#طنز_جبهه
🏕🏡🏕
🏡روزی یکی از برادران اسیر در اردوگاه موصل ۴ مورد هجوم وحشیانه سرباز عراقی به نام محمد قرار گرفت.😓
🏕برادر کتک خورده ناخودآگاه از روی درد، و با لحنی تند به سرباز عراقی گفت:
مگه گاوی؟!😖😫
🏡سرباز عراقی که معنی گاوی رو نفهمیده بود، با تعجب پرسید:
گاوی یعنی چی؟🤨
🏕برادر اسیر هم با زرنگی در جواب این پرسش غیر منتظره سرباز عراقی گفت:
سَیِدی( آقای من)... یعنی سَیِدی...
در ایران آدم با شخصیت و قدرتمند رو با این لقب میشناسند.😎😉
🏡سرباز عراقی بدون اینکه به چیزی مشکوک بشه، با خوشحالی و تکبّر، بادی به غبغب انداخت و سرخوش اونو رها کرد.🤩😆
🏕فردای اون روز وقتی یکی دیگه از برادران، سرباز عراقی رو به نام سید محمد صدا زد، عراقی عصبانی شد و با خشونت گفت:
سید محمد گاوی فهمیدی؟....
سید محمد گاوی...😠😄
🏡اون بنده خدا هم که از کل ماجرا بی خبر بود، با تعجب گفته اش رو تأیید و تکرار کرد.😟
🏕و از اون وقت به بعد لقب «محمد گاوی» رسماً بین برادران در مورد سرباز عراقی رواج یافت و مایه خنده اسرا شد.😂
🏡🏕🏡
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
یادش بخیر
امتحانات درسی جبهه
▫️ بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل میپرداختيم.
يكی از روزها برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند .
بعد از توزيع ورقه های امتحانی مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهای دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متریمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند.
يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتی از آن را سوزاند.
ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت:
[برگه من زخمی شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهی !]
😂 همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزی نگرفتند.
#یادش_بخیر
#طنز_جبهه
#یادشهداکمترازشهادتنیست
#باشهـــداوسیّدالشُّهداتــاظهــــور
✅ @shahid_azizzadeh
#طنز_جبهه
چای داغ با طعم کلوخ!!
((جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و بهطور اتفاقی جریانی رخ میداد و گاهی نیز افرادی برای دادن روحیه نشاط به رزمندگان به خلق اتفاقات طنز میپرداختند.))
⚪️ماجرایی جالب از زبان رزمنده احمد طاووسی👇
🎙اردیبهشت سال ۶۱ قبل از عملیات بیتالمقدس به کفیشه آمده بودیم.در واقع کفیشه سرپل گردان امیرالمومنین (ع) بود. روزهای اول از کتری و قوری خبری نبود. فضلالله شادمند،فرمانده یکی از دستهها، تصمیم گرفت برای بچهها چای درست کند. با کمک ناصر اباذری و با استفاده از چند تکه سنگ و آجر، اجاقی سر پا تا آب کرد. بعد یک صندوق مهمات را شکستند و تختههای آن را زیر دیگ گذاشتند
آتش را روشن کردند ومنتظر ماندند تا آب جوش بیاید
آب که جوش آمد.شادمند مقداری چای خشک،که قبلاً از تدارکات گرفته بود، توی دیگ ریخت.همه منتظر بودند تا چای دم بکشد. شیرینکاری یکی از بچهها گُل کرد. کلوخ کوچکی داخل دیگ پرتاب کرد وگفت: این هم نمک چای!
چند لحظه بعد! این کار توسط یکی دیگر از رزمندهها تکرار شده و بار سوم هم ماجرا تکرار شد.شادمند اخمهایش را درهم کشید و گفت: بچهها، شوخی بسه دیگه، من دارم برای خودتون چای درست میکنم. خودم که نمیخوام یه دیگ چای رو تنهایی بخورم
باز هم رزمندهای شیطنت کرد و بدنبال آن رگبار کلوخ به سمت دیگ چای شلیک شد. شادمند عصبانی شد. بیل را پر از خاک کرد و داخل دیگ ریخت و گفت: حالا هرکی چای میخواد، بره لیوانش رو بزنه توی دیگ و یه چای با طعم کلوخ بخوره
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
👆📷 در انتظار چای ☕️
... ولی کو چای؟!
#طنز_جبهه 😄
▫️خاطره ای از زبان رزمنده جانباز محمود یوسفیان (از مهدیشهر سمنان):
🎙 قبلِ از یکی از عملیات ها مرحوم فخرالدین حجازی، از سخنوران مشهور کشوری به لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب (علیه السلام) آمده بود و برای رزمنده ها سخنرانی میکرد. در قسمتی از سخنان خود {با این مضمون} گفت:
⚪️ «شما قمی ها ، سمنانی ها ، شاهرودی ها ، مهدی شهری ها و... آدم نیستید!!؟»
💢 تا این جملات را آقای حجازی به زبان آورد، من سرم را پایین انداختم و با یک عکس العمل صریح بر جمله نوشته شده بر جیبِ پیراهنِ بسیجی خود که نوشته بود «اعزامی از مهدی شهر» دست گذاشتم تا کسی کلمه «مهدی شهر» را نبیند!!
... و موقعی دست خود را از جیبم برداشتم که آقای حجازی ادامه داد:
«... بلکه شما فرشته اید»😂😂
جمله «فرشته بودن» باعث شد تا سینه خود را جلو بیندازم و گردن راست بگیرم و لبخند بر لبم بیاید.😊
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
✍پ.ن:
استاد فخرالدین حجازی، اهل قلم و سخنران مذهبی غیر روحانی در دهه های ۴۰, ۵۰, ۶۰ ... است که به مدد شکل و محتوای خطابات آتشین خویش، در زمان خود مورد علاقه و اقبال بخش زیادی از جامعه قرار گرفت ... و رأی بالای مردم تهران به وی در آغازین دوره از مجلس شورای اسلامی نشان از شهرت فراگیر او دارد. وی در مقطعی از جنگ در جمع رزمندگان اسلام حاضر می شد و با نطق ها پرشور خود روحیه بخش نیروهای جبهه می شد.