eitaa logo
کف خیابان🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
12.2هزار ویدیو
60 فایل
تاریخ ساخت کانال:97/1/11 به یاد رفیق شهیدم کانال وقف شهید محمودرضابیضائی مبارزه با فتنه ارتباط با خادم کانال 👈🏽 @Mojahd12
مشاهده در ایتا
دانلود
کف خیابان🇮🇷
📸 صبح امروز سردار سلیمانی از "آرین غلامی" نوجوان شطرنج‌ باز کشور که حاضر به رقابت با رژیم صهیونیستی
👤آرین غلامی: 🔹حاج قاسم بارها بهم گفتند کارت خیلی بزرگ بود تو کار بزرگی کردی دل همه رو شاد کردی من خیلی از کارت خوشحال شدم و بارها صورتم روبوسید و منم فرصت کردم یک قهرمان بزرگ تاریخ کشورم رو ببوسم. روایت شطرنج‌باز ملی‌پوش نوجوان از دیدار با 👇 🔺 همون اول توی بغلش که رفتم انگار همه غصه هام رو فراموش کردم، خستگی همه سختی های این سالها رو توی آغوش مردی در کردم که بوی شهدا رو میداد. 🔻 بوی اشک چشم کودکان مظلوم عالم رو توی آغوشش داشت. بوی زخم خستگی بشریت از جنگ وظلم. اونی که منو پدرانه بغل کرد امروز، امید خیلی هاست. 🔺 هدیه غافلگیر کننده بود. انگشتر خودشونو از دستشون درآوردند و توی دست من گذاشتند. بزرگ بود مثل روح خودش اما بهترین مدال دوران زندگیم بود 🔹حاج قاسم آرین سرباز همون نبرد بزرگیه که شما و رزمنده ها دارین توش مقاومت می کنید فرمانده؛ فرمان ده @shahid_beyzaii
2.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ جالب #سردار_سلیمانی به سوال خنده دار یک #مدافع_حرم . . #شهدای_مدافع_حرم #مدافعان_حرم_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها #سردار @shahid_beyzaii
💠من یک روز شهید می‌شوم 🌷 #حسین_ولایتی_فر در شش تیرماه 1375 در شهرستان #دزفول دیده به جهان گشود. هشت سالگی عضو #جلسات_قرآن مسجد حضرت مهدی(عج) شد. حضور چندین ساله در فضای مسجد و جلسات تاثیر به سزایی در شکل گرفتن #روحیات حسین گذاشت. 🌷در 20 سالگی جذب سپاه شد. دوره‌های #تکاوری را پشت سر گذاشته بود. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دوره‌های ابتدایی #اهواز بود. 🌷در جمع رفقای هیئتی حسین لقب #سردار داشت. همیشه می‌گفت: «من یک روز شهید می‌شوم.» 🌷هیچ‌وقت اهل ریا نبود، اما یکجا #ریا کرد آنجایی که گفت:«بذار تا ریا بشه تا بقیه یاد بگیرند، من می‌دانم شهید می‌شوم.» همیشه می‌گفت: «من یک روز #شهید می‌شوم.» 🌷حتی یکبار هم در همان سنین نوجوانی به علت بازیگوشی معلم او را از کلاس بیرون کرد. حسین هم می‌گوید: «حالا که مرا از کلاس بیرون می‌کنید حرفی نیست، اما حواستان باشد که دارید #شهید_آینده را از کلاس بیرون می‌کنید.» 🌷چند وقتی پیگیر اعزام به #سوریه شد؛ اما شرایط جوری نشد که بتواند #مدافع_حرم شود. سرانجام روز 31 شهریور ماه 97 در حمله تروریست‌ها به مراسم رژه نیروهای مسلح اهواز، حسین ولایتی فر در سن 22 سالگی به #شهادت رسید. #شهید_حسین_ولایتی_فر🌷 #سالروز_شهادت
مردانگی ساعت‌ يك‌ و دو نصفه‌شب‌ بود. صداي‌ شُرشُر آب‌ مي‌آمد. توي‌تاريكي‌ نفهميدم‌ كي‌ است‌. يكي‌ پاي‌ تانكر نشسته‌ بود و يواش‌، طوري‌كه‌ كسي‌ بيدار نشود، ظرف‌ها را مي‌شست‌.  جلوتر رفتم‌. حاجي‌ بود. خیبر شهیدحاج محمدابراهیم همت 🌹 https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
مردانگی سر تا پاش‌ خاكي‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما.  دو ماه‌ بود نديده‌ بودمش‌.  ـ حداقل‌ يه‌ دوش‌ بگير، يه‌ غذايي‌ بخور. بعد نماز بخون‌. سر سجاده‌ ايستاد. آستين‌هاش‌ را پايين‌ كشيد و گفت‌ «من‌ با عجله‌اومده‌م‌ كه‌ نماز اول‌ وقتم‌ از دست‌ نره‌.» كنارش‌ ايستادم‌. حس‌ مي‌كردم‌ هر آن‌ ممكن‌ است‌ بيفتد زمين‌. شايداين‌جوري‌ مي‌توانستم‌ نگهش‌ دارم‌. خیبر حاج محمدابراهیم همت🌹 https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
1.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜حاج قاسم از شدت کمردرد باید کمربند میبست ولی بخاطر اینکه سربازاش نبینن، چفیه بست ... دلها شهدا را یاد کنیم تا ما را نزد اربابمان حسین علیه السلام یاد کنند. https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
مردانگی قلاجه‌ بود و سرماي‌ استخوان‌سوزش‌.  اوركت‌ها را آورديم‌ و بين‌ بچه‌هاقسمت‌ كرديم‌. نگرفت‌. گفت‌:  «همه‌ بپوشن‌. اگه‌ موند، من‌ هم‌ مي‌پوشم‌.» تا آن‌جا بوديم‌، مي‌لرزيد از سرما. خیبر شهیدحاج محمدابراهیم همت 🌹 https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
مردانگی می خواستند عکس یادگاری بگیرند.از ماشین پیاده شد .یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاده اش کردند برای عکس گرفتن .دفعه ی سوم یک خانم خواست عکس بگیرد ،باحجاب نامناسب پیاده شد وبااوهم عکس گرفت . گفت :باور نمی کردم که بامن عکس  بگیرید از امروز سعی می کنم حجابم را درست کنم. شهید حاج قاسم سلیمانی https://eitaa.com/shahid_Beyzaii
مردانگی روز ســـوم عمليات بود . حاجی هم می ‌رفت خط و برمی ‌گشت . آن روز ،‌ نمازظهر را به او اقتدا كرديم . سر نمازعصر ،‌ يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصــر را ايشان خواند . مسئله‌ ی دوم حاج آقا تمام نشده ،‌ حاج همت غـــش كرد و افتاد زمين . ضعف كرده بود و نمی ‌توانست روی پــا بايستد . سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه‌ ی ســــنگر نشسته بود . با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچـــه‌ ها صحبت مي‌كرد ؛‌ خبر می گرفت و راهنـــمائی می ‌كرد . اين‌جا هم دست از کـــار برنداشت. خیبر حاج محمدابراهیم همت https://eitaa.com/shahid_Beyzaii