هدایت شده از رمان جدید
💜 رمان اورا 💜
قسمت صد و بیست و هشتم
دوباره به تختم امون بردم.
واقعا هیچی به جز یه ور بالشت که خنکه نمیچسبه ولی خوابت میاد.
چشمام رو باز کردم و نشستم سرجام و نگاهی به دور و در کردم
جای خالی حسین نشون از سر کار رفتنش میداد
با همون قیافه خسته و درهم
رفتم سمت سرویس با آب خنکی که به صورتم خورد سر حال اومدم
ساعت دیواری ساعت 7:14 دقیقه رو. نشون میداد
لباسام رو با ارامش پوشیدم و ساک رو دم در آماده گذاشتم
امروز بعد از دانشگاه و کار حسین راهی مشهد میشیم
چون خودمون با ماشین میرفتیم خیلی خوب بود
میتونستیم زمانش رو تغییر بدیم
چادرم رو روی سرم فیکسش کردم کیف کولیم رو برداشتم و رفتم بیرون
کلید خونه و ماشین رو برداشتم در حین همین
زنگ زدم به حسین
_به به سلام ترنم خانوم! بیدار شدی؟ خوب خوابیدی؟
_به به سلام حسین آقا! نه دارم تو خواب حرف میزنم! بله خوب خوابیدم
_خداروشکر جانم کاری داشتی?
سرم رو کج کردم و آروم گفتم
_ آره راستش کی میریم؟ من کلاسم ساعت 10تمومه
_یه کلاس داری امروز
اهومی گفتم خب کش داری گفت و سرفه ای کرد:
_من شاید دیر تر بیام ترنم
_اخه چرا؟ چقدر دیر
از آسانسور پیاده شدم و رفتم سمت ماشین
_اینجا کار یکم مونده باید سریع جمعش کنیم بهت خبر میدم باشه؟ من برم فعلا یاعلی
_خدافظ
بادم. خوابید اصلا قرار بود صبح بریم
ولی برای کارش گفت به مشکلی خوردن و باید بره
روندم سمت دانشگاه و سعی کردم با مداحی هواسم رو پرت کنم
دم در دانشگاه که نگه داشتم
صدای پیامک گوشیم بلند شد که نگاهی به گوشی کردم:
_خانمی انشالله شب راه میوفتیم که خنک باشه اذیت نشی!
خواستم مخالفت کنم ولی از اینکه نگران من بود گوشه لبم کش اومد
باشه ای گفتم و یا انرژی وارد دانشگاه شدم
از بدو ورودم به دانشگاه حیای بهم تیکه انداختن
به خاطر چادرم
دینم
مذهبم
ولی برام مهم نبود
از وقتی که نماز میخوندم اونم با ارامش
این آرامشه توی صورتم بیداد میکرد
خیلی از کسانی اصلا این جور چیز ها رو قبول ندارن از آرامشی که دارم خوششون میاد
و میخوان این آرامشو به دست بیارن
وقتی با خدا حرف میزدم و میزنم
احساس میکنم یکی پشته کنارمه همه جوره هوامو داره!
هواسم رو که به جلو دادم
تازه متوجه شدم آنقدر در گیر فکر بودم که متوجه نشدم رسیدم
امروز باید کنفرانس میدادم
و فقط چون چادری بودم کلی بهم سخت گرفتن
بسم الله گفتم و وارد شدم
یکی تیکه مینداخت :چادرت چقدر خوشگله؟
برام آهنگ میخوندن: مشکی رنگه عشقه
ولی همشون متوجه شدن که
برم جلو کارشون با کرامول کاتبینه
ولی هم جراتش رو ندارن
هم در شان یه دختر خانم محجبه نیست دهن به دهن کسی بزاره
یادمه یه بار به یکی از پسرای دانشگاه گفتم :
در شان من نیست باشما بحث کنم
مسخره ام کردن ولی از فرداش فهمیدن کارشون اشتباه محص بودن
این احترامی که توی دانشگاه بین اساتید و بقیه دارم
به خاطر اینکه جواب نمیدم
جواب تیکه ها رو برو گم*شو و کسا*فت و خیلی فحش های دیگه نمیدم
به خاطر همین حق همیشه با منه
وقت کنفرانس نفس عمیقی کشیدم و خودمو سپردم اول به خدا دوما به اهل بیت
با چادرم با اقتدار ولی نه با غرور زیاد گرفتم و
راه رفتم
صدام رو صاف کردم و با خونسردی کنفرانس رو شروع کردم.
