eitaa logo
کف خیابان🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
9.4هزار ویدیو
58 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
•|•°خـــادمـ🌷ــــ شـــہــ☺ــدا°•|•: باسلام به همه بزرگواران مواردذیل راچنانچه کسی خواست باقیمت مناسب انجام می دهم۱)سخنرانی باذکرمصیبت واحکام ۲)قبوله جلسات تفسیرقرآن ونهج البلاغه واحکام۳)استخاره باقرآن۴)دعاجهت رفع مشکل وبرآورده شدن حاجت۴)مشاوره دینی۵)عقدازدواج ۵)نمازوروزه وقرآن برای اموات۰درضمن بجهت فقرمالی خمس وزکات قبول می کنم ۰۹۱۵۹۷۲۱۷۲۴
وصیت زیبای شهید پورمرادی این جمله را به یاد داشته باشید...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 السلام ایهاالشهید✋ 🖐میان روزمرگی ها اسیرم... 😓از این تکرار،گویی ناگزیرم... 😥هراسانم هراس از مرگ دارم... 😍شهیدم کن خدایا تا نمیرم..
چهار اصطلاح غلطی که نیاز به اصلاح دارد: ۱- خدا بد نده: این کلام بی معرفتی به پروردگار است. زیرا خدای تعالی در قرآن فرموده: هیچ خوبی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خدا و هیچ بدی به شما نمیرسد مگر از ناحیه خود شما (که بخاطر اعمال خودتان است) ۲- عیسی به دین خود، موسی به دین خود: این جمله معنای صحیحی ندارد. زیرا بین پیامبران خدا، کوچکترین اختلافی نبوده و همه آنها مردم را به توحید و یکتاپرستی دعوت میکردند و عقیدۂ یکسانی داشتند. ۳- ولش کردی به اَمان خدا: این حرف کفر آمیز است. زیرا اگر کسی مال یا فرزند خود را به امان خدا بسپارد که غمی نیست. بهتر است بجای این کلام گفته شود: "ولش کردی به حال خودش" ۴- انسان جایز الخطاست: این حرف نیز غلط است، زیرا انسان برای خطا کردن جایز نیست. بهتر است بگوییم انسان "ممکن الخطا" است. یعنی ممکن است خطا کند و بهترین خطا کنندگان، توبه کنندگان هستند. 👤 دکتر الهی قمشه‌‌ای
همه دوست دارند کہ به بهشت بروند اما کسی دوست ندارد بمیرد !! بهشت رفتن ... جرأت مُردن می‌خواهد !  و شهـدا چه زیبـا تفسیر ڪردند جرأت را ... روزتون شهدایی❤️ 🌹شهید_محمود_رضا_بیضائی  🌹شهید_حسین_ولایتی @shahid_beyzaii
4_5929464813284492154.mp3
2.77M
خاطره ای از شهید حسین ولایتی فر @shahid_Beyzaii
💢تعبیر #دکتر_چمران_از_آزادی...👌 چقدرتفاوت است میان تعابیرآزادی امروزی و تعبیراصلی آزادی #انسانی_آزاداست که #اسیر_هوای_نفس خودنباشد👌 @shahid_beyzaii
❁﷽❁ ✨انا زائرالحسین(ع)✨ با یه عده طلبه آمدند قم. همه شهــــید شدند الا محــــسن. خواب امام حسیــــــن(ع) رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره. "😍 یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود: شهید که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا خواســـتم بےســــر شهید❣ شم. با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله💣 120خورده بود وسطـــــــشون. جنـــــازه اش که اومد، ســـــر نداشت. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود: "أنا زائر الحســــــین ع"🙏 ◾️شهیدمحسن درودی◾️
ار بعین امسال به نیابت شهید حسین ولایتی فر
🍀💠💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠🍀💠🍀💠🍀 🍀♥️♥️♥️🍀 🍀💠♥️♥️💠🍀 🍀💠💠♥️💠💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ( به روایت برادر شهید جوانی ) وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم داداش حامد میومدن مسجد تو تمیز کردن و نظافت مسجد با بچه ها سهیم میشدن .. پنجره های مسجد رو با روزنامه پاک میکردن لوسترهارو تمیز میکردن کل مسجدرو با دوستاشون جارو میکردن استکان ها رو میشستن و... . آخرای ماه شعبان همیشه روزه میگرفتن . قبل رسیدن ماه مبارک با حقوق ناچیزی که از سپاه میگرفتن برا خانواده هایی که وضع مالی خوبی نداشتن ولی داداش میشناخت که اهل روزه هستن وسایل مورد نیاز از قبیل چای برنج مرغ روغن و غیره تهیه میکردن و یواشکی در اختیارشون قرار میدادن این ها رو به ماهم نگفته بودن بعد شهادتشون متوجه اینکاراشون شدیم که ی عده از این خانواده ها خودشون برامون تعریف میکردن که آقا حامد همیشه هوای خانواده ی ما رو داشتند. این اواخر روزهایی بود که حامد جان حس غریبی از زندگی داشت. انگاری از درون داشت همه رو به چشم دل می دید . مثل همیشه خنده های معروفش روی صورتش گل کرده بود از سفر اولش که اومده بود از حال وهوای روحانی اونجا می گفت معلوم بود یه چیزی هست که اونجا دامنگیرش کرده . شاید میخواست بگه ...اما نگفت ! بعد هیات طبق روال هر هفته اومد و گفت بیا بریم برسونمت . حرفهایی می گفت که مفهومش برام سخت بودحتما از پروازش خبر داشت . باورش برام سخت بودوقتی میخواستم از ماشین پیاده بشم، دستاشو انداخت دورگردنم و گفت: نمی خوای برای آخرین بار خوب تماشام کنی؟ بعد هم رفت ... تاجایی که حتی پرنده ها هم توان رفتن رو دارن. «جوان غیور تبریزی25ساله» لقبی بود که اهالی پایتخت بهش داده بودن ویکی از روزنامه های محلی هم گفته بود «اولین شهید دهه هفتادی ایران» . (نویسنده: میر علی حامدی) 🍀💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀💠💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠🍀💠🍀💠🍀 🍀♥️♥️♥️🍀 🍀💠♥️♥️💠🍀 🍀💠💠♥️💠💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 ("پیامی به شهدا وخانواده های گرامی شان") همیشه شهدا برایم پیام گذاشته اند این بار من برای آن ها وخانواده هایشان پیامی دارم؛ آن ها همیشه حجاب ودفاع از سنگر چادرم را برایم لالایی خواندند حال من به عنوان پاسدار خونشان حرف دارم.....! باخیلی از چیزها کاری ندارم، با بی حجابی های هم جنس هایم و چشم چرانی های پسران سرزمینم حرفی ندارم.....این بار "خودم" هستم و "کسانی که همچون من پا در این عرصه عشق گذاشته اند!" به شهداوخانواده هایشان وعده نمیدهم که تمام دختران را چادری کنم ...اما ...خودم که هستم به آنان میگویم : درست است که زیادند کسانی که زخم روی دلشان هستند اما من و امثال من که هستیم ، ما مرهمی خواهیم شد!!!! ماهستیم‌ ....و پاسداری از خون و راهشان را ادامه میدهیم هرچقدر که تعداد محدودی باشیم! من دراین راه می مانم..بارها گفته و می گویند: "اُمّل جامعه....دختر قرن ۱۴.... ای دختر، تواین گرما خودتو اینطوری پوشوندی،میپزی ها یا زمستان است چند ماه را بی خیال شو چادرت دست و پا گیرت میشود....! و یا هربار که لب به سخن می گشایم میگویند: باز رفت بالا منبر....هرچقدر هم که بگویند خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو...." ومرا بخاطر افکار وچادرم مسخره کنند و بخندند ... من باز در دل به آنها قهقهه میزنم وخطاب به آنان میگویم که شما چه میدانید،در دل من چه خبر است؟!!! این شمایید که از قافله عشق جامانده اید .! ...آنها نمیدانند که من منتظر لایک کردن آنها نیستم،،،، من در پی لایک گرفتن از خداو شهداهستم! خلاصه کنم،حرف بسیار است .. بگذار هرچه می خواهندبگویند ... باتمامی این حرفا نه تنها نمیگذارم در راهم سست شوم وبه شک دچار گردم بلکه محکم تر چادرم رامیگیرم تامبادا شل نشود و گیره ی روسری ام را محکم تروسفت تر میبندم تا مبادا فقط یک سانت روسری ام عقبتر برود! .. به مادران شهدا ومادران خلیلی هامیگویم : "نگران نباشید !!! قبول که جامعه رو به سمت بی حیایی و بی حجابی درحرکت است وداوطلبان زیادند که در این راه قدم میگذارند اما یادتان نرود.....یادتان نرود....که ما هستیم و تا آخر جاده ی عشق ثابت قدم خواهیم ماند و با جان و دل پاسداری خواهیم کرد !! (ارسال : خانم زهرا قدسی) 🍀💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍀💠💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️♥️💠🍀 🍀💠🍀💠🍀💠🍀 🍀♥️♥️♥️🍀 🍀💠♥️♥️💠🍀 🍀💠💠♥️💠💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 حامد شب قبل شهادتش اومد پیشم و بعد نماز جماعت و استماع سخنرانی حقیر و هنگام خروج به من گفت حاج آقا : یه بسته فرهنگی هم (که شامل عطر و چفیه و تسبیح کتاب دعا و قبله نما بود) به ما بده ! حاج آقا ما هم دل داریم ! گفتم: حامدجان چند تا بیشتر بسته ندارم و به من از دمشق گفتن چون کمه فقط توی مسابقه به رزمندگان بدهید ...حامد جان انشاءالله تو که مقیدی توی نماز شرکت میکنی و توی مسابقات شفاهیِ من شرکت کن حتما بهت میرسه !! حامد با یه لبخند پر معنی رو به من کرد و گفت : باشه حاج آقا ندادی... اونوقت دیگه بدرد من نمی خوره...اینو گفت و از نماز خونه بیرون رفت...خدائیش منم ناراحت شدم..اما گفتم فردا سر نماز ظهر با طرح یه مسابقه فرهنگی حتما بهش یه بسته فرهنگی میدم . حامدجوانترین بچه های ایرانی بود که در قسمت توپخونه و توی منطقه سهل الغاب بین ادلب و حماء با هم بودیم . اما فرداش صدای بک انفجار در اطراف ارتفاع پایین دست ما شنیده شد و خبردار شدم حامد از ناحیه دو دست و صورت و چشماش مجروح شده !!! آه از نهادمان خارج شد و داغون شدیم اما خوشحال بودیم که ایشون زنده ست و حداکثر جانباز میشه !بچه ها سریعا انتقالش دادن به لاذقیه و چند روز در اونجا و بعدش هم ایران ...عکسشم که در بالا آورده ایم ...اما حامد دیگه زمینی نبود و با چشمان بسته اما باز خود، عرش و عرشیان رو می دید و پس از چند روز درد و رنج پرواز کرد . دوستت داشتم و دارم حامد . ( همرزم و روحانی گردان جامانده ات شیخ حمید فولادی.) 🍀💠💠💠💠💠🍀 🍀💠♥️♥️♥️💠🍀 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