eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 *یادآوری نماز روز چهارشنبه هدیه به امام جواد(ع)* توسل به امام جوادعلیه السلام *۲رکعت*،بلافاصله بعد از نماز عصر توسل به امام جواد مثل نماز صبح وبعد از سلام۱۴۶ مرتبه ،نه کمتر ونه بیشترذکر ماشاالله،لا حول ولا قوه الا بالله وبعد حاجت میخواهید *التماس دعای فرج*🤲 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
امام علی(علیه‌سلام) فرمودند:💚 دل ها گاهی نشاط دارند و گاهی ملالت. اگر نشاط داشت آن را به مستحبات وا دارید، و اگر ملالت دست داد به واجبات بسنده کنید.🌱 🦋 ✨ ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
اجر کسانی‌ که‌ در زندگی‌ خود مدام‌ در حال‌ درگیری‌ با نفس‌ هستند و زمانی‌ که‌ نفس‌ سرکش‌ خود را رام‌ نمودند خداوند به‌ مزد این‌ جهاد اکبر شهادت‌ را روزی‌ آنان‌ خواهد کرد..💚 🕊 ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
.: خوابش را دید و گفت : چگونه توفیق شهادت پیدا کردی؟! -گفت از آنچه دلم میخواست ، ... . ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
🕊✨ بستہ‌ام عہد ڪه دࢪ ࢪاه شہیدان باشم چادࢪ مشڪۍ من،🖤 ࢪنگ شہادٺ داࢪد…♥️ ـ ـ ـ ــــ۞ــــ ـ ـ ـ ♥️﴾@Shahid_dehghann﴿♥️
عزیزان انلاین هستید میخوایم پرداخت ایتا بزاریم😃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_بیست‌و‌هشتم اون شب اصلا خواب
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید راستی فکر کردی اگر نوزاد انسان، دانا و عاقل به دنیا می‌آمد ،چه میشد؟ نوزاد اگر عاقل بود،دنیا در نظرش بسیار بیگانه می آمد و سرگردان می ماند؛ چون هیچ تجربه ای از دنیای جدیدش نداشت و برای نخستین بار چیزهایی می دید که برایش عجیب و غریب است. از اختلاف چهره ها و اشیا گرفته تا پرندگان و حیوانات و ساعت به ساعت و روز به روز،برایش ناشناخته و حیرت زا بود. حال کسی را داشت که او را اسیر می کند و از شهری به شهری می برند،از رویارویی با آدمهایی که زبانشان را نمی فهمد و اشیاء جدید و نا آشنا،به دلهره می‌افتاد. اگر کودک عاقل به دنیا می‌آمد،همیشه از اینکه نمی تواند راه برود و بر دوش دیگران است و قنداق پیچش کرده‌اند و در گهواره خوابانده اندو تر خشکش میکنند،احساس پستی و کوچکی و سرافکندگی میکرد. اگر نوزاد زانو و کامل متولد می شد،دیگر شیرینی کودکانه را نداشت و آنقدر برای دیگران خواستنی نبود. نوزاد وقتی به دنیا می آید ،از همه چیز آگاه است. روز به روز، اندک اندک ،با دیدن هر چیز و با حالت های مختلف، به اطلاعات و دانش افزوده می شود. با دنیایی که برایش غریبه بود آشنا تر می شود و به سرد و گرم دنیا عادت میکند. به تدریج به جایی می‌رسد که با عقل خود فکر می‌کند و به نتیجه می‌رسد و کارها و مشکلاتش را چاره می کند. از دگرگونی های روزگار عبرت می گیرد. آزمون و خطا می کند، به فراموشی و غفلت دچار می شود و با آن درگیر می شود تا زمانی که بزرگ شود و به سن تکلیف برسد. اگر نوزاد هنگام ولادت ،عقلش کامل و اعضایش قوی بود و خودش می‌توانست کارهایش را انجام دهد،دیگر شیرینی تربیت فرزند،نصیب پدر و مادر نمیشد. جالب است بدانید که چرا نوزادان اینقدر گریه میکنند. در مغز نوزادان رطوبتی هست که اگر بماند ،باعث بیماری ها و دردهای بزرگ،مانند کوری میشود.