⚫️🍁🌺 ⚫️🍁🌺🍁⚫️🌺
🍁🌺🍁 ⚫️ 🌺
⚫️🍁 🍁🍁
🍁 ⚫️🍁🌺🍁⚫️
🌺🍁 🍁🍁
⚫️🍁🌺 ⚫️
🌺⚫️🍁🌺
🍁🌺⚫️🍁🌺 🌺
🌺🍁🌺⚫️🍁🌺🍁🌺🍁
#خالص_بود
#راوی_برادرگرامی
#شهیدصابرین
#یوسف_فدایی_نژاد
اهل دروغ گفتن نبود اصلا صاف و ساده بود و تو هرجمعی می رفت مورد توجه بود بخاطر سکوت و
مظلومیتش هرجا اگه دوست و رفیقی پیدا می کرد، اولین هدفش امربه معروف بود نه بطور مستقیم بلکه با اخلاق اسلامی با شوخی و خنده با مثال زدن یا با حدیث و شعرو قرآن . همرزماش تعریف می کنن که آقایوسف توی ی فروشگاه تو تهران رفت و آمد داشت که صاحبش یه پسر جَوون بود ؛ فروشنده طور خاصی لباس می پوشید مثلا بلوز تنگ و .... آقایوسف آنقد رفت و اومدتا طرز لباس پوشیدن اون آقا تغییر کرد و معمولی لباس پوشید و باب رفاقتشون باز شد همیشه همه چیزای خوب رو برای دیگران می خواست هیچوقت ازش ندیدیم چشم چرونی بکنه همیشه سرش پایین بود ،طوریکه تو خیابون اگه یه فامیل میدیدش ناراحت می شد
می گفت : یوسف مارو اصلا نگاه نکرد ، و ما درجواب می گفتیم قصد بی احترامی نداشت
چون اصلا شمارو ندید وقتی هم به داداش یوسف می گفتیم فلانی چنین حرفی زد خیلی ناراحت می شد می گفت ای بابا من اصلا حواسم نبود شما عذرخواهی کنید . ودرحالیکه ما می دونستیم از چشم پاکیشه می گفت پیامبر فرمودن بهتره آدم موقع راه رفتن زمین رو نگاه کنه حال و هواش همیشه معنوی بود ، تو خلوتگاه خودش یا ذکر می گفت یا نماز می خوند یا قرآن یا تو سجده بود اما ؛ مومن خوش اخلاق بود تو سلام کردن تعارف نداشت بزرگتر و کوچیک تر نمی کردیوسف عزیز همیشه اینطور سلام می کرد : سلام علیکم و رحمت الله البته با خنده و خوش رویی با بزرگ ؛ بزرگ بود ، با بچه ؛ بچه می شد . اگه مهمونی می رفتیم تمام بچه ها جذبش می شدن باهاشون بازی می کرد از بی غیرتی مردا متنفر بود از بدپوشی و بی حجابی متنفر بود باحیا بود قلب مهربونی داشت .
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁⚫️
⚫️🍁🌺🍁🌺🍁⚫️