم بند نمی شد و آن دیگری را دلداری میداد یا سرم عوض میکرد. دیدن این صحنه ها حالم را خراب کرده بود. نه میتوانستم روی پاهایم بایستم نه می توانستم بنشینم. از یک طرف ضعف کرده بودم و از طرف دیگر بدن لرزه شدیدی داشتم. دستهایم حتی جان نداشت فاطمه را، که آن قدر سبک و بی بنیه شده بود بغل کنم.
وقتی به فرودگاه تهرانرسیدیم، اسماعیل، که خودش را با عصای زیر بغل سرپا نگه داشته بود، فاطمه را از من گرفت. من هم بیحال روی شانه اش افتادم. خلبان وضعیت ما را که دید، جلو آمد و کمک کرد تا به فضای داخلی فرودگاه رسیدیم. وارد فرودگاه که شدم جنازه های خونین را دیدم که روی زمین افتاده بودند. تا آن روز درباره جنگ فقط شنیده بودم؛ چیزی ندیده بودم. مجروحان را تندتند جابه جا میکردند. دیدم برای جابه جایی دو تا از مجروح ها که حال بدی داشتند تلاشی نمیکنند. چشمم دنبال پرستار بود. فکر کردم حتماً آنها را از یاد برده است. وقتی پرستار ملافه را روی صورتشان کشید انگار قلبم از جا کنده شد. روح و روانم به هم ریخت. حالم آن قدر بد شد که همان جا روی زمین نشستم. دوباره اسماعیل کمکم کرد بلند شوم.
به هر سختی بود خودمان را به دکتر عظیمی، نبش خیابان طالقانی۔ ولیعصر، رساندیم. پزشک دخترم را معاینه کرد. بعد از سکوتی طولانی به اسماعیل گفت: تا حالا دچار موج انفجار شده ای؟ اسماعیل گفت: «نه.» رو کرد به من: توی دوران بارداری اتفاق خاصی برات نیفتاد؟ ضربه ای ... لطمه ای ..... گفتم: یه بار موشک زدن توی خیابون یوسفی اهواز انفجار شدید بود. خونه ما لرزید. من هم با شکم زمین خوردم، همین؟ اسماعیل گفت: "سه ماهه هم که بود از روی موتور زمین خورد!" دکتر از معاینه فاطمه دست کشید و گفت: «بچه تون معلول جسمی و ذهنیه؛ یا به خاطر همیناست که گفتید یا به خاطر ازدواج فامیلی»
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
📕📔📓📒📙📘📗
✅ پايان قسمت هفتم داستان زندگي
🔰 #شهيد_حاج_اسماعیل_فرجوانی
🌺🌼🌸🌺🌼🌸🌺🌼🌸
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اسـلام به مو میرسه؛ولی پاره نمیشه!
اسلام به من و شما هم بند نیسـت.
اگه میخواید اینجا بمـونید
خودتون رو به خـدا بند کنید..!
شهید #مصطفی_کلهری🕊🌹
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
آرمان در غذا خوردن خود نیز خیلی دقت میکرد. چون همسرم اهل شمال است، ما سالانه از شمال برنج میگرفتیم، اما آرمان تا زمانی که مطمئن نمیشد که ما خمس برنج را پرداخت کردیم یا نه از آن نمیخورد!
تا این حد مسائل شرعی را رعایت میکرد.
آرمان هر قدر که در توان مالیاش بود، به نیازمندان کمک میکرد، بدون آنکه کسی بفهمد.
اما وقتی که در مورد آن صحبت میکرد، من میفهمیدم. مثلاً میگفت: مامان! فلانی وضع مالیاش ضعیف است، حاضر هستید تا برای او فلان کار را انجام دهیم؟
ان زمان بود که من متوجه شدم، فرزندم به نیازمندان کمک می کند.
🎤راوی: مادر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی🌷
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
▫️و سلام بر او که می گفت:
«حجاب، مانند اولین خاکریز جبهه است
که دشمن برای تصرفِ سرزمینی
حتماً باید اول آن را بگیرد»
| شهید مرتضی مطهری❣|
#شهیدانه
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🥀🥀
وارد یه مجلسی شدیم، اونجا یه آقایی حرکت زشت و زننده ای داشت ،منم خیلی بدم اومد
وقتیمجلستمومشد بہ احمدگفتم:
احمدآقادیدیاون آقاهه چیکار کرد واقعا خجالت نکشید!
من همینجورحرفمیزدم واحمدسکوتکردهبود
باز حرفمو تکرار کردم بلکه ازش تایید بگیرم ؛ولی او همچنان در سکوت بود...
نارحتشدم بهش گفتم :
احمد آقا بادیوار کهصحبت نمیکنم ، باشمام! ..
