📚#رمان_عارفانه
🌹#شهیدنیرے
🌼خواب شھید نیری و توسل ایشان به امامزمان (عج)
سوار یک ماشین شدیم.ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی اطراف خود نداشت.📛
در سر هر پیچ یکی دونفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند!〽️
جاده خراب بود.ماشین هم با سرعت زیاد می رفت.یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من پشت ماشین مانده ام!سر پیچ بعدی ان قدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شدو...
نزدیک بود از ماشین پرت شوم.اما در آن لحظه اخر فریاد زدم یا صاحب الزمان عج...💔
در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.💚
در همین لحظه از خواب پریدم.فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان عج بر نداریم.
وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.این ماجرا را احمد آقا در جمع بچه های مسجد تعریف کرد...
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌱 سه شنبه های مهدوی 🌱
🏴@shahid_ahmadali
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🏴 @Shahid_ahmadali
🌹#رمانعارفانه
🌱#شهیدنیری
🔘در یکی از متنهای به جامانده در دفتر خاطرات احمداقا در مورد امام حسین(ع) آمده:
« در روز اربعین وقتی به هیئت رفتم در خودم تاریکی می دیدم.مشاهده کردم قفسی در اطراف من ایجاد شده و زندانی شدهام!
اما وقتی سینه زنی و عزاداری آغاز شد مشاهده کردم که قفس از بین رفت.
این هم از کرامات مجلس سیدالشهدا(ع)است»
☑️بارها شنیده بودم که می گفت: در مجالس عزای سیدالشهدا(ع) نوری وجود دارد که منشأ آن حرم مطهر آقاست.
در این مجالس گویی خود حضرت در کنار در می ایستد و از میهمانان خود پذیرایی می کند
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🏴 @shahid_AhmadAli
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🏴 @Shahid_ahmadali
📚 #رمانعارفانه
🌹 #شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🏴 @Shahid_ahmadali
📚#رمان_عارفانه
🌹#شهیدنیرے
🌼خواب شھید نیری و توسل ایشان به امامزمان (عج)
سوار یک ماشین شدیم.ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی اطراف خود نداشت.📛
در سر هر پیچ یکی دونفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند!〽️
جاده خراب بود.ماشین هم با سرعت زیاد می رفت.یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من پشت ماشین مانده ام!سر پیچ بعدی ان قدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شدو...
نزدیک بود از ماشین پرت شوم.اما در آن لحظه اخر فریاد زدم یا صاحب الزمان عج...💔
در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.💚
در همین لحظه از خواب پریدم.فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان عج بر نداریم.
وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.این ماجرا را احمد آقا در جمع بچه های مسجد تعریف کرد...
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌸🍃 @shahid_AhmadAli
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🌸🍃 @Shahid_ahmadali
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🌸🍃 @Shahid_ahmadali
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
🍃🌸 🦋بسم رب الشهداء والصدیقین🦋 آمدی رویای من تعبیر شد😍🎂 عشق پیش روی من تصویر شد❤️ 🦋آمدی و زادگاه
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🌸🍃 @Shahid_ahmadali
📚#رمان_عارفانه
🌹#شهیدنیرے
🌼خواب شھید نیری و توسل ایشان به امامزمان (عج)
سوار یک ماشین شدیم.ما پشت ماشین نشسته بودیم و خودرو با سرعت حرکت می کرد. این ماشین هیچ حفاظی اطراف خود نداشت.📛
در سر هر پیچ یکی دونفر از کسانی که سوار شده بودند به پایین پرت می شدند!〽️
جاده خراب بود.ماشین هم با سرعت زیاد می رفت.یک باره به اطرافم نگاه کردم و دیدم فقط من پشت ماشین مانده ام!سر پیچ بعدی ان قدر با سرعت رفت که دست من هم جدا شدو...
نزدیک بود از ماشین پرت شوم.اما در آن لحظه اخر فریاد زدم یا صاحب الزمان عج...💔
در همین حال یک نفر دستم را گرفت و اجازه نداد به زمین بیفتم.من به سلامت توانستم آن گردنه ها را رد کنم.💚
در همین لحظه از خواب پریدم.فهمیدم که باید در سخت ترین شرایط دست از دامن امام زمان عج بر نداریم.
وگرنه تندباد حوادث همه ما را نابود خواهد کرد.این ماجرا را احمد آقا در جمع بچه های مسجد تعریف کرد...
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌸🍃 @shahid_AhmadAli
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🌸🍃 @Shahid_ahmadali
📚#رمانعارفانه
🌹#شهیدنیری
🌸نماز های صبح را به جماعت در مسجد می خواند، بعد از نماز مشغول تعقیبات می شد.
قیافه اهل ذکر را به خود نمی گرفت اما حسابی مشغول ذکر بود.
یک بار رفتم کنار احمداقا نشستم. دیدم لبانش به آرامی تکان می خورد. گوشم را نزدیک کردم، دیدم مشغول خواندن دعای عهد است. او همیشه بعداز نماز صبح از حفظ دعای عهد را می خواند.
به ساحت نورانی امام زمان(عج) ارادت ویژهای داشت و کارهایی که باعث تقرب انسان به امام عصر(عج) می شود را هیچ گاه ترک نمی کرد.
#صبحتون_شهدایی🌹
🦋هدیه به ارواح مطهر شهدا⇦صلوات🦋
🌸🍃 @Shahid_ahmadali