📝🍃| #خـاطـره...
عطر محمدی...🌸
بارها به خوابم آمد و هر بار من شادتر می شدم طوری که باعث حیرت اطرافیانم می شد. حضورش را هم همیشه احساس می کنم. بعد از شهادت رغبتی نبود تا کسی شیشه های عطر و ادکلن او را از کمد بیرون بیاورد و در فضای ورودی خانه هم هیچ عطری نیست، ولی هربار که وارد خانه می شوم عطرش را استشمام می کنم. انگار چند لحظه قبل خانه بوده و رفته و بوی عطرش همان جا پیچیده است.
#بهنقلاز_مادرِبزرگوارِ_شهید
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
🍃📿| @shahid_dehghan
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
📝🍃| #خـاطـره...
🍃💕رزمایش نظامی.....
روحـیـهاش پـر جـنـب و جـوش و هـیـجـانـی داشـت و بـه رزمـایـشهـا و بـرنـامـههـای نـظـامـی بـه شـدت عـلاقـه داشـت، تـا آنجـا کـه مـیتـوانـسـت حـضـور پـیـدا مـیکـرد، خـیـلـی بـرایـش ارزش داشـت و آنقـدر مـهـم بـود کـه تـأکـیـد مـیکـرد مـن هـم بـا او بـروم و تـا حـدی بـود کـه اگـر نـمـیرفـتـم عـصـبـانـی مـیشـد و بـه رویـم مـیآورد کـه چـرا فـلان جـا رزمـایـش بـوده و مـن نـرفـتـهام.
#بهنقلازدوست_شهید💜
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
💟🍃|• @shahid_dehghan
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
📝🍃| #خـاطـره...
☘روضه بذارگوش کنیم....🌸
یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.
#بهنقلازدوست_شهیدبزرگوار
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
💌🍃|• @shahid_dehghan
#راز_سنگ_مزار...💌
زمانی که ضریح جدید حرم امام حسین (ع) نصب شد سنگ کاری داخل حرم نیز تغییر کرد و سنگ های مرمر سبز به سنگ مرمر سفید تغییر کرد.
پدر شهید خلیلی در خصوص راز سنگ مزار شهید می گویند؛
یکی از دوستان رسول واسطه شد تا سنگ های سبز حرم که در انبار حرم بود سنگ مزار #رسول شود.
سنگ مزار شهید نیز،به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین (ع) برش خورد و با آب طلا نیز نوشته شد.
🌹یکی از دوستان #رسول به نقل از کسی که کار حکاکی سنگ مزار را انجام داد می گوید؛ صبح با برادر شهید رفتیم بهشت زهرا و منتظر حکاک شدیم.
حکاک اومد... یه نگاه به ما انداخت و گفت: «ببخشید این سنگ مزار کیه؟
گفتیم: چطور؟
گفت: اصلا نمیدونستم امروز قراره بیام اینجا»
و در ادامه گفت :« دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین (ع) منو خواستن گفتن شما مأمور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی.»😭
دوست #رسول گفت؛« ما که خشکمون زد،وقتی بهش گفتیم ضریح رو از حرم امام حسین علیه السلام آوردن و قراره برای یه شهیدی نصب بشه حالش منقلب شد....»
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے
🌸| @shahid_dehghan
بسم الرب الشهدا و الصدیقین
📝🍃| #خـاطـره...
🍃💕وصیت پسرم.....
مـراسـم هـیـئـت کـه تـمـام شـد، بـه سـمـت حـیـاط امـامـزاده رفـتـیـم شـور و اشـتـیـاق عجیـبـی داشـت و تـأکـیـد مـی کـرد کـه بـه حـرفـش گـوش بـدهـم، بـا انگشت اشـاره کـرد و گـفـت کـه وقـتـی شهـید شـدم مـرا آنجـا دفـن کـنـیـد.
مـن کـه بـاورم نـمـیشـد، حـرفـش را جـدی نـگـرفـتـم، نـمـیدانـسـتـم کـه آن لـحـظـه شـنـونـده وصـیـت پـسـرم هـسـتـم و روزی شـاهـد دفـن او در آن حـیـاط مـیشـوم.
#بهنقلازمادربزرگوارشهید
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
💟🍃|• @shahid_dehghan
🍃💌| #نیابتی
تشییع و خاکسپاری شهیدمدافع حرم
#جواد_الله_کرم
به نیابتاز
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے
و همه شما عزیزان
✨| ارسالے از #خادم
🍃| @shahid_dehghan
📝🍃| #خـاطـره...
☘روضه بذارگوش کنیم....🌸
یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.
#بهنقلازدوست_شهید💜
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
💌🍃|• @shahid_dehghan
📝🍃| #خـاطـره...
☘روضه بذارگوش کنیم....🌸
یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف میکرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم.
بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که میشناخت سر خاکش میایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت میکرد، جوری حرف میزد و خاطره تعریف میکرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است.
گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبتهایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری میکرد که: «ای که بر تربت من میگذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم»
گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت.
بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمیکنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود.
#بهنقلازدوست_شهید💜
#شهید_محمدرضا_دهقانامیرے 🌷
🏴|• @shahid_dehghan