واقعا این کنفرانسه ازم انرژی گرفت
ساعت 10:40بود و به یاد اینکه شب میخوایم بریم
سریع رفتم سمت ماشین و روشن کردم به سمت خونه
خونه که سیدم لباسام رو عوض کردم
و شام برای شب کباب شامی درست کردم
گوشت چرخ کرده رو که بیرون گذاشتم تا بخش آب شده
سیب زمینی رو رنده کردم با پیاز
بعد ادویه زدم و هم زدم
یه کم بکین پودر زدم و گذاشتم مواد باهم مخلوط بشه
داشتم گوشت ها رو با دستم ورز میدادم که احساس کردم
معده ام میخواد بیاد تو دهنم
دستکش رو از دستم بیرون آوردم و دویدم سمت سرویس
هرچی خورده بودم رو با*لا آوردم
اومدم بیرون و دوباره رفتم سمت گوشت ها ولی بوی گوشت که یه مشامم خورد دوباره ریختم گله هم
گذاشتمش کنار و نشستم روی کاناپه
حالم که بهتر شد
شام رو درست کردم
خیلی سعی کردم که با*لا نیارم
بعد از شام خسته و کوفته افتادم روی مبل
ولو شدم.
نگاهی به گوشیم کردم و پیامی به حسین دادم
فکرم رفت سمت حرف بچه ها
نکنه من باردار باشم؟
فوقش میرم مشهد یه آزمایش میدم
بوی گوشت توی خونه بود برا همین بلند شدم و عود روشن کردم
به خاطر عود داشت چشمام گرم میشد
با کمال میل چشمام رو بستم و گذاشتم کار خودشو بکنه
💜نویسنده : A_S💜
۲ تیر ۱۴۰۲
۲ تیر ۱۴۰۲
#اعمال_وقت_خواب
یکبارآیه زیرروبخون✨👇🏻
《شَهِدَاللهُ اِنَّهُ لااِلهَ اِلّاهُوَوَمَلائِکَتُ وَاولوالعِلمِ
قائِماََبِالقِسطِ لااِلهَ اِلاّهُوَالعَزیزُالحَکیم》
=2×70هزارفرشته تاروزقیامت واستون استغفار
میکنن🧚♂💛
اگه به امام زمان هدیه کنید2میلیون برابرمیشه😌🎁
#به_همین_راحتی♥️
۲ تیر ۱۴۰۲
۲ تیر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آقا یکی از انگشتراشو میخوان
آقا تو جلسه میگن این مشکل فنی داره🤣😳
آخر جلسه آقا دلیل مشکل فنی رو میگن
که انگشتر عقدشون و هدیه خانومشونه. ۵۵سال انگشتر عقدشون تو دستشونه 😍
#رهبرانه
۳ تیر ۱۴۰۲
-
ازآدَمهـٰاۍمَـذهَبـۍنَه ؛
وَلـۍازآدَمهـٰاۍمَـذهَبـۍنَمـٰا
بِتـرسیـد !
اونھـٰابِھدَرَجِـہاۍرِسیـدَنڪِہ
مُطمئِـنهَستـن
هَـرڪـٰارۍبُڪنَـنهیـچ
اشڪـٰالۍنَـداره🔗؛
چـونفِڪرمیڪنَنبـٰاعِبـٰادَت
ڪَردَنجُبرانِـشمیڪُنَن :))
-
۳ تیر ۱۴۰۲
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇
بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟
گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
حالا اگه خوشت اومد بازنشر کن.....
آجرکم الله یا صاحب الزمان عج
🥀🥀
-
#حجاب #روسری #امام_زمان
۳ تیر ۱۴۰۲
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
گفتگوی دوتا خانم یکی محجبه یکیشون بی حجاب 👇👇👇 بهش گفتم: امام زمان عج رو دوست داری؟ گفت: آره ! خیلی د
بهتر نیست از این به بعد اینجوری امر به معروف کنیم ..😍
اگه خوشت اومد نشرش بده 🌸
۳ تیر ۱۴۰۲
enc_16852176785401807326213.mp3
3.92M
چطوریشرمندهنشم؟
وقتیهمیشهآخرینحاجتمی..
#نوای_ملکوت
#امام_زمان
۳ تیر ۱۴۰۲
5.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرازیازوصیتنامهشهیدمحمدرضادهقان:
صبر را سرلوحه کار خود قرار دهید و مطمئن باشید که هرکس از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می ماند خداوند متعال است🌱.
اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام المصائب خانوم زینب کبری(س) کوچک تر است، روضه اباعبدالله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دلها آرام می گیرد🙂!
#شهیدانه🌾
#شهیدمحمدرضادهقان🤍
۳ تیر ۱۴۰۲
نامحرم ؛ نامحرمه !
مجازی و واقعی نداره ؛
انقدر اینو باخودتون تکرار کنید
ك بشه ملکهی ذهنتون . .
۳ تیر ۱۴۰۲
۳ تیر ۱۴۰۲