eitaa logo
کانال شهید محمد بِلباسی
97 دنبال‌کننده
181 عکس
30 ویدیو
2 فایل
کانال شهید محمد بلباسی 🌸🍃 🔹️بقول شهید محمد بلباسی : 💠آنقدر خودمان را درگیر القاب و عناوین کردیم ؛ که یادمان رفته همه باهم برادریم و باید کنار هم ، باری از دوش مردم برداریم!💠 _خادم کانال : @Belbasyi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤♥️ به قول سید :" همه میترسند! آدم شجاع کسی نیست که نترسه! شجاع کسیه که میترسه ولی میگه ؛ خدایا ببین قلبم داره میزنه💓، خدایا ببین دارم میترسم ولی به خاطر تو به ترسم غلبه میکنم🙃✨ میترسم برم اما به خاطر تو میرم! به سمتم گلوله میاد ، میترسم گلوله بزنم ولی به خاطر تو میزنم! به خاطر تو میزنم چون تو عشق منی ، خدای منی، چون همه ی وجودم برای توئه ...♥️ به ترسم غلبه میکنم و میزنم...  راوی : @shahid_mohammad_belbasi
🎤♥️ مصطفی از کودکی به طلبگی علاقه‌مند بود که البته ریشه در خانواده دارد؛ چون جد پدری و جد مادری و پدرشان روحانی بودند. ✨ او خیلی علاقه داشت برای فرا گرفتن درس طلبگی به نجف برود ما هم در این قضیه همراهی اش کردیم🕊 ولی از آن طرف نپذیرفتند، چون زمان صدام بود و سخت گیری‌ها زیاد ☹️ اما همین جا در حوزه امام جعفر صادق علیه السلام چهار سال درس طلبگی خواندند و چند ماهی هم مشهد رفت🚶🏻‍♂ اما به قول خودش گمشده‌ای داشت و دنبال گمشده اش بود :) 🥀 مصطفی تمام ذهنش درگیر کارهای فرهنگی بود و علاقه داشت در زمینه ادیان و عرفان از طریق کارهای فرهنگی با بچه‌ها ارتباط برقرار کند اصلا بیشتر نیروهایش نوجوان بودند 🌿 ♥️
در آسور یادواره شهدا داشتیم.اصرار🙏داشت من هم حتما باشم وصحبت🗣کنم.گفتم :(محمد جان آنجا مردها🧔🏻🧔🏻هستن وحرف زدن برام سخته🤷🏻‍♂️! بالاخره راضی ام کرد وباهم راه افتادیم🚶🏻‍♂️پشت فرمان نشست🚗چشمان 👀خسته اش 🙇🏻‍♂️را از آینه جلو میدیدم.آنقدر خواب آلود 😴بود که بعید میدانستم که صحیح وسالم به آسور برسیم. به محبوبه گفتم:(حالا واجب بود بااین وضعیت بریم). محبوبه خندید😀وگفت:(زن عمو محمد همیشه ما رو همین طوری این طرف اون طرف میبره چشماش 👀هیچ وقت از خواب😴 سیر نمیشه🍕نمیشه میریم دیگه🚗پناه برخدا🕋.) @shahid_mohammad_belbasi
♥️🎙 ___________ یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه... مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم! یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست! منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃 هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨ روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (: @shahid_mohammad_belbasi
🌹وقتی که بود جبران نبودش می شد 📌به روایت همسرشهید مدافع حرم محمد بلباسی: در کارهای خانه خیلی کمک کارم بود گاهی که فرش هایمان کثیف میشد باهم فرش را به حیاط می‌بردیم و میشستیم. حتی وقتی که از فشار کار خسته و کلافه بود خانه مادرش را جارو برقی می کشید و بعد به خانه خودمان برمی گشتیم ، اصلا برای خانواده اش کم نمی گذاشت. زمانی بود خیلی جبران وقت هایی که نبود را می کرد.👌 @shahid_mohammad_belbasi
💠همسر شهید محمد بلباسی : 🍃🌸ظهر روز ۱۶ اردیبهشت ۹۵ تماس گرفت بعد از حال و احوال گفت: شماره ی هتل مشهد و از گوشیم دربیار، می‌خوام از همین جا تماس بگیرم رزرو کنم که برگشتم بریم مشهد. گفتم: از الان میخوای رزرو کنی زود نیست؟ گفت: نه شماره را دادم خداحافظی کردم و‌ گوشی را گذاشتم و مشغول کارهایم شدم.. همان‌ شب مهمان ارباب شد و به شهادت رسید.. چهار سال و نیم گذشت خبر برگشتنش را دادند همراه ۷ شهید دیگر.. بخاطر کرونا اصلا قرار نبود در اماکن متبرکه شهدا را طواف دهند من قولش را فراموش کرده بودم ولی گویا خودش هنوز یادش بود.. خیلی یکهویی تصمیم بر این شد که مشهد بروند.. خیلی یکهویی مشهدِ من و خانم شهید حاجیزاده هم ردیف شد.. خسته بودیم بعد از چهل و سه چهار ساعت نخوابیدن توی حیاط حرم منتظر ایستاده بودیم تا صدایمان کنند بخاطر کرونا باید داخل رواق را خلوت می کردند.. اواخر مهر بود و زمین صحن سرد سرد بود آنقدر روی زمین یخ زده صحن قدم‌زدیم تا صدایمان کردند.. تلفیقی از اشک وحرارت وسرما ونگرانی را در خودم حس می کردم.. دست خانم‌ شهید حاجیزاده را گرفتم و با نگرانی وارد صحن آقا شدیم.. همه چیز سر جایش بود من، محمد و امام رضا علیه السلام این بود اولین دیدار ما بعد از حدود ۵ سال.. گفتم که عادت داشت سر قولش بماند موقع وداع به آقا عرض کردم حواسم هست که شما امام‌ رئوفی . آقا خیلی آقاست !!🙂