eitaa logo
🕊شهــید عــباس دانشـگر ۳۲🕊 (دهاقان)
76 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
473 فایل
گروه ۳۲ (شهرستان دهاقان) کانون شهید عباس دانشگر مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی : کمیل برای آشنایی بیشتر در کانال زیر عضو شوید : @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 🔹️دیدار مهرداد پاکار فرمانده مرکز مقاومت بسیج وزارت جهاد کشاورزی با دکتر جلیلی مقدم، رییس سازمان حفظ نباتات کشور 🔰در این دیدار بر استفاده از ظرفیت بسیج در مبارزه با آفات تاکید شد. به کانال بسیج وزارت جهاد کشاورزی در ایتا بپیوندید ┄┅┅🇮🇷@pab_channel🇮🇷┅┅┄
صوت عباسعلی زارچی پور(خاطره گویی شهید دانشگر).mp3
زمان: حجم: 37.04M
📝خاطره گویی جناب سروان عباسعلی زارچی پور از شهید مدافع حرم عباس دانشگر در یادواره خانگی شهید مدافع حرم عباس دانشگر هیئت محبان الزهرا(س) کانون شهید عباس دانشگر استان یزد شهرستان میبد ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @Moheban313zahra کانون شهید عباس دانشگر استان يزد شهرستان میبد ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
مجموعه جدید خاطرات و محبت‌های شهید عباس دانشگر ۵۰ ‌ 💠 آقای سرتیپی از استان سمنان ✍ افتخار هم‌لباسی با شهیدانی چون عباس، مدالی بود که از مکتب سرخ شهادت، از تشنه‌لب کربلا، حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام)، دریافت کرده بودم. لباس مقدس سپاه، نماد تعهد، ایثار و گام‌نهادن در مسیری بود که با خون پاک شهیدان آبیاری شده است. در ادامه‌ی این راه، برای رسیدن به آرمان‌هایم، تصمیم به خدمت در دانشگاه تربیت پاسداری امام حسین (علیه‌السلام) گرفتم؛ جایی که عباس نیز خدمت می‌کرد؛ جایی که شب‌ها در محوطه‌ی رژه، با نظم و تلاش، می‌دوید و ورزش می‌کرد؛ مکانی که سه شهید گمنام، همچون مرواریدهای ناب، در آن آرمیده بودند. او با قرائت زیارت عاشورا پیش از نماز صبح، با یکی از شهدای گمنام، همان رفیق شهیدش، اُنس دیرینه داشت. من نیز آرزو داشتم در محیطی تلاش کنم که رفیق شهیدم، عباس دانشگر، در آن توفیق خدمت یافته بود. قلب بی‌قرارم در جستجوی آرامشی بود که تنها در سایه‌ی خدمت به مردم و جامعه‌ام معنا می‌یافت. با اشتیاق، پیگیر کارهای انتقالیم بودم؛ اما هر بار با دری بسته مواجه می‌شدم. گویی تقدیر، آزمونی دیگر برای صبر و توکلم رقم زده بود. در این میان، وسوسه‌هایی به سراغم می‌آمد: شاید وقتم را تلف می‌کنم؛ شاید این انتقال هرگز اتفاق نیفتد؛ شاید بهتر است دست از تلاش بردارم و به همین شرایط عادت کنم. اما نمی‌توانستم؛ این انتقال، فقط یک تغییر شغلی نبود؛ بلکه فرصتی بود برای بهتر شدن، برای نزدیک‌تر شدن به آرمان‌هایم. به لطف خداوند متعال، ایمانم به وعده‌های الهی، همچون سپری محکم، در برابر این وسوسه‌ها از من محافظت می کرد. مثل همیشه، به خدا توکل کردم. یاد گرفته بودم که گاهی برای وصل‌شدن به پروردگار، نیازمند واسطه‌هایی هستیم که خودشان نزد خدا منزلت و آبرو دارند. چه کسی بهتر از عباس، رفیق شهیدم؟ کسی که با لبخندش قلبم را تسخیر کرده بود و با نگاهش، مرا به ادامه‌ی درست زندگی امیدوار می‌ساخت. توفیقی دست داد تا سر مزارش حاضر شوم. وقتی وارد محوطه‌ی مزار شدم، عطر گلاب تمام فضا را پر کرده بود و حس سبکی و رهایی به من می‌داد. انگار تمام غصه‌ها و دل‌نگرانی‌هایم در همان لحظه از وجودم رخت بر بستند. در کنار مزار مطهرش زانو زدم و با لحنی دوستانه گفتم: «رفیق، گرفتار شده‌ام. می‌دانی که چقدر به این انتقالی نیاز دارم. به یاری‌ات محتاجم، عباس جان» کمتر از یک هفته بعد رؤیای مهمی دیدم: در دشتی وسیع و بی‌انتها، در فضایی سرشار از برکت و آرامش، در اردوی راهیان نور بودم؛ همان سرزمین عشق، همان جایی که خاکش متبرک به خون شهداست. نخل‌های سوخته‌اش، شاهد نوای «اللَّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ» جوانانی بود که الگوی خود را حضرت علی‌اکبر (علیه‌السلام) قرار داده بودند. در آن فضای آکنده از شور و معنویت، ناگهان عباس را دیدم؛ با شلوار نظامی و پیراهن سفیدی که بر تن داشت، با چهره‌ای نورانی و زیبا، با همان لبخند دلربایش، با من حرف زد و اطمینان خاطر داد که انتقالم به دانشگاه امام حسین (علیه‌السلام) درست خواهد شد. همان جا، در اعماق وجودم، متوجه شدم که حاجتم را گرفته‌ام. آرامش، تمام وجودم را فراگرفت. بعد از نماز صبح دوباره خوابیدم. ناگهان با صدای زنگ گوشی همراهم از خواب پریدم. ساعت حدود ۸ صبح بود. صاحب صدا از آن‌سوی خط خود را معرفی کرد: «من مسئول نیروی انسانی دانشگاه امام حسین (ع) هستم… آقای سرتیپی، خدا را شکر، با درخواست انتقالتان به دانشگاه موافقت گردید» انگار دنیا را به من داده بودند. لحظه‌ای زبانم بند آمد و نتوانستم چیزی بگویم. انگار باری سنگین از روی دوشم برداشته شده بود. در آن لحظه، فقط یک چیز در قلبم گذشت: «خدایا شکرت که حواست بهم هست» فهمیدم که عباس واسطه‌ی این خیر محضر اهل‌بیت (علیهم‌السلام) شده است. دعا و نگاه عباس، قفل‌ها را گشوده و مسیرم را هموار کرده بود. اشک شوق، پهنای صورتم را پوشاند. تپش قلبم را با تمام وجودم حس می‌کردم. باورش سخت بود؛ اما یقین پیدا کردم که شهدا زنده‌اند و یاری‌مان می‌کنند. این تجربه، درسی بزرگ به من آموخت: هیچ‌گاه از درگاه الهی ناامید نشوم و همواره به واسطه‌هایی که نزد او آبرو دارند، متوسل شوم. فهمیدم که رفاقت با شهدا، نوری است که مسیر زندگی را روشن می‌کند و دستی است که در لحظات سختی، یاری‌رسان ما خواهد بود. از آن روز به بعد، هرگاه در زندگی با مشکلی روبرو می‌شوم، با سعی و تلاش و پیگیری، در صدد رفع آن هستم و پس از آن، برای شهید عباس دانشگر، هدیه‌ای معنوی می‌فرستم و از او می‌خواهم که دستم را بگیرد. می‌دانم که با توکل به خداوند متعال، توسل به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و عنایت شهدا، اگر به صلاح ما باشد، گره از کارها باز خواهد شد. 📗 نویسنده: مصطفی مطهری‌نژاد ╭─┅•🍃🌺🍃•┅─╮ @shahiddaneshgar ╰─┅•🍃🌸🍃•┅─╯
[ بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ ] روزتون پر از خیر و برکت!🌻✨. ● امروز سه‌شنبه مصادف با : - ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ ه.ش - ۱۶ شوال ۱۴۴۶ ه.ق - ۱۵ ‌ ‌ آوریل ۲۰۲۵ میلادی ● ذکر روز : | یا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین | | @kanoon_shahiddaneshgar |
Ali Fani Ali Fani - Dua Tawassul 128.mp3
زمان: حجم: 15.7M
•🎧🌿• {دعای توسل} اي آقا و مولای ما، به تو روی آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوی خدا به تو توسّل جستيم"° | @kanoon_shahiddaneshgar |
🌾📖' امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: هیچ چیزی، واقعی‌تر از مرگ نیست . [ غررالحکم،حدیث۷۱۰۲ ] | @kanoon_shahiddaneshgar |
دغدغه‌اش از شهادت کار بود! به مادرش می‌گفت: دعا کنید من موثر باشم شهید شدم یا نشدم مهم نیست!💔 هر وقت هم که بحث شهادت می‌شد: می‌گفت "افوض امری الی الله" هرچه خدا بخواهد.. :) | @kanoon_shahiddaneshgar |