eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 کپی: حلالِ حلال🌿 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_119 کسری گیتار رو روی زمین می‌ذاره و به سمت مازیار شیرجه می‌زنه و با خنده میگه: - کی گفت من ق
صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده‌ مورد علاقه ام حامد زمانی! کسری آهنگش تموم میشه و صدای دست زدن و تشویق کردن ماهم بلند میشه... * #؟ گوشیم رو از روی میز کنار تختم برمی‌دارم و آهنگ رو پلی‌می‌کنم و بهش گوش میدم. مشغول گوش دادن آهنگ هستم که یهویی در اتاق باز میشه و طاها خودش رو مثل گودزیلا می‌ندازه داخل اتاقم..‌. آهنگ رو قطع می‌کنم و گوشی و دفتر رو روی میز می‌ذارم و میگم: - هان؟ چیه؟ مثل گاو سرت رو انداختی میای داخل؟ - بی ادب، شب مهمون داریم پاشو برو کمک مامان! یک تای ابروم رو بالا میدم و میگم: - کی هست؟ - میتراخانوم با مادر گرامی‌شان! از ذوق جیغی می‌زنم و میگم: - هورا! امیرعلی ام میاد؟ - نچ، با سیاوش رفتن شمال دور دور! اهایی زمزمه می‌کنم و به سمت پذیرایی میرم و به مامان کمک می‌کنم. * بعد یک ساعت سر و کله‌ی کیاناجون و دخترش پیدا میشه، به سمت میترا میرم و بغلش می‌کنم. طاها هم همزمان به سمت کیاناجون میره و بغلش می‌کنه و سلام و احوالپرسی می‌کنند... ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_120 صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده‌ مورد علاقه ام حامد زمانی! کسری آهنگش تموم میشه و صد
با میترا به اتاق می‌ریم، میترا روی تختم می‌شینه و شالش رو از روی‌ سرش بر می‌داره و موهای لخت خرمایی رنگش نمایان میشه، موهاش تا نزدیک گردنش بود و جلوش هم کوتاه شده رو از روی صورتش کنار میده و پشت گوشش می‌ذاره، منم کنارش روی تخت می‌شینم و باهم مشغول صحبت می‌شیم. میترا همسن منه و با هم توی یک دبیرستان درس می‌خونیم! آدامس داخل دهنم رو باد می‌کنم و می‌ترکونمش! میترا نگاهش به دفتر روی میز می‌افته از روی میز بر‌می داره و تا صفحه اولش رو باز می‌کنه از دستش می‌کشم و میگم: -فوضولی نکن دیگه! میترا از جاش بلند میشه و به میز تکیه میده و با حالت لوسی میگه: - مگه قرار نزاشتیم که هر چیزی شد بهم بگی؟ الان چیشده یک هفته است کله ات توی اون دفتره و اصلا من و فرشته رو تحویل نمی‌گیری؟ از جام بلند میشم و میگم: شخصیه به تو مربوط نیست! و از اتاق می‌زنم بیرون، که میترا هم شالش رو می‌ندازه روی سرش و دنبالم میاد! با هم از اتاق خارج می‌شیم مامان لبخندی به من و میترا می‌زنه و میگه: - چه خوب شد اومدید دخترها، کمک کنید میز رو بچینیم! که مشغول چیدن میز می‌شیم، همون لحظه صدای در بلند میشه و بابا و عمو وارد میشن... به سمت بابا میرم و بهش میگم: - خسته نباشی بابایی! - سلام عمو خوبین؟خوش اومدید. عمو لبخندی می‌زنه و میگه: - سلام بر رها کوچولوی شیطون، خودت خوبی؟ هنوز هم مثل اون موقع ها شیطنت های خاصش رو داره انگار نه انگار توی اون دفتر یک جوون بیست و پنج ساله است و حالا یک پیرمرد حدود پنجاه ساله و موهای سرش خاکستری رنگ شده ولی باز هم از جذابیت جوونی اش کاسته نشده. ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
#Part_121 با میترا به اتاق می‌ریم، میترا روی تختم می‌شینه و شالش رو از روی‌ سرش بر می‌داره و موهای
با هم به سمت میز شام می‌ریم و مشغول خوردن شام می‌شیم، اما فقط جسمم اینجاست روحم توی داستان قدیمی گذشته غرق شده! با صدای طاها از فکر بیرون میام و میگم: - ها؟ طاها دم گوشم میگه: - کوفت ها، بابا دوساعته داره صدات می‌زنه اما تو غرق در فکری! یکی با پام می‌زنم تو پاش که صورتش از درد جمع میشه بعد لبخند پیروز مندانه ای می‌زنم و رو به بابا میگم: - جانم بابایی؟ بابا مشکوک نگاهم می‌کنه و میگه: - چند وقته خیلی تو فکری چیشده؟ - هیچی نشده مشغولم! بابا با نگرانی میگه: - مشغول چی؟ مشکلی پیش اومده؟ حالا چی بگم؟ که میترا که سمت راست من نشسته یکی می‌زنه تو کمرم و رو به بابا میگه: - دایی جون انقدر درس ها سنگینه که نگو، مخصوصا من و رها که امسال کنکور داریم! که بابا هم رو به میترا چشمکی می‌زنه به نشونه‌ی خر خودتی تو و رها که همش دنبال تقریح هستید و اصلا درس نمی‌خونید. جو برام حسابی سنگینه و تحمل موندن توی جمع رو ندارم از جام می‌خوام بلند بشم که کیانا جون میگه: - عه رها جون، تو که غذات رو نخوردی عزیزدلم. - مرسی سیر شدم. و سریع به سمت اتاقم میرم. *** امروز باید می‌رفتم دبیرستان، لباسهام رو می‌پوشم و چادر لبنانی خوشگلم رو سرم می‌کنم. گوشیم رو داخل کیفم می‌ذارم و بعد از خونه می‌زنم بیرون که دقایقی بعد سرویس مدرسه ام جلوی پام ترمز می‌کنه... - سلام! فرشته که کنارم نشسته آدامسