eitaa logo
🕊شهــید عــباس دانشـگر ۳۲🕊 (دهاقان)
76 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
473 فایل
گروه ۳۲ (شهرستان دهاقان) کانون شهید عباس دانشگر مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی : کمیل برای آشنایی بیشتر در کانال زیر عضو شوید : @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 قدر جمهوری اسلامی را بدانیم امام خمینی(رحمةالله‌علیه): 🔸اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی، این دسترنج توده‌های عظیم رنج کشیده و ستمدیده، شکست بخورد، هرگز گمان نکنند که به جای آن یک رژیم متعهدتر و غمخوارتر و ملی‌تر و اسلامی‌تر روی کار می‌آید؛ و به یقین بدانند که یک رژیم صددرصد غربی آمریکایی یا شرقی کمونیستی به دست یکی از دو ابرقدرت، جایگزین آن می‌گردد، اگر چه با صورت ملی و اسلامی. (۲ مهر ۱۳۶۰) 🌺 📝۱۲ فروردین روز گرامی باد 🇮🇷🌸🇮🇷🌺🇮🇷🌼🇮🇷🕊🇮🇷 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 مراسم مراسم قرائت دعای با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین شیخ اسماعیل و نوای حاج عباس در آستان مقدس مسجد جمکران برگزار می‌شود. 🗓 سه شنبه ۱۲ فرودین ماه ۱۴۰۴/ساعت۲۰/ آستان مقدس مسجد جمکران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۴۴ ‌ 💠 خانم فاطمه محمدی از استان آذربایجان غربی ... ✍ تعطیلات عید سال ۱۴۰۱، نقطه عطف زندگی من بود. در آن زمان، دختر نوجوانی بودم که گاه نمازهایم را با بی‌حوصلگی می‌خواندم و حتی برخی اوقات، نماز صبحم قضا می‌شد. این مسئله برایم چندان اهمیتی نداشت، تا اینکه سفر زیارتی به شهر مقدس قم، مسیر زندگی‌ام را تغییر داد. در ورودی حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها)، فروشگاهی از محصولات فرهنگی توجه مرا جلب کرد. از مادرم خواستم به آنجا برویم تا برای دوستم هدیه‌ای بخرم. مادرم قبول کرد. در فروشگاه ناگهان چشمم به کتاب «تأثیر نگاه شهید» و تصویر شهید عباس دانشگر افتاد. از آنجا که می‌دانستم دوستم ارادت خاصی به این شهید بزرگوار دارد، کتاب را خریدم. وقتی برگشتیم، کتاب را روی میز تحریر اتاقم گذاشتم تا کادو کنم و بعد هدیه بدهم، کتاب را وسط کاغذکادو گذاشتم که چشمم به جلد کتاب دوخته شد، محو نگاه شهید شدم. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد، انگار شهید با آن نگاه عمیق و آرامش چشمانش، می‌خواست اول، با من سخن بگوید. تصمیم گرفتم اول کتاب را خودم بخوانم. هنگام مطالعه یادداشت‌های شهید، اشک از چشمانم جاری شد. شیفته اخلاص و ایمان عمیق او شدم. آن روز صبح، زودتر بیدار شدم و پیش از مدرسه، مستندهای مربوط به شهید دانشگر را تماشا کردم. دستورالعمل عبادی او را یادداشت کردم و سعی کردم از آن به بعد در زندگی‌ام اجرا کنم. کم‌کم، شهید دانشگر را به‌عنوان «رفیق شهیدم» انتخاب کردم. علاقه‌ام به او چنان شدید شد که هر شبانه‌روز هدیه‌ای معنوی تقدیمش نمی‌کردم، آرامش نداشتم. هر شب زیارت عاشورا می‌خواندم و ثوابش را به او هدیه می‌کردم. در ماه مبارک رمضان، تلاوت قرآن را به روح پاکش اهدا می‌کردم. شهید قلبم را تسخیر کرده بود. من که روزگاری نماز صبحم قضا می‌شد، حالا به نماز شب اهمیت می‌دادم و سعی می‌کردم پیش از اذان صبح، حداقل دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوانم. از آنجا که عکسی از شهید نداشتم، کتابش را همه‌جا همراه خود می‌بردم و حتی دلم نیامد کتاب را به دوستم هدیه بدهم! در مدرسه، یکی از دوستانم کتاب «لبخندی به رنگ شهادت» (زندگی‌نامه شهید دانشگر) را همراه خود می‌آورد. ما دو نفر، همیشه کتاب‌هایمان را کنار هم می‌گذاشتیم و در زنگ‌های تفریح درباره شهید صحبت می‌کردیم. حتی یک‌بار معلم پرورشی از من دعوت کرد برای هم‌کلاسی‌ها از شهید بگویم. دیگر شهید دانشگر فقط یک تصویر نبود. تبدیل شده بود به همراه همیشگی من. به مناسبت ولادت یا شهادت شهید، در مدرسه فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دادیم. با دوستانم نمایشگاه کتاب برگزار می‌کردیم تا شهید دانشگر را به دوستان هم‌سن خود معرفی کنیم. یکی از آرزوهایم این بود که شهید دانشگر را در خواب ببینم. به لطف خدا، آرزویم برآورده شد و شبی در عالم رؤیا شهید را دیدم. زنده و نورانی. او با نگاهش به من فهماند که نمازت را اول وقت بخوان. بعد از آن رؤیای شیرین، علاقه‌ام به شهید بیشتر شد و به برکت نگاه معنوی شهید، نمازهایم را به‌موقع می‌خوانم. یک روز خانوادگی برای حضور در یک برنامه تلویزیونی به صدا و سیمای مرکز ارومیه دعوت شدیم. من هم فرصت را غنیمت شمردم و کتاب «لبخندی به رنگ شهادت» را همراهم بردم و از تهیه‌کننده برنامه اجازه خواستم تا آن را به بینندگان معرفی کنم. کتاب «لبخندی به رنگ شهادت» را جلوی دوربین گرفتم و گفتم: «این دوست شهید من است. شهید عباس دانشگر» و با اشتیاق دقایقی کوتاه، درباره شهید صحبت کردم. از اینکه توفیق پیدا کردم رفیق شهیدم را به مردم معرفی کنم، حال خوبی پیدا کردم. امیدوارم این کار موجبات رضایت خداوند متعال را فراهم کرده باشد. امروز، زندگی‌ام با قبل تفاوت بسیاری کرده است. همه این تحولات را مدیون نگاه شهید دانشگر می‌دانم. او نه‌تنها برادر شهید و دوست صمیمی‌ام در دنیای معنوی شده است، بلکه انگیزه‌ای است تا هر روز بهتر از دیروز باشم. تا بتوانم ادامه‌دهنده راهش باشم. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ @shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
هرکس که به نام خدا ؛ به یاد خدا ، برای خدا زندگی کرد آخرش "شهید" می‌شود...❤️ سلام می کنیم به شهید🕊🌹 و به نیابت از ایشان صلواتی هدیه می کنیم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف | @kanoon_shahiddaneshgar |
در اقدامی غیر اخلاقی و غیر قانونی در گوگل مپ کنار نام ماندگار خلیج فارس ، خلیج عرب هم اضافه کرده است. با ثبت نظرات اعتراضی به صورت لاتین در بخش نظر گوگل پلیر (فروشگاه) در این پویش شرکت کنید . 🌱کانون‌شهید‌عباس‌دانشگر | @kanoon_shahiddaneshgar |
آیت الله بهجت میفرماید: تکان می‌خوری بگو یا صاحب الزمان می نشینی بگو یا صاحب الزمان برمی خیزی بگو یا صاحب الزمان صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست ، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامنت ، خودت یاریم کن ، شب که می‌خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو السلام علیک یا صاحب الزمان بعد بخواب ، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شدی شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی نداره ، دیگر نمی‌توانی گناه کنی ، دیگر تمام وقت بیمه امام زمان هستی. وخود آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است که ؛ در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند. 🍁اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج 🍁 | @kanoon_shahiddaneshgar |
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی: هرکس به مدار مغناطیسی علی‌بن‌ ابی‌طالب نزدیکتر شد، این مدار بر او اثر می‌گذارد؛ او کمیل‌بن‌زیاد می‌شود، او ابوذرغفاری می‌شود، او سلمان پاک می‌شود‌. 💚 | @kanoon_shahiddaneshgar |
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ حضور مادری که هر ۸ پسرش حافظ کل قرآن هستند در برنامه محفل | @kanoon_shahiddaneshgar |
با عقل و عشق ؛ پای کشورمان ایستاده‌ایم آری "جمهوری اسلامی" دوازده فروردین روز جمهوری‌ اسلامی‌ ایران🇮🇷 | @kanoon_shahiddaneshgar |
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. به نقل از: کتاب مکاتبه اندیشه 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ✨با این ستاره ها میشود راه را پیدا کرد ✨