هدایت شده از مفاخر
نداهای فرشته منادی در هر شب جمعه چیست؟
✍ در باب شب جمعه ما روایات متعددی داریم؛ یک روایت از پیغمبر اکرم(ص) است که حضرت فرمود:
🌷 «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُنْزِلُ مَلَکاً إِلَی السَّمَاءِ الدُّنْیَا کُلَّ لَیْلَةٍ فِی الثُّلُثِ الْأَخِیرِ»؛
خداوند در هر شب، در ثلث آخر شب، فرشته ای را به آسمان دنیا فرو می فرستد؛ «وَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ فِی أَوَّلِ اللَّیْلِ»؛ شب جمعه هم که می شود از اوّل شب می فرستد؛ «فَیَأْمُرُهُ فَیُنَادِی»، به او فرمان می دهد، پس او ندا می کند؛
🔹 «هَلْ مِنْ سَائِلٍ فَأُعْطِیَهُ»؛
آیا درخواست کننده ای هست که من درخواستش را اجابت کنم؟
🔸«هَلْ مِنْ تَائِبٍ فَأَتُوبَ عَلَیْهِ»؛
آیا توبه کننده ای هست که توبه اش را بپذیرم؟
🔹«هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَهُ»؛
آیا کسی هست که طلب آمرزش کند و او را بیامرزم؟
🔸«یَا طَالِبَ الْخَیْرِ أَقْبِلْ»؛
ای کسی که طالب خوبی ها هستی، روی بیاور؛
🔹«یَا طَالِبَ الشَّرِّ أَقْصِرْ»؛
ای کسی که نعوذبالله به سمت شرّ داری می روی، دست بردار.
🔸«فَلَا یَزَالُ یُنَادِی بِهَذَا إِلَی أَنْ یَطْلُعَ الْفَجْرُ»؛
این فرشته آن قدر ندا می کند تا سپیده دم بدمد.
🔹 «فَإِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ عَادَ إِلَی مَحَلِّهِ مِنْ مَلَکُوتِ السَّمَاءِ»
وقتی که فجر طالع می شود، برمی گردد به همان محلّ خودش که ملکوت آسمان است.
📚 بحارالأنوار ج ۳ ص ۳۱۴. / کلیات حدیث قدسی، ج ۱، ص ۳۲۳.
http://eitaa.com/joinchat/2697003010C86ca0b02c5
💜رمان اورا 💜
قسمت بیست و هفتم
یه خرس بزررررررگ قرمز و یه دسته گل آبی رنگ
آخه آبی کی خرس قرمز با گل آبی میخره؟
_بفرمایید آیتم از هدیه زهرا خانم ما
_جییییییییییییغ
_عه زهرا خانم😡
_ببخشید😥
داشتن بهشون نگا میکردم تاحالا اخم به تیزی ندیده بودم
منم با این اخمی که کرد آقا مهدی تنم لرزید زهرا که جای خود دارد
_من که.... 🥺کاری نکردم... 😥
_بله درستع😡ولی جاش نبود اینجا جیغ بزنید
_بله ببخشید🥺
_خب حالا نمیخواد بغض کنی
واقعا دیگه نباید اینجا مینشستم
+خب... م.... میخواین..... من..... برم
_نه نه این چه حرفیه ترنم خانم بفرمایید شما ببخشید
+نه خواهش میکنم
چند دقیقه ای سکوت تو کافه بود و سکوتش خیلی به دل من نشست
+خب بریم سراغ کادو ها
_آره اینجوری بهتره بریم
_بریم🥺
+زهرا ناراحت نباش دیگه
_چشم بریم
+خب اول چیه؟
_کادو رو باز کنیم
_آره اول کادو
+نه😐
_وا
+بله زهرا خانم اول موقع فیلم گرفته
_او بله بله بفرمایید
+خب آقا مهدی شما بی زحمت وایسین زهرا تو هم همین طور
هردوشون رو سعی کردم نزدیک به هم نگه دارم و بگم دوربین خرابه و اینا که یک از خجالت زهرا کم تر بشه
+آقا مهدی یکم نزدیک تر به زهرا
_بگیر دیگه ترنم
+تو هم همین طور زهرا جان
_ترنممممم😠
+خخخخخخ خب میخوام یه عکس خوشگل موقع ضیغه تون داشته باشید مگه بده
_نه........ هووووف..... . عالیه بگیر
دیگه قشنگ تو بغل هم بودن
لبخندی زدم و بعد از کلی دقیقه های طاقت فرسا برای دو مرغ عاشق بلخره عکس گرفته شد
+خب خب تموم شد
_هووووف چقدر گرمه من بریم ببخشید الان میام
زهرا با ابرو بهم فهموند که بفرما
+چی چیو بفرما
_نگا کن خودشم خجالت میکشه
+باشه مرد باید یه چراغ سبزی از خانومش بگیره
_هووووف
منتظر جواب ازش بودم که دیدم سکوت کرد
نگاش کردم دیدم چشماشو تیز کرده و رو میز خم شده
_من ترو میکشم ترنم
+چ.. چ.... چرا
_تو از قصد طولش دادی که ما تو بغل هم باشیم اره
+خخخخخخ آفرین به خواهر چیز فهمم باریکلا
_بزار برسیم خونه 😤
+نکن زشت میشی شوهرت نمیدما
خخخخخخ
_ترنمممممممم😡
