#خاطرات_شهدا 💌
سجاد خیلی انسان خوش رو و با ادبی بود..
خلاصه از اونجایی که من باسجاد رفیق بودم
نمی دونم چی شد یه دفعه گفت ما خیلی
آدم های بی چاره ایی هستیم!😔
با تعجب گفتم چرا؟!😳
با یه نگاهی گفت: آخه ما پدر نداریم..😭
گفتم یعنی چی!😳🤔
گفت پدرمون نیست دیگه، مگه
تو امام زمان (عج) رو نمیشناسی؟!
تازه فهمیدم چی میگه دوزاریم افتاد..🌿
#شهید_سجادزبرجدیسهراب🌷
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات ✨
#التماس_دعاے_فرج
🌱#دل_نوشته
🌻گوشی ام را برمی دارم تا ببینم صلوات های امروز را به کدام شهید هدیه کنم .
وقتی به پیامش می رسم حالم یک جور دیگر میشود حال هر روز من همین است وقتی اسمش را می خوانم مثل هر روز بدنم می لرزد. نمیدانم چرا ؟!
دلیل که زیاد است . اما نمیدانم به خاطر کدامش است . خیلی در محضرشان احساس شرمندگی می کنم .
بالاتر می روم تا عکسش را باز کنم کمی دست نگه میدارم .
آیا آماده ام با چهره شهید روبهرو شوم ؟
این چه حالی است ؟؟؟!!!
انگار همین لحظه خبر شهادتش را به من داده اند و همین امروز شهید شده است . عکس را باز می کنم ، منقلب می شوم .
هرچه جمله تاثیر گذار در مورد شهدا شنیده ام در ذهنم مرور می شود.
شهدا شاهد و ناظر بر ما هستند .
شهدا عند ربهم یرزقونند.
شهدا رافقط شهدا میشناسند . همینطور دارم به عکس شهید نگاه می کنم .چقدر جوان بوده و چقدر احساس می کنم که جا مانده ام .
از ته دل از او می خواهم دستم را بگیرد .می دانم اکنون که مرا دعوت کرده اند پس دست خالی ام نمی گذارند .بغض کرده ام و مثل همیشه اشکم لب مشکمه ، گوشی را خاموش می کنم تا با همین حال ذکر صلوات ها را بخوانم ،و فکر می کنم که فردا قرار است با کدام شهید آشنا بشوم .
اللهم اجعلنی من المستشهدین بین یدیه
:
•
.
سر تا پاش خاڪی بود
چشم هاش سرخ شده بود از سوز سرما!
دوماھ بود ندیده بودمش..
گفتم:حداقل یہ دوش بگیر، یہ غذایـے بخور،بعد نمــٰاز بخون
سرِ سجــٰادھ ایستاد.
آستین هایش را پایین ڪشید و گفت:"من با عجلھ اومدم ڪه نماز اول وقتم از دست نره."
•#شهیدابراهیمهمت•
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』