امربه.معروف ونهی ازمنکر:
حسین که میدانست فعالیت فرهنگی نیازمند پشتوانه مالی است، در همان 18 سالگی فعالیت اقتصادی خود را آغاز کرد. ابتدا با اجاره مکانی برای پرورش مرغ محلی شروع به کار کرد. مدتی گذشت و حسین تصمیم به گسترش کار گرفت. در کنار پرورش مرغ، پرواربندی گوسفند را هم آغاز کرد و بعدتر در کنار اینها کشاورزی هم میکرد. در کنار فعالیت اقتصادی و ایجاد اشتغال برای خود و دوستان حسین به تحصیل در دانشگاه هم میپرداخت. صبحها تا ظهر مشغول تحصیل در دانشگاه بود و بعد بلافاصله به محل کار میرفت بعد از آن هم به مسجد میرفت و برگزاری جلسه. رفقا میگفتند حسین خستگی را هم خسته کرده.
صبحها از خانه بیرون میرفت تا آخر شب مشغول بود. برادر شهید نقل میکرد: روزی به حسین گفتم «چقدر خودت را خسته میکنی، کمی استراحت کن». حسین در جواب به او میگوید که این بدن خمس و زکاتی دارد که باید پرداخت شود. قوّ عَلی خدمتک جوارحی. هم و غم حسین مسائل فرهنگی جامعه بود، وقتی میدید کسی از دوستان از فضای مسجد دور شده بسیار ناراحت میشد و برای بازگشتشان به فضای مذهبی تلاش میکرد. میگفت: «وقتی میبینم کسی از رفقا از فضای مذهبی دور مینشود جگرم میسوزد».
در 20 سالگی جذب سپاه شد/همه حقوق یک ماهش را برای اردوی بچهها بخشید
با وجود اینکه حسین در پرورش دام و طیور درآمد خوبی کسب میکرد اما همیشه آرزوی پوشیدن لباس پاسداری که به قول خودش لباس شهدا بود را داشت.دو سالی گذشت، حسین در 20 سالگی جذب سپاه شد. دورههای تکاوری را پشت سر گذاشته بود. حالا دیگر حسین لباس پاسداری به تن داشت، همان لباسی که از نوجوانی و جوانی آرزوی پوشیدن آن را داشت. محل خدمت حسین بعد از گذراندن دورههای ابتدایی اهواز بود. دیگر حسین از زادگاهش دور شده بود دیگر فضای کار در جلسات قر
#قسمت_دوم_زندگی_نامه_شهید_حسین_ولایتی_فر