eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
از تاڪسے پیادہ شدم همونطور ڪہ بہ سمت خونہ مے رفتم گفتم : ــ عجب اشتباهے ڪردم رفتم! مادرم با خندہ گفت : ــ از بیمارستان تا اینجا مخمو خوردی هانیہ،عین پیرزنای هفتاد سالہ،غر غر! پشت چشمے برای مادرم نازڪ ڪردم و گفتم : ــ دستت درد نڪنہ مامان خانم! خواستم در رو باز ڪنم ڪہ در خونه‌ی عاطفہ اینا باز شد،خالہ فاطمہ با لبخند نگاهے بہ من و مادرم انداخت : ــ چقدر حلال زادہ! داشتم مےاومدم خونہ‌تون! سلام ڪردم و دوبارہ قصدڪردم برای باز ڪردن در ڪہ صدای خالہ فاطمہ مانع شد : ــ هانیہ جون عصرونہ بیاید خونه‌ی ما،من و عاطفہ‌ام تنهاییم! با شیطنت نگاهش ڪردم و دستش رو گرفتم : ــ قوربونت برم عاطفہ ڪہ شهریارو دارہ،شمام ڪہ عمو حسین رو داری بلا خانم! خندید، بعداز سہ ماہ! همونطور با خندہ گفت : ــ نمیری دختر... ناهید دخترت شنگولہ هاااا مادرم بےتعارف وارد خونہ‌‌شون شد و گفت: ــ چشمش نزن فاطمہ،مخمو خورد از بس غر زد! با خالہ فاطمہ وارد شدیم چادرم رو محڪم گرفتہ بودم ڪہ خالہ فاطمہ گفت : ــ راحت باش هانے جان امین سرڪارہ! همونطور ڪہ چادرم رو در مےآوردم گفتم: ــ شمام آپدیت شدی،هانے! خالہ فاطمہ جارو،رو برداشت همونطور ڪہ بہ سمتم مےاومد گفت : ــ یعنے میگے من قدیمے‌ام؟چیزی حالیم نیست؟ با چشم‌های گرد شدہ و خندہ گفتم: ــ خالہ چرا حرف تو دهنم میذاری؟ جارو رو گرفت سمتم : ــ یڪم ڪتڪ بخوری حالت جا میاد جدی اومد سمتم ... جیغے ڪشیدم و چادرم رو مثل بغچہ زیر بغلم زدم و وارد خونہ شدم! عاطفہ با تعجب نگاهم ڪرد،پشتش پناہ گرفتم و گفتم : ــ توروخدا عاطے مامانت قصد جونمو ڪردہ! خالہ‌فاطمہ و مادرم با خندہ واردشدن بعداز سہ ماہ صدای خندہ توی این خونہ پیچید! مادرم چادر و روسریش رو درآورد،عاطفہ رفت بہ سمتش و باهاش روبوسے ڪرد، بہ شوخے گفتم : ــ اَہ مامان توام ڪہ چپ میری راست میری این عروستو بوس میڪنے بسہ دیگہ! عاطفہ مادرم رو بغل ڪرد و گفت: ــ حسود! مادرم عاطفہ رو محڪم بہ خودش فشرد و گفت: ــ خواهر شوهربازی درنیار دختر! ازشون رو گرفتم،بہ خالہ فاطمہ گفتم : ــ خالہ احیانا اینجا یہ مظلوم نمیبینے؟ و بہ خودم اشارہ ڪردم،خالہ با لبخند بغلم ڪرد و گونہ‌م رو بوسید...زبونم رو بہ سمت مادرم و عاطفہ دراز ڪردم! به قَلَــــم لیلی سلطانی