🌷 #هر_روز_با_شهدا
#نگاهش....
🌷در فروردین ماه سال ۶۱ با مراسمی ساده و پر از مهر و صفا با هم ازدواج نمودیم. از همان روز اول راه و هدفش را به من نشان داد. از شرایط ازدواجش این بود: "من سوگند یاد کردهام در این لباس مقدس در هر کجا لازم باشد از اسلام و کشورم دفاع نمایم و این را بدان اگر این جنگ تحمیلی هم پایان پذیرد در هر نقطهای از جهان که دفاع از اسلام نیاز باشد از جمله فلسطین حضور خواهم یافت." و این چنین با من اتمام حجت کرد. و واقعاً در این سالهای زندگی مشترکش به این سوگند مقدس وفادار بود. در هر نقطه از جبهه که نیاز بود حضور مییافت، حتی هنگام تولد هیچ کدام از فرزندان نیز کنار بالین من حاضر نشد.
🌷....آن روز صبح مثل همیشه که میرفت قرآن را بوسید و از زیر آن رد شد. من هم ظرف آبی پشت سرش خالی کردم که زود برگردد. حال عجیبی داشت، تا سر کوچه رفت. برگشت نگاهم کرد، خندید. قدمی دور شد، دوباره چرخید و نگاهم کرد. باز قدمی رفت، ایستاد. دوباره برگشت و نگاهم کرد و گفت: "مواظب خودت و بچهها باش." نگاهش، نگاه آخر بود، بغض به گلویم دوید، خندید و رفت. رفت برای همیشه. حتی جنازهاش هم بر نگشت....
🌹خاطره اى به ياد شهید معزز یوسف اقبالی از شهداى ارتش
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@shahid_allahkaram
࿇ ══━━✥◈✥━━══ ࿇