🏴🏴
#رفیق_شهیدم
دآرَد
دلِ مآ♥️
از #تو تمنآے نگآهے
مَحروم مَگردان دلِ مآرا،
ڪه روآ نیست
#شهید_احمدعلی_نیری 🍃🌹
🏴 @shahid_ahmadali 🏴
🏴🏴
🌟بسم رب الشهداء والصدیقین🌟
رسول اکرم(ص) درفضیلت قرائت قرآن چنین فرمودند: «قرآن بخوانید، زیرا خواندن آن گناهان را می شوید و سدی در برابر آتش می گردد و مانع عذاب می شود. از خواندن قرآن غفلت نکن، زیرا لب را زنده می کند و از گناه، تو را باز می دارد. کسی که قرآن می خواند در درجات نبوت قرار گرفته غیر از آن که، به او وحی نمیشود.
🌹ختم قرآن کریم هدیه به شهیدوحید زمانی نیا
🌸بزرگواران میتوانید به نیت شهدا،هدیه به امام زمان (عج) ودیگر ائمه معصومین،ختم هاتون را هدیه نمایید.
ان شاءالله شفاعت قرآن و شهدا شامل حال همه مون بشود.
🌹جزء۱ کاربریاحسین
❄️جزء۲ کاربریاحسین
🌹جزء۳ کاربربهار
❄️جزء۴ کاربرامیررضا
🌹جزء۵ کاربرامیررضا
❄️جزء۶ کاربرامیررضا
🌹جزء۷ کاربرmaryam
❄️جزء۸ کاربرz f
🌹جزء۹ کاربر***
❄️جزء۱۰ کاربر***
🌹جزء۱۱ کاربرفاطمه
❄️جزء۱۲ کاربرفاطمه
🌹جزء۱۳ کاربرفاطمه
❄️جزء۱۴ کاربرفاطمه
🌹جزء۱۵
❄️جزء۱۶
🌹جزء۱۷کاربریاصاحب الزمان
❄️جزء۱۸ کاربردوباره اسیر...
🌹جزء۱۹ کاربرمنتظر
❄️جزء۲۰
🌹جزء۲۱
❄️جزء۲۲ کاربرزهرا
🌹جزء۲۳کاربر یا عزیززهرا
❄️جزء۲۴ کاربریازینب
🌹جزء۲۵ کاربریازینب
❄️جزء۲۶کاربریازینب
🌹جزء۲۷ کاربرمنتظر
❄️جزء۲۸
🌹جزء۲۹ کاربریاس
❄️جزء۳۰کاربرYaHosein
جهت شرکت،جزء انتخابی تون روبه آیدی مقابل ارسال نمایید.
@khadem_sho
مهلت قرائت: نامحدود، ولی بعد ازبسته شدن ختم،سریعتر قرائت شود،بهتراست.
#ختم_قرآن
#اجرتون_باشهدا
🏴 @shahid_ahmadali🏴
أوْحَى اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى إلى داوود عليه السلام :
اُذكُرْني في سَرَّائكَ أستَجِبْ لَكَ في ضَرَّائكَ .
🌟امام صادق عليه السلام :
خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود كه :
در زمان آسايشت به ياد من باش ، تا من هنگام گرفتارى ات دعاى تو را اجابت كنم .
📚ميزان الحكمه جلد چهارم
صفحه 23
🏴 @shahid_ahmadali🏴
1_382507313.mp3
13.16M
🎙قسمت دوم
💫بخش دوازدهــم: شڪستن نفــس👈 دقیقه ی ۲۹:۲۵ فایل صوتی
🍃#کتاب_سلام_بر_ابراهیم
🏴 @shahid_ahmadali🏴
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🎙قسمت دوم 💫بخش دوازدهــم: شڪستن نفــس👈 دقیقه ی ۲۹:۲۵ فایل صوتی 🍃#کتاب_سلام_بر_ابراهیم 🏴 @shahid_a
🍃 بخش دوازدهــم : شڪستـن نفــس🍃
🗣 راویان :جمعی از دوستان شهید
باران شــديدي در تهران باريده بود. خيابان 17 شــهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها،آنها را به طرف ديگر خيابان برد. ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود!
🍃🍃🍃🍃🍃
همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند.به محض عبور ما، پســر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که ابراهيم لحظه روي زمين نشســت. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهيم همينطور که نشســته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک گردو را برداشت. دادزد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد!بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!گفــت: بنده هاي خدا ترســيده بودند. از قصدکه نزدنــد. بعد به بحث قبلي برگشــت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانســتم انســان هاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند.
