روحیه همڪاری خوبی داشت
اما من راضی نمیشدم با آن همه ڪارطاقتفرسایشی
که داشت وقتی به خانه میاید بخواهد دست
به سیــاه و سفید بزند ..
ولی با این همه اجــآزه نمیداد لباسهایش را بشویم
یادم هست بعد از عملیات خِیبر ایشان دیروقت
به خانه آمدند ،، سروپایش شنی و خاڪی بود
آنقدر خسته بود که سرسفره خوابش برد
تا آمدم ڪفش و جورابش را بردارم بیدار شد
و با لحن خاصی گفت :
این ڪار وظیفه شمــا نیست ،، زن که برده نیست
من خودم این ڪار رو انجام میدم
•.
#همسرسردارشھیدمهدےزینالدین🌱