eitaa logo
ابراهیم_آرمان_سیدروح‌ الله
5هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
7 فایل
سلام از وقتی آرمان علی وردی و سیدروح الله عجمیان شهید شدندحالم دگرگون شده و هرروز براشون از دلتنگی هام می نویسم رفقای شهیدم دستم رابگیرید تا منم مثل شماپیش حضرت زهرا سلام الله روسفیدشم ارتباط با ادمین @namazeshaab
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌گفت: تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه ولی وقتی که یه بار بری کربلا، دیگه نمی‌تونی بمونی و دلت همش کربلاست و دوست داری که باز زیارت بری...💔 📎به روایت مادر شهید 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
شهید عجمیان یه لباس رزمی رو خیلی دوست داشت. یه روز به من گفتند: بریم باهم بخریم. توی مسیر داشتیم میرفتیم برای خرید اون لباس یه دفعه گفتند: استاد نگه دار. من ترمز کردم سریع پیاده شدند. دیدم به سرعت به سمت خانمی رفتند که داشت جانوشابه ها رو جمع میکرد. شهید عزیز پولی رو که برای تهیه لباس مهیا کرده بود به اون خانم دادند. وقتی برگشت من بغض کردم با انگشت اشکامو پاک کردن وگفتند: استاد این واجب‌تر بود. 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
| هم‌سفر خوش‌‌خنده ما... | آنقدر شیرین صحبت می‌کرد و خوش‌صحبت بود، که همه ما لذت می‌بردیم وقتی می‌خندید و حرف می‌زد. کربلا که رفته بودیم، با این که درست نمی‌توانست منظورش را به عراقی‌ها برساند، ولی آنقدر قشنگ و با خوش‌رویی صحبت می‌کرد که عراقی‌ها هم دوست داشتند بیشتر با او ارتباط بگیرند. شاید حرف هم را درست نمی‌فهمیدند؛ ولی سربه‌سر هم می‌گذاشتند. عراقی‌ها از آرمان بیشتر از ما خوششان می‌آمد؛ از بس که خوش‌خنده بود... 📎به روایت دوست شهید 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
خیلی جاها گزینش رفت، حتی ارتش گزینش زده بود و قبول شده بود. در همون حین کنکور هم قبول شد، برای مهندسی عمران؛ گفتیم: خب دانشگاه رو برو. دانشگاه که میخوند، یه روز اومد گفت: "مامان من دانشگاه میرم با روحیات من سازگاری نداره، اصلا نمیتونم، احساس میکنم من برای اینجا ساخته نشدم." +پس میخوای چیکار کنی؟! _مامان اگه یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ +نه مامان _میخوام برم حوزه +خب پسرم تو دانشگاه هم بری میتونی همه جوره فعالیت کنی، مثلا مهندس شدی برو یه جور دیگه خدمت کن. گفت: "نه، عجل الله شدن برای من یه افتخاره." 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
| یک تکـه از بهشـت | هر وقت می‌رفتیم مشهد، باید حتما می‌رفت صحن گوهرشاد. ساعت‌ها آن‌جا می‌نشست و دعا می‌کرد. می‌گفت: "این کنج دیوار یه تکه از بهشته..." 💔 📎به روایت مادر شهید 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
می‌گفت: "تا وقتی که کربلا نرفتی خوبه ولی وقتی که یه بار بری کربلا، دیگه نمی‌تونی بمونی و دلت همش کربلاست و دوست داری که باز زیارت بری." 📎به روایت مادر شهید 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
|امام حسین(ع) اگه بخواد...| با دوستانش کاروانی داشتن که پیاده روی اربعین میرفتن. اولین باری که رفتن کربلا شونزده سالشون بود و دومین بار هم تقریبا هجده سالش بود. یکبار هم سال تحویل اونجا بودن نیمه شعبان هم میگفتن خیلی ثواب داره. حتی وقتی مرزهای زمینی بسته شده بود ایشون گفتن: میخوایم بریم کربلا. من گفتم: بسته است و فعلا کروناست. گفت: نه ما میریم فرودگاه، میشینیم اونجا، هر موقع باز شد و قسمت ما شد میریم. امام حسین واقعا خواست. تقریبا یک روزم نشده، اونجا بودن و بعد هم نیمه شعبان رو اونجا بودن. گفت: دیدی مامان گفتم امام حسین اگه بخواد، واقعا می‌طلبه، کی فکرشو میکرد؟ من فکر می کردم باید دو سه روز اونجا باشیم تا کنسلی بخوره. گفت: مامان ان شاءالله سری بعد با هم میریم. ❤️ 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
