هرچه ما شوخی شوخی انجام دادیم
جدی جدی نوشته بودند...🙃🚶♂
#سهدقیقه_درقیامت...
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا عاشقانه!
سربند برپیشانی بستند...
#هویزه
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
شُهدا بِنگرید مارا
که محتاجِ نِگاهیم...💔
#شھیدانه🌿'
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_دوازدهم خودموعقبکشیدم کنا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_سیزدهم
به خاطر شروع امتحاناتم رفت و آمدمو به مسجد کمتر کردم
روز آخر امتحانات دیگه خونه نرفتم یه راست راهی مسجد شدم
ایندفعه مخ مهدیه رو هم زده بودم و با خودم تا مسجد کشوندمش، تواوج گرمای خرداد و پای پیاده😬🥵!
تا رسیدیم مسجد الحمدلله کسی نبود و خودمونو پهن زمین کردیم
مهدیه خو فقط فُشم میداد😐!
موقع اذان ظهر تعداد بچه های مسجد بیشتر شد
نماز رو که خوندیم
رفتیم سر کلاس توحید مفضل
خانم دهقان با معرفی شخص مفضل شروع کرد
طبق حرف های ایشون جناب مفضل شاگرد امام صادق علیهالسلام بودند
که یک روز در حرم رسول خدا شخصی دانشمند به اسم ابن ابی العوجا که مسلمان هم نبود را میبیند و به مناظره ی ابن ابی العوجا و دوستش توجه میکند
که بحث آنها به خدا کشیده میشود
یکی از آنها میگوید : کدام خدا؟معلوم است که جهان خودش بوجود آمده و...
مفضل عصبی میشود و باخشم به چشمان ابن ابی العوجا خیره میشود ومیگوید:ای دشمن خدا!
چطور می توانی پروردگاری را انکار کنی که تو را در نیکو ترین ترکیب و صورت آفریده؟
- ببینم تو از یاران جعفر صادق علیه السلام هستی اوکه با ما اینگونه برخورد نمی کند .
بارها پیش آمده که خیلی بیشتر از این حرف ها را از ما شنیده ولی یکبار هم تند صحبت نکرده و پاسخ حرفهایمان را با کوتاه ترین کلمات داده ، طوری که اصلا نمی توانیم جوابش را بدهیم !
اگر تو از یاران اویی مثل او باما سخن بگو!
مفضل سرش را پایین می اندازد و از مسجد بیرون میرود
فردای آن روز در ساعتی که میدانست امام صادق علیهالسلام در خانه است به پیش امام میرود
امام صادق علیهالسلام از او پرسید:
چرا حالت خوب نیست مفضل؟
مفضل ماجرا را برای امام تعریف میکند
امام لبخندی می زند و میگوید: از فردا بیا تا برایت درباره ی خدا و آفرینش جهان بگویم
،چیزهایی بگویم که شناخت و معرفت مؤمنان را زیاد میکند و کج اندیشان از شنیدنش حیران و سردرگم می شوند!
امام با مهربانی و آرامش ادامه داد:
فردا صبح زود منتظرت هستم🙂
آن شب خواب به چشمان مفضل نیامد:
چه توفیق بزرگی!
امام میخواهد برای من درس خصوصی بگوید!
پس از نماز صبح راهی خانه ی امام صادق علیهالسلام شد.
امام که مفضل را دید صورتش شکفت و با لبخند سلام کرد
مفضل جوابش داد
-مفضل انگار دیشب خیلی انتظار کشیدی تا صبح شود؟
-بله بسیار انتظار کشیدم!
آقا جان اجازه میفرمایید هرچه میگویید بنویسم؟
امام سری تکان داد و فرمود:
بله بنویس
امام مهربان ما طی چهار روز راز های آفرینش را برای مفضل بازگو کرد ...
حتی یک حرف از صحبتهای خانم دهقان روهم جاننداختم ،همش رو نوشتم
وباشوق و امید فراوان منتظر ادامه ی ماجرا توی جلسهی بعد شدم
#بهقلمهانیهباوی
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمانحوریہیسید #پارت_سیزدهم به خاطر شروع امتحانات
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
#رمان🌵📿
#عاشقانه⛓♥️
-رمانحوریہیسید
#پارت_چهاردهم
تا دو بعد از ظهر تو مسجد بودم
میخواستم زنگ بزنم عباس
گفتم حتما باز طبق معمول با معصومه رفته دور دور🙄
باهاش تماس گرفتم
معصومه برداشت
الو سلام نرگس چطوری؟
-سلام عباس کجاس؟
-رفته خریدکنه، من تو ماشین منتظرشم
-معصوم خیلی خرج رو دستش ننداز این بدبخت سربازه،پولش کجا بود😐
-رفته برا خودش خرید کنه نه من:/
حالا چی شده از ما سراغ میگیری؟
-مسجدم بیاید دنبالم
-باشه بهش میگم🙂
-مرسیخداحافظ
-خدانگهدار عزیزم
معصومه دو سال ازم بزرگتر بود
خیلی از اوقات باهم بودیم
با وجود تفاوت سنی ای که داشتیم خیلی باهم سازگار بودیم
از لحاز فرهنگی خیلی باهامون منطبق بود
وتنها کسی بود که عباس رو میتونست رام خودش کنه😐😂
عباس که اومد مسجد معصومه باهاش نبود!
-معصوم جونم کو😕؟
-اولا سلام دوما خونه ی ماست
مامان ازم خواست ببرمش خونمون که اندازه هاشو بگیره تا براش چادر بدوزه
-سلام، اِههه پس میبینمش
-آره ولی نه زیاد
-😐💔
#بهقلم_هانیهباوی
9.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ « رفاقت با امام زمان»
👤 استادعالی
ماجرای دیدار علامه مجلسی با امام زمان...
#پیشنهاد_ویژه
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
فاطمه مغنیه (خواهر شهید جهاد مغنیه) میگوید:
مادرمن یک زن فوق العاده است ❤️، خبر شهادت بابا که رسید رفت دو رکعت نماز خواند... همه ی ما را مادرمان آرام کرد ، بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند ، وقتی دید در مواجهه با پیکر بابا بی تاب شدیم خطاب به جنازه بابا گفت :
الحمدالله که وقتی شهید شدی کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نمی کند...❗️
همین یک جمله ما را آنقدر خجالت داد😔 که آرام شدیم .
بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشیع برگزار میشد ، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند .
❤ خبر شهادت #جهاد را هم که شنید همین طور ...
دلم سوخت وقتی برادرم جهاد رو دیدم ...
مثل بابا شده بود ...😭
خون ها رو شسته بودند ولی جای زخم هاو پارگی ها بود ، جای کبودی و خون مردگی ها ...😞
تصاویر شهادت بابا و جهاد باهم یکی شده بودن و ی لحظه به نظرم رسید من دیگه نمیتونم تحمل کنم ...😣
باز مادر غیر مستقیم من و مصطفی رو آروم کرد .
وقتی صورت #جهاد رو بوسید ، گفت :
ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده ؟! ، البته هنوز به" اربا اربا " نرسیده ...💔✨
باز خجالت آروممون کرد😞
🕊
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
حرف قشنگ 🌱
🎙حاج حسین_یکتا :
شهادت آمدنی نیست، رسیدنی است.
باید آنقدر بدوی تا به آن برسی.
اگر بنشینی تا بیاید،
همه السابقون میشوند،
میروند و تو جا میمانی.
شهید نشوی میمیری..
#تلنگر
♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️