احمدصداشو بالابردو گفت:
"خانم من بہ سختی رفتم کربلا،
نمیخوام ثوابکربلامو بدم برای فلانی کہ توداری غیبتشو میکنی..."
بہنقلازهمسرشهید
خلبانشهید#احمدقنبری
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
🔹به ما نگویید مدافعان حرم. چون جنگ سوریه و عراق که تمام شود به ما میگویند حالا که حرمی در خطر نیست. حالا اینها چه کار میکنند؟ ما مدافعان حرم نیستیم. ما زمینهساز ظهور هستیم.
▪️ما تا ظهور آقا امام زمان(عج) به مبارزه ادامه میدهیم. حالا میخواهد سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در فلسطین اشغالی باشد.
▫️هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینهسازی ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم. پس از همین حالا یاد بگیرید فقط نگویید مدافعان حرم. چون شکر خدا امروز حرمها در امنیت است. ما زمینه ساز ظهوریم. این را به همه بگو.
#شهید_مصطفی_نبی_لو
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تفحص
🌷پیکرشهید شجاعیان پس از۳۶
سال به آغوش خانواده برگشت.
🔹امروز پیکر شهید تازه تفحصشده «محمدرضا شجاعیان» بر دستان مردم دامغان تشییع و به خاک سپرده شد. او ۲۹ خرداد ۶۷ در ۲۰ سالگی در تنگۀ ابوقریب به شهادت رسیده بود
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
❤️خــاطــرات طــنــز شُــــهَـــدا
😂میــرم حـلیـم بــخـرم😂
🍂آن قدر كوچك بودم كه حتى كسى به حرفم نمى خندید.
هر چى به بابا نه نه ام مى گفتم مى خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمى گذاشتند.
حتى توی بسیج روستا هم وقتى گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ریش نداشتنم هرهر خندیدند.
مثل سریش چسبیدم به پدرم كه الا و بالله باید بروم جبهه.
آخر سر كفرى شد و فریاد زد : «به بچه كه رو بدهى سوارت می شود».
آخر تو نیم وجبى مى خواهى بروى جبهه چه كلى به سرت بگیرى.
دست آخر كه دید من مثل كنه به اوچسبیده ام رو كرد به طویله مان و فریاد زد : «آهاى نورعلى ، ییا این را ببر صحرا و تا مى خورد کتكش بزن و بعد آن قدر ازش كار بكش تا جانش درییاید!»
قربان خدا بروم كه یك برادر غول پیكر بهم داده بود كه فقط جان مى داد براى کتك زدن.
یك بار الاغ مانرا چنان زد كه بدبخت سه روز صدایش گرفت! نورعلى حاضر به یراق ، دوید طرفم و مرا بست به پالان الاغ و رفتیم صحرا.
آن قدر محكم زد كه مثل نرم تنان مجبور شدم مدتى روى زمین بخزم و حركت كنم. به خاطر این كه تو ده ، مدرسه راهنماى نبود ، بابام من و برادركوچكم را كه كلاس اول راهنماى بود ، آورد شهر و یك اتاق در خانه فامیل اجاره كرد و برگشت.
چند مدتى درس خواندم و دوباره به فكر رفتن به جبهه افتادم.
رفتم ستاد اعزام و آن قدر فیلم بازى كردم و سِر تق بازى در آوردم تا این كه مسئول اعزام جان به لب شد و اسمم را نوشت.
روزى كه قرار بود اعزام شویم ، صبح زود به برادر كوچکم گفتم : «من میروم حلیم بخرم و زودى بر می گردم».
قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یاعلى مدد. رفتم كه رفتم. درست سه ماه بعد ، از جبهه برگشتم.
درحالى كه این مدت از ترس حتى یك نامه براى خانواده نفرستاده بودم. سر راه از حلیم فروشى یك كاسه حلیم خریدم و رفتم طرف خانه.
در زدم ، برادركوچكم در را باز كرد و وقتى حلیم دید با طعنه گفت : «چه زود حلیم خریدى و برگشتى!» خنده ام گرفت.
داداشم سر برگرداند و فریاد زد : «نورعلى بیا كه احمد آمده !» با شنیدن اسم نورعلى چنان فراركردم كه كفشم دم درخانه جاماند!🍂
منـبع:کتـاب رفاقـت به سـبک تانـک.📚
#خاطرات_طنز_شهدا
#کتاب_رفاقت_به_سبک_تانک
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol
📸 #عکس_روز | #اروند_زمان
🔻جریان رودخانه زمان تند است؛
تندتر از اروندی که با قوّتِ عشق از آن گذشتید !
کاش میشد از اروند زمان گذشت و به شما رسید ...
#اروند_کنار
✅#شهدای_گمنام و#مدافعان_حرم💐
📲 https://eitaa.com/shahid_AranandBidgol