گریه رطوبت را از سر نوزاد بیرون می برد و باعث تندرستی و سلامتی چشمانش می گردد. پدر و مادر نوزاد هم که نمی دانند این گریه چه نعمت بزرگی است،مدام سعی می کنند آن را با هر ترفندی که بلدند و میتوانند، ساکت کنند. در دنیا خیلی چیزها هست که مردم مصلحت آن را نمی دانند و چون به مذاقشان خوش نمی آید، از آفریدگار ایراد می‌گیرند . اگر اینها را بدانند و بفهمند،حرف و کارشان تغییر می کند. آه اگر مردم این نعمتهای خدا را بشناسند و درباره اش فکر کنند، دیگر سراغ گناه و نافرمانی خدا نخواهند رفت." باخط‌به‌خط‌عجایب‌آفرینش‌اشک‌ریختم... 🌾🌸 ⭕️ ✨』
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 #رمان🌵📿 #عاشقانه⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید #پارت_‌بیست‌و‌نهم راستی فکر کردی ا
🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼🌼 🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 🌵📿 ⛓♥️ -رمان‌حوریہ‌ی‌سید نماز شبم رو به نماز صبحم وصل کردم‌،خیلی خسته بودم بین الطلوعین رو بیدار نموندم... میترسیدم دوباره خواب ببینم ولی با کلی نذر و قسم ،گوشی رو سایلنت کردم و خوابیدم وقتی بیدار شدم که تو خونه قول قوله بود معصومه و نی نی کوچولوش از بیمارستان مرخص شده بودن خیلی حالم بد بود چون میترسیدم حال بدم به‌بچه‌منتقل بشه، بچه رو دستم نگرفتم با خودم هم گفتم واسه برنامه ی امشب نمیرم گوشیمو چک کردم پنجاه تا تماس بی پاسخ ... به هیچکدوم توجه نکردم و گوشی رو پرت کردم رو تخت.. نماز ظهر و عصر رو به جماعت پشت سر بابا خوندیم و ناهار گذاشتیم خاله اینا هم قرار بود برای ناهار بیان سفره رو با کمک عباس پهن کردمو رفتم سرافون و جوراب شلواریمو پوشیدم چادر نمازم رو هم رو سرم گذاشتم تو آینه خودمو نگاه کردم دور چشام سیاهی افتاده بود لبام بی روح شده بودن مامانم اومد تو اتاق -نرگس این چه قیافه ایه؟ پنکک بزن.. -نهههه! شوهر خاله میاد مامان! -نگفتم که آرایش کن،رنگ بده بصورتت فقط -مامان همینجوری خوبه -دختر خودتو با مسجد و بیخوابی سیاه کردی! نگا چشاشو.... هیچ حرفی نزدم مادرم رفت خاله م اومد و منم نه ناهار خوردم و نه رفتم پیششون به مادرم حق میدادم اما اینا همه جذابیته ، زینته این از سیره ی حضرت زهرا س نیست! دراز کشیدم رو تخت پتو رو کشیدم رو سرم ناخودآگاه خوابم برد با صدای اذان گوشی از خواب پریدم رفتم تو هال صدای گریه های محمد اَدیب میومد کسی پیشش نبود گرفتمش بغلم - جان عمه؟ گریه چرا؟مامان الان میاد قربونت برم! ای‌جانم‌ عمه‌فدات‌شه:) بغض خفم کرد.. فدا...!! چطور تو حاضری فدای یه بچه ی نوزاد بشی ولی همسر و بچه هاتو فدای خدا نکنی؟ چرا آنقدر با ادعایی نرگس امام حسین علیه السلام کل زندگیشو داد تو یه روز توی چند ساعت... اینه ادعای لبیک یا حسینت؟؟؟ اینکه‌غصه‌بخوری بد نیست ولی نارضایتی خوب نیست! وقتی رفتم توفکر محمد ادیب هم دیگه صداش در نیومد ! 🌾🌸 ⭕️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا