eitaa logo
شهید احمدعلی نیری🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
80 فایل
『﷽』 🌻اینجا با بزرگ مردی آشنا مےشوید که با #تقوایش پله های رسیدن به آسمان را ساخت و با #عمل عارفانه در جوانی ، سرباز امام زمانش شد.☘️ 🌷#شھــیداحمـدعلـی_نیـرے🌷 ✔️تبادل ویو: @banoye_gomnam ✔️انتقاد و پیشنهاد: @ho3133
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 😎 🚚 ✈ 💠 همیشه‌ی خدا، وقتی می‌خواست از کردستان به تهران برود، یک توقفی چند ساعته در همدان داشت. چون و ایشان، علاقه و وابستگی خاصی به هم داشتند. روز ۲۰ دی ۱۳۶۰ قرار بود برود تهران و در مورد تشکیل تیپ، با صحبت کند. «حاج‌احمد» و هم قول قطعی را گرفته بودند. در حالی‌که «حاج‌احمد» دارد این‌ها را به «حاج محمود شهبازی» توضیح می‌دهد، حاج‌محمود ناگهان دست را می‌گیرد و با بی‌قراری به او می‌گوید: «...من و تو و با همدیگر زیر ناودان طلای کعبه عهد کردیم که تا آخر با هم باشیم. یادت که هست؟» «حاج‌احمد» هم با قاطعیتِ تمام می‌گوید: «مگر می‌شود هم‌چنین عهد و پیمانی را فراموش کرد؟» حاج‌محمود هم می‌گوید: «پس من هم باید در این ماموریت، با تو باشم.» ☆ حاج‌احمد با شنیدن این حرف خیلی خوشحال می‌شود و با نگرانی می‌گوید: «پس سپاه همدان را چه می‌کنی؟ به علاوه؛ بروجردی رضایت نمی‌دهد تو ما بیایی!» حاج‌محمود می‌گوید: «آن مسئله با من!...خودم حلش می‌کنم...نظرت چیست؟» حاج‌احمد هم بسیار خوشحال شده، دستش را روی شانه‌ی حاج‌محمود می‌گذارد و لحظه‌ای کوتاه، به چهره حاج‌محمود خیره می‌شود و سرانجام می‌گوید: «پس یعنی واقعاً تو هم با ما هستی؟» حاج‌محمود با لبخند جواب می‌دهد: «بله که هستم احمد جان.» ♡ سردار رحمت‌الله‌علیه فرموده بودند: «آن لحظات، قشنگ‌ترین لحظاتی بود که در طول آن هشت سال جنگ و اصلاً در کل عمرم، شاهدش بوده‌ام...» 🍃🌸 @shahid_ahmadali