🍃🍃🍃🍃🍃
در باشگاه كشتي بوديم. آماده ميشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد. چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشــت ســرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند! بعد ادامه داد: شــلوار و پيراهن شــيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري! به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت. جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد! بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟! ما باشگاه می آییم تا هيکل ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم. اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟! ابراهيم به حرف هاي آنها اهميت نميداد.به دوســتانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشــد، ميشــه عبادت. اما اگه به هر نيت ديگه اي باشه ضرر ميکنين.
🍃🍃🍃🍃🍃
توي زمين چمن بودم. مشــغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايســتاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و باخوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرف ها اومدي؟! مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! از خوشــحالي داشــتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را از دستش بگيرم. دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره! گفتم: هر چي باشه قبول دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ گفتــم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وســط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شــده بود. در كنارآن نوشــته بود:((پديده جديد فوتبال جوانان))و کلي از من تعريف کرده بود. کنار سكو نشستم. دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟ آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!! خشکم زد. با چشــماني گرد شــده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!! گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرفه اي نرو.گفتم: چرا؟!جلو آمد و مجله را از دســتم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرف ها رو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال ورزش حرفه اي برو تا برات مشکلي پيش نياد.بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت. من خيلي جا خوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود. هر چند بعدها به ســخن او رســيدم. زماني که ميديــدم بعضي از بچه هاي مسجدي و نمازخوان که اعتقادات محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جو زدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند!
♻️ #ادامه_دارد...
☘ #کتاب_سلام_بر_ابراهیم
🏴 @shahid_ahmadali🏴
🌺 هر روز یک شهید بزرگوار رو خدمتتون معرفی میکنیم تا انشاالله با ۳۱۳ شهید آشنا شوید🌺
# شهید_محمد_معماریان
شهید محمد معماریان که در 12 سالگی به بسیج پیوست، در 13 سالگی به جبهههای نبرد اعزام شد، در 16 سالگی به شهادت رسید و سه سال بعد، مادرش را شفا داد و ماجرایی عجیب آفرید.
محمد در جریان دفاع مقدس، 5 روز در محاصره دشمن قرار گرفت و در باتلاقهای نمک جزیره «فاو» گیر کرد. وقتی نجات پیدا کرد، بعد از سه ماه حضور در جبهه به خانه آمد.
مادر شهید نوجوان قمی از روزی که محمد برای آخرین بار خانه را ترک کرد، میگوید: «وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم. نگاهش کردم. از نگاه قاطعم فهمید که اهل گریه و زاری نیستم. رفت و در قاب در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت. محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچهجان! تو را به علیاکبر امام حسین علیهالسلام بخشیدم. رفت و کمی آنطرفتر ایستاد. باز گفت: رفتم ها! نمیخواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به قاسم و علیاصغر بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پساش بگیرم. رفت. 21 روز بعد، خبر شهادتش را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت.
╭━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╮
@shahid_ahmadali
╰━━⊰•❀🍃🌹🍃❀•⊱━━╯
🌷 #هر_روز_با_شهدا_٢۹۳۶
#معجزهی_میدان_مین....
🌷در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی در حال تفحص بودیم و به دنبال پیکر مطهر بچه های گردان حنظله لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) میگشتیم و درست در حد فاصل پاسگاه رشید به عراق و پاسگاه خودمان به اولین شهید رسیدیم. با خوشحالی به دنبال یافتن پلاک او بودیم که یکی از بچه ها فریاد زد: "یک شهید دیگر!" برخاستم و به طرف جلو رفتم. پیکر شهیدی دیگری بر روی زمین افتاده بود، چند متر جلوتر هم شهید دیگری بود و آن طرفتر هم شهیدی دیگر. از شادی به وجد آمده بودیم و در فکر بودیم که کدام یک را زودتر جمع کنیم، که ناگهان یکی از بچه ها فریاد زد: "فلانی! آن دو نفر کیستند؟!"