+باشه باشه من تسلیم خخخخخخ
آقا مهدی اومد یا لب خندون میخواست ماست مالی کنه که اصلا خجالت نکشیده
_خب خب بریم سراغ کادوی من
فقط زهرا خانوم بین گل هاست برو پیداش کن
_واییییی واقعا باشه
زهرا با چه ذوقی بین گل هارد میگشت ولی پیدا نمیکرد
آقا مهدی از قصد خرس رو به نرده تکیه داده بود
و گل رو هم تکیه زده بود به نرده دقیقا پشت میز و ماها بود
تقریبا فهمیده بودم قصدش رو
زهرا همین طوری که میگشت غرم میزد
_مهدی پیداش نمیکنم؟
عه
منو دست انداختی؟
مهدی؟
_جان مهدی برگرد خانمم
واقعا نباید اینجا میموندم ولی از فضولیهم نمیتونستم دووم بیارم
گوشیم رو پشت گلدون روی میز تنظیم کردم
جوری که نفهمن مخصوصا آقا مهدی
سریع از جام بلند شدم که برم که آقا مهدی دید منو
گفت
_ترنم خانم بشینید فعلا خبری نیست
_عه مهدی
زهرا از این حرف.اقا مهدی کلی خجالت کشید
من که فهمیده بودم منظورشو خنده ای توی گلو کردم و سرمو انداختم پایین
میخواستم برم ولی واقعا نمیتونستم این لحظه ناب رو ول کنم
خیلی متین و آروم نشستم روی صندلی
دستامو گذاشتم زیر چونم و با عشق بهشون نگا میکردم
فکرشو نمیکردم که مذهبی ها آنقدر عاشق باشن
همیش فکر میکردم که اینا چمیدونن عشق چیه زن چیه؟
بچه چیه؟
زندگی آروم چیه؟
فقط میخوان بیا تو کوچه و خیابون از ماها محافظت کنن و آخر سر شهید بشن و
اون زن و بچه بد بخت رو آواره کنن
ولی کاملا در اشتباه بودم آرامشی که اینا تو زندگیشون داشتن ماها اگه هر ثانیه هم کنار هم باشیم
درست نشده و نخواهد شد
و نبوده و نخواد بود
چون ما پول رو
بی بند و باری رو
این همه مهمونی و پسرا رو میدادیم جای یه لبخند اقا
جای این آرامش
من که دیگه عمرا برگردم شده باشه از کل زندگیم بگذرم ولی برنمیگرم به اون خونه.... هوووووف
_خب بریم سر اصل مطلب
_اصل مطلب
_بله اگه گفتی تو کدوم گله
_امممم خب من همشو گشتم نبود
_خب خوب نگشتی خانم خانما
روی گل هاست
_اهااااان
_بلهههه
بزار ببینم
آهان اینجاست
_کو؟ کو؟
_عه رو تو کن انور عه عه
_باشه باشهههه
_خب خببببببب
درست همونی بود که خودم حدس زده بودم
آقا مهدی حلقه ای رو از وسط گلا در آرود و گرفت جلوی زهرا
زهرا دستشو گذاشته بود رو دهنش و خیلی آروم اشک میریخت
منم که فیلم بردار بودم اشکم در اومده بود
_خانمم
زهرا جانم
عشق خوبم
خانم خونم
با من ازدواج میکنی؟
_هق.....هق..... بله..... بله
+کلللللللللللل(کل کشیدن ترنم)
آقا مهدی بلند شد و حلقه رو کرد تو دست چپ زهرا
اخییییییی گوگولی
+خب خب وایسین
_چی شده؟
_برای چی
+وایسا من اینجا اضافه ام
_ها؟
+وای زهرا چقدر خنگی تو
بچه ها✋🏻😢
واقغا عذر میخوام بابت کم بودن پارت
آخه اومدم بفرستم براتون هواسم نبود دستم خورد رو لغو ارسال پاک شد
و اینکه بچه ها این رمان یکم احساسی تره از رمان قبلی💜
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
بسمربارباببیکفن..💔
انچھامـروزگـذشت🖐🏾
.•شبتونـ فاطمے .•
عشقتـونـ حیـــ♥️ــدرے
°•مهرتونـ عباسے🌱•°
'آرزوتونـ همـ حرمـ اربابـ ان شاءالله🕌'
یازینبـ مدد...✋🏻
•• نماز شبـ و وضو یادتونـ نرهـ📿••
التماس دعاے فرج ....♡
⚠️زندگیکردنمثل "شهدا"
خیلی مهمتراز مردن مثل شهداست!
ـ شب جمعه شهدا را یاد کنید تا شما را نزد ابا عبدالله یادکنند ان شاءالله
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
یک شخصی گفت: الله اکبر!
وبعدش دوباره گفت:
لااله الله محمدرسول الله!
وبازهم گفت:سبحان الله
وبحمدسبحان الله العظیم!
ودوباره گفت:لااله الاانت
سبحانک انی کنت من الظالین!
این شخص 70000
نیکی بدست آورده است.
واین شخص خود شما هستید؛
لطفا پخش کنید...
در روزقیامت پاداش این
کار خود راخواهید دید!!!!
•
•
••••اَلّلهُمَّ ؏ـجِّل لِوَلیِّڪ الفرج