eitaa logo
کانال شهید علی کنگرانی
137 دنبال‌کننده
554 عکس
143 ویدیو
4 فایل
کانال شهید علی کنگرانی فراهانی 🌹 صلوات یادت نره.. علی اقا را بیشتر بشناس👇 https://mahfeleasheghan.blog.ir/1399/12/21/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D9%84%DB%8C
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خدمت دوستان گرامی باتوجه به نزدیک شدن عید غدیرخم هیئت الشهدا درنظر دارد مراسم جشن با شکوهی برگزار نماید لذا دوستان عزیز که می خواهند در جشن غدیر و ولایت شریک باشند نذورات خود را به شماره
۵۸۹۴۶۳۱۸۴۵۷۰۲۵۲۱
امیر المومنین حیدر گل روی زمین حیدر ▪️حاج محمد کنگرانی
▪️دعای قنوت شهید کنگرانی چند جمله بود اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج - اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای - اللَّهُمَّ ارْزُقنا رِزْقاً حَلاَلاً طَیِّباً و اللَّهُمَّ ارْزُقنا توفیق شهادة فی سبیلک که با صدای بلند می خواند. 🌹از شهدا دم میزنیم‌ ایا شبیه شون هستیم... هدیه صلوات فراموش نشود --🌱کانال شهید علی کنگرانی👇 https://eitaa.com/shahid_ali_kangarani
_شهید کنگرانی عصرهای جمعه نماز امام زمان(عج) را می‌خواندند. در همین این زمان نگاه من به پای او افتاد. یکی از پاهای شهید کنگرانی دو انگشت در نزدیکی هم قرار داشتند به گونه‌ای که انگشت دوم روی انگشت اول قرار داشت. به ایشان گفتم اگر انگشتان داخل کفش شما را اذیت می‌کند با یک عمل جراحی ساده اصلاح شدنیست. پسرم رو به من کرد و گفت: پدر جان این یک نشانه است چراکه شما می‌توانید با این انگشت‌ها پیکر من را پس از شهادت شناسایی کنید. من به ایشان گفتم درب شهادت بسته است اما ایشان گفتند مگر می‌شود درب شهادت بسته باشد ما راه را گم کرده‌ایم. از این گفتگوی من یک هفته گذشت و متوجه شدیم که آن اتفاق در پادگان شهید مدرس رخ داده است فردای آن روز به معراج شهدا رفتیم و آنجا از ما پرسیدند که آقازاده شما نشانه‌ای یا علامتی روی بدن خود داشته‌اند که من به یکباره یاد این داستان افتادم به ایشان گفتم یکی از انگشتان پای علی آقا روی هم دیگر است. روای:پدر شهید ---------------------------------- 🌹کانال شهید علی کنگرانی🌹 https://eitaa.com/shahid_ali_kangarani
هدایت شده از 🇮🇷فاتحان آسمان🚀
کتاب مرد ابدی در رثای شهید تهرانی مقدم بخش هایی از کتاب که مشرق نیوز منتشر کرده را می‌خوانیم بخشی از این کتاب را برایتان برگزیده‌ایم که با هم می‌خوانیم... تن بی سر حسن (طهرانی‌مقدم) را فتاح فرمانده پادگان فلق، پیدا کرد؛ اما هنوز مطمئن نبود او حاج حسن باشد. عبدالحسین کریمی و مجید نواب به دادش رسیدند. آنها بچه‌های جنگ اما چیزی که می‌دیدند وحشتناک بود. صدای فریاد مجید که هراسان دنبال برادرانش بود در میان صدای انفجارات گم می‌شد. حسن آقا! ... مهدی ... ممد! داد می‌زد می‌دوید و اشک می‌ریخت داشت. باورش می‌شد به اندازه دنیا و قیامت بینشان فاصله افتاده. عبدالحسین هم پس از انجام کاری که حسن دیروز به او سپرده بود، به سوی مدرس آمده بود اما چند دقیقه دیر رسیده بود. او هم در محشر مدرس می‌دوید و از هرکس که می‌دید، سراغ حاج حسن را می‌گرفت. اما گویی رفاقت۲۷ ساله، راهنمای بهتری بود تا بتواند آن گل پرپر را بشناسد... @fatehaneasman
هدایت شده از 🇮🇷فاتحان آسمان🚀
از روی همان تی‌شرتی که دیروز در همین ساعات، پس از نماز جمعه، آب ریخت تا حسن لکه آش را از آن پاک کنند. حالا این لکه‌های خون تازه را با چه می‌شد شست؟ اشک چشم‌ها کافی نبود وگرنه همه بر او می‌گریستند. «حسن آقا چرا این طوری؟ حاج آقا! چرا تنها!؟ ... تو که همیشه هوای ما رو داشتی. پس چرا این بار تک خوری کردی؟ خودت به آرزوت رسیدی چرا ما رو بیچاره کردی؟...» عبدالحسین، مجید، نواب و هرکس که بر بالین آن شهید بی‌سر می‌رسید، می‌گریست. اشک‌ها روی پیکر خونین حاج حسن می‌ریخت. دستان لاغر حسن هنوز گرم بود. دستانی که خالصانه به درگاه خدا بالا رفته و صادقانه و جانانه برای ایران و اسلام کار کرده بود. دقایقی روضه‌خوان فرمانده شهیدشان بودند. ناله و گریه بعضی‌ها بلند بود و طاقت را می‌گرفت. @fatehaneasman
هدایت شده از 🇮🇷فاتحان آسمان🚀
آن سوتر عده‌ای از بچه‌های مدرس در حال کار مهمتری بودند و می‌خواستند موتور سوختی را که برای تست فردا داخل سوله آماده بود نجات دهند. آن موتور چون جایی مهار نشده بود در صورت اشتغال با انرژی عظیم سوختی که قرار بود موشک ماهواره‌بری را به اوج آسمان برساند حرکت می‌کرد و معلوم نبود چه فاجعه‌ای می‌آفرید! آتش به دوسه متری موتور رسیده بود. بدن‌های پاره‌پاره در پادگان مدرس+ عکس مجید جلیلوند، ابوالفضل حیدری، مهران ناظم‌نیا، امیر یکرنگ و عده‌ای دیگر در تلاش بودند سریع جرثقیلی از فلق بیاید تا بتوانند این موتور آماده را از آن صدای بالگردها و آژیر یک‌ریز آمبولانس‌ها و ازدحام نفرات زیاد نگران با گریان، در میان دود و خاکی که به هوا بلند می‌شد تصویری اندوه بار ساخته بود. @fatehaneasman