🌷سرم را بلند کردم و به طرف اشاره اش خیره شدم. حدود سی متر آن طرفتر ایستاده بودند و دست هر کدامشان یک کلاش بود. ما آنها را مینگریستیم، و آنها ما را. خوب که دقت کردم دیدم عراقی اند. به برادر سربازی که همراهم بود گفتم: "اصلاً عکس العملی نشان نده و آهسته به طرف عقب حرکت کن." و در حالیکه سعی میکردم نشان بدهم که حواسم به زمین است به زمین اشاره میکردم و حرف میزدم و در همان حال خودمان را به کانالی که نزدیک پاسگاه خودمان بود رساندیم و از آنجا به بعد شروع کردیم به دویدن.
🌷به خاطر پای مصنوعی ام، سخت بود که بدوم اما چون اطمینان داشتم عراقی ها در صدد اسارت ما هستند، با زحمت فراوان میدویدم و همراهم را هم به دویدن بیشتر تشویق میکردم. پانصد الی ششصد متر که دویدیم به عقب نگاه کردم، عراقی ها رسیده بودند بالای کانال، داخل کانال را میکاویدند و دنبال ما میگشتند. به حفره ای که در دل دیواره کانال بود پناه بردیم و پنهان شدیم. عراقی ها با صدای بلند داد و فریاد میکردند و ظاهراً نیروی کمکی میخواستند. وضعیت وخیمی بود، احتمال اسارت میدادیم.
🌷از کانال آمدیم بیرون و وارد میدان مین شدیم، آن هم میدانی که دست نخورده بود و پر از تله های انفجاری. عراقی ها میآمدند دنبالمان. ما را دیدند که وارد میدان مین شدیم، اما آنها در ابتدای میدان مین ایستادند و ناباورانه ما را نگاه کردند. رسیدیم وسط میدان و روی زمین نشستیم. همدیگر را میدیدیم اما آنها جرأت نداشتند جلوتر بیایند. لذا شروع کردیم به خندیدن و آنها که متوجه این موضوع شده بودند با صدای بلند فریاد میزدند. ما هم آن قدر صبر کردیم تا آنها خسته شدند و برگشتند. شانس آوردیم که نمیخواستند به ما تیراندازی کنند و ما را سالم میخواستند.
🌷وقتی آنها رفتند و ما از میدان مین خارج شدیم اصلاً باورمان نمیشد که توانسته باشیم سالم از میان آن همه مین گذشته باشیم و از آنجایی که دلمان پیش شهدا بود، مصمم شدیم به هر طریقی که شده شهدا را برگردانیم. البته آن روز عراقی ها خیلی حساس شده بودند اما با یاری خدا به همت بچه های بیریا و مخلص و شجاع گروه توانستیم در روزهای بعدی شهدا را تک تک از زیر گوش عراقی ها کنارِ "پاسگاه رشیدیه" بیرون بیاوریم و به وطن عزیزمان بازگردیم.
راوی: جانباز شهید حاج علی محمودوند
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@shahid_ahmadali
سرباز عراقی رو به نوجوان ایرانی
که تازه اسیر شده بود کرد و
به حالت تمسخر گفت:
خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
نوجوان با غرور پاسخ داد:
خیر؛ امامخمینی #سن_عاشقی را
پایین آورده
@shahid_ahmahali
💠جگر شیر نداری سفر عشق مرو...
❄️شهیدی که دردمای ۸ درجه زیر صفر ۴۰۰ متر را برای شناسایی سینه خیز رفت...!
🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم #علی_آقاعبداللهی گرامی باد
🏴شما دعوت شدید
,,,🍃🌺...🌺🍃,,,
@shahid_ahmadali
💠عارف شهید احمد نیری:
🍃🌸 مراسم یادبودی برای جمال (محمدشاهی) در مسجد برگزار شد احمد اقا همه بچه ها را جمع کرد و در مراسم شرکت کرد خودش هم بسیار با ادب در مسجد نشسته بود.
بعدها وقتی از او درباره این مسئله سوال کردم گفت: مولایمان امام زمان (عج) در مراسم ختم شهید جمال حضور یافته بود.
📚کتاب عارفانه، چاپ ۱۳۹۶، ص ۷۷
🏴 @shahid_ahmadali🏴
🏴🏴
#ختم_صلوات
🌟سلام وعرض احترام خدمت یکایک شما محبین شهدا🌹
جهت تعجیل در ظهور آقاامام زمان(عج) ورفع تمامی همّ و غم ها و مصائب
و
🌼علی الخصوص جهت سلامتی مادر بزرگوار شهید والامقام،شهید جمال محمدشاهی (از دوستان شهید نیری بزرگوار)
که احوال مساعدی ندارند، لطفا دعا بفرمایید
و
تعداد صلواتهای 📿مدنظرتون رو به آیدی زیر اعلام بفرمایید.
