◎﷽◎
شخصی به پسرش وصیت کرد که پس
از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید ؛
میخواهم در قبر در پایم باشد.
وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی
تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند،
پسر وصیت پدر خود را به عالِم اظهار کرد ؛
ولی عالِم ممانعت کرد و گفت:
طبق اساس دین ما ، هیچ میت را
به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود!
ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را
بجای آورند، سرانجام تمام علمای شهر یکجا
شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که به
مناقشه انجامید. . .
در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان
شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست
پسر داد ؛
پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه
(وصیت نامه) پدرش است . . .
و به صدای بلند خواند:
«پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و
دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و
کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را
با خود ببرم.(😞)
یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد؛
هوشیار باش . . . به تو هم اجازه یک کفن
بیشتر نخواهند داد.
پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام
استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف
برسانی و دست افتادگان را بگیری ؛
| یگانه چیزی که با خود به قبر
خواهی برد←《همان اعمالت است.》 |
#عاقلانرااشارهایکافیست