ابراهیم_آرمان_سیدروح‌ الله
ای شهیـد... می‌دانم از اینجا که من نشسته‌ ام تا آنجا که تو ایستاده‌ای فاصله بسیار است امّا کافیست تو
گاهی با آرمان شوخی میکردم و میگفتم:آخه آرمان هم اسم شد برای یه آخوند؟ پس فردا شما رو به مراسمی دعوت می‌کنند،باید بنویسن با سخنرانی حجت الاسلام آرمان! یا باید اسمت رو عوض کنی یا شغلت رو. آرمان گفت:«کسی که طلبه میشه، دنبال آرمانای پیامبر و انقلابه. همه دنبال من هستن» هر دو زدیم زیر خنده بعد ادامه داد:«خدا را چه دیدی، شاید خدا شهادت رو قسمت من کرد و به اونجا نرسید» و آرزویی که برآورده شد...💔 📎به روایت محمد حسین معرفت، مربی کانون فرهنگی ثقلین 📚آرمان عزیز، ص ۲۶۹ 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
⚫️انا لله و انا الیه راجعون 🗳آخرین ماموریت پدر شهید فریدونکناری برای انقلاب اسلامی♦️ پدر شهید صبح امروز در پای صندوق رای حاضر شد و به تکلیف خود عمل کرد و تا آخرین لحظه پای آرمان های انقلاب ماند و پس از رای دادن به رحمت خدا رفت و آسمانی شد. . 🚩 ای از : در انجام واجبات از نماز ، روزه ، خمس و زکات بسیار مقید بود. کلاس پنجم بود من بودم بیرون به مادرش گفت: به من بگوید که حساب سال باز کنم و من گفتم: من که هیچی ندارم. گفت:« یک قرآن هم داری مال خودت باید حساب سال باز کنی.» من هم همین کار را کردم. . 🌷 حمزه درزی مخلص ویژه ۲۵ در تیرماه ۱۳۶۱ رسید و بعد ۱۴ سال پیکرش از جبهه بازگشت.شادی . . 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
24.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| روضـه حضرت رقیـه (س) | آخرین سفری که باهم رفتیم، سفر قم و جمکران بود. توی اتوبوس وقت رفتن، یه روضه حضرت رقیه(سلام الله علیها) رو کلیپ کرده بودن. دختربچه‌ها شعر "حالا اومدی، حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی..." رو می‌خوندند. آرمان از این کلیپ خیلی خوشش اومده بود. می‌گفت: خیلی گریه کردم! خیلی قشنگه... عاشق حضرت رقیه بود..💔 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
👈 بـرای خـدا کار کنید 🍁یاد بخیر ڪه پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت ڪسی دیگر پرداخت میڪند. 🍁یاد بخیر ڪه یڪی از دوستانش تعریف میڪرد ڪه : دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده ڪه معلوله ... شناختمش و رفتم جلو ڪه ببینم چه خبره ڪه فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره !! 🍁یاد بخیر ڪه قمقمه آبش را در حالی ڪکه خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت ڪه کامش از تشنگی به هم نچسبه !! 🍁یاد بخیر ڪه انبار دار به مسئولش گفت : میشه این رزمنده رو به من تحویل بدی، چون مثل سه تا کارگر ڪار میڪنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باڪریه ڪه صورتشو پوشونده ڪسی نشناسدش و گفت چیزی به انباردار نگه !! 🍁آره به خیر ڪه خیلی چیزها به ما یاد دادند ڪه بدون چشم داشت و تلافی ڪمڪ ڪنیم و بفهمیم دیگران رو، اگر کاری میکنیم فقط واسه باشه و 👌هـر چیزی رو به دید خودمون تفسیـر نڪنیم !! ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed
🌹... امیر "صیاد شیرازی" ؛ مسئولان لشکر را دعوت کرده بود قرارگاه ؛ جشن نیمه شعبان جمعیّت را کنار زدم به صیاد برسم آن جلو مچم را گرفت و گفت: کجا؟ گفتم: یه عطره میخوام بدمش به صیاد گرفت و بو کرد... چشماشو بست و نفس عمیقی کشید: به به چه بویی داره! گذاشت تو جیبش..! گفتم : نمی ذارم ببری..! گفت: من به دردت می خورم! فردا که شهید بشم غصه می‌خوری‌ها! کوتاه نیامدم.... آخرِ مراسم رفت پیش صیاد گفت این عطر رو دوستم برای شما آورده ولی چون خیلی خوشبو بود نتوانستم ازش بگذرم... صیاد گرفت و بو کرد بعد دو دستی برگرداندش به حاج‌رضا و با لبخند گفت: تقدیم به شما سرباز امام زمان (عج). 💌 و 👇👇 @shahid_Arman_seyyed