@khadem_sho
ویا بر روی تسبیح های زیر،اشاره بفرمایید و در سایت مربوطه،تعداد صلوات هایتان را ثبت بفرمایید.
🌹📿📿📿📿📿🌹🍃
🏴 @shahid_ahmadali🏴
این مادر آن پسر.pdf
19.05M
─┅─┅─═ஜ۩🌸۩ஜ═─┅─┅─
📘 عنوان : این مادر ، آن پسر
📚 ناشر : انتشارات شهید ابراهیم هادی
📖 موضوع : زندگینامه و خاطرات خانم فاطمه سادات موسوی مادر شهید جاویدالاثر جمال محمد شاهی
📄 تعداد صفحات : ۱۶۸ صفحه
🏴 @shahid_ahmadali🏴
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
✨خطبه فدکیه قسمت دوازدهم 🌟معرفی خود(فاطمه زهرا س) و پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم 💠فَبَلَّغَ
✨خطبه فدکیه قسمت سیزدهم
🌟معرفی امیرالمومنین امام علی علیه السلام
كُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّـهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلاینْكَفِیءُ حَتَّی یطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یخْمِدَ لَهَبَها بِسَیفِهِ، مَكْدُوداً فی ذاتِ اللَّـهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّـهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِاللَّـهِ، سَیداً فی اَوْلِیاءِ اللَّـهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً كادِحاً، لاتَأْخُذُهُ فِی اللَّـهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.
🔥هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده،
👹 یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یاوه سرایی های مشرکین آغاز می شد،
🌟پیامبر برادرش را به رویارویی آنان می فرستاد، و او تا زمانی که سرآنان را به زمین نمیکوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمیکرد، باز نمیگشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خداصلی الله علیه وآله بود، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمر بسته، نصیحتگر، تلاشگر، و کوششکننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسید.
🔰وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیةٍ مِنَ الْعَیشِ، و ادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَكَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.
👈🏻و این در هنگامهای بود که شما در آسایش زندگی میکردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر میبردید تا ناراحتیها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقب گرد میکردید، و به هنگام نبرد فرار مینمودید.
🏴شما دعوت شدید
,,,🍃🌺...🌺🍃,,,
@shahid_ahmadali
▪️بخاطر موقعیت سنگر، داره خمیده نماز میخونه. اینجوری از نمازهاشون مراقبت میکردند
📿#نماز اول وقت
🏴شما دعوت شدید
,,,🍃🌺...🌺🍃,,,
@shahid_ahmadali
💔🍃
پنجشنبـه ها
دلم "بهشتـے"
را مےخواهد😔
کہ ساکنانش "شهـدا"
هستند
گوشه اے کنارشان بنشینم
و
برای خود " فاتحه اے "
بخوانم💔
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
🏴شما دعوت شدید
,,,🍃🌺...🌺🍃,,,
@shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
#شب_جمعه 🎵 نوکری دل شکسته ام مو حالم بده 🎤مهدی #رسولی #شور @shahid_ahmadali
دلــــتــــونـــ شـــکـــســـتــــ😭مـــا رو هــــمـــ دعــــا 🙏
🍃🌹از جمله نمازهایی که آیتالله بهجت قدسسره به خواندن آن مداومت داشتند، نماز اول ماه است که در ابتدای ماههای قمری خوانده میشود.
✨از امام جواد علیهالسلام روایت شده است: هر گاه ماه جدید قمری آمد در روز نخست آن دو رکعت نماز بگزار و در رکعت اول آن پس از حمد ۳۰ بار سوره توحید و در رکعت دوم پس از حمد ۳۰ بار سوره قدر را بخوان؛ سپس صدقه بده که اگر این کار را کنی سلامتی در آن ماه را از خداوند متعال خریده ای.
#نماز_اول_ماه
🏴 @shahid_ahmadali🏴
⭕️ پست ویژه
👤 آیت الله شوشتری:
🌼 نزد هر استادی که رفتید اگر بر دریا راه می رفت اگر پرواز میکرد اگر غیب میگفت اما با رهبر معظم و معزز انقلاب زاویه داشت سریع برخیزید و بیرون بروید که او شیطانی مجسم است.
🏴 @shahid_ahmadali🏴