eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_76 -با کی؟ - با.. کمی فکر میکنم و جواب میدم : - نمیدونم! نگفت نفسش رو با خیال آسوده بیرون داد
به پشتی‌ِ صندلی تکیه زدم و به مازیار خیره شدم که نگاه خنده‌ناکش رو بین من و کسری می‌چرخوند. بی‌هوا و با جدیت لب زدم: - اتفاقی افتاده آقا مازیار؟ قیافه‌ی جدی به خودش گرفت و لب زد: - نه، فقط یاد یک موضوع طنز افتادم. با تبسم لبخندی زدم و اهای زیر لبی گفتم. کار دکتر شریعتی که تموم شد از اتاق بیرون رفت و جو برای هر چهارتامون سنگین شده بود، ناخودآگاه آه عمیقی از دهنم بیرون اومد و هم‌زمان کیانا وارد اتاق شد. نگاهم سمتش کشیده شد که با اضطراب گفت: - کسری بهت توصیه می‌کنم سریع بری خونه تا مامان نیومده اینجا! کسری سریع از جاش بلند شد که ایمان به سمتش رفت و با دلداری گفت: - زیاد تکون نخور بخیه‌هات باز میشن. کسری آروم سرش رو تکون داد و بعد از برداشتن کاپشن سورمه‌ای رنگش از اتاق خارج شد. چه بی‌ادب! حتی یک تشکر یا خداحافظی هم نکرد، مردک پلشت. هنوز تو افکارم بودم که در اتاق باز شد و کسری وارد شد، درحالی که توی لحنش عنصر تاسف ریخته بود گفت: - ببخشید خداحافظی یادم رفت، دست شما هم دردنکنه آقای دکتر، خداحافظ همگی. آقای دکتر؟ منظورش ایمان بود؟ چه‌عجب ما از این آقا کسری یک بار شنیدیم از کلمه آقا استفاده کنه. عجب! بعد از تموم شدن حرفش از اتاق خارج شد و در رو روی هم قرار داد. ... ... 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ 💛🌿『@Shahid_dehghann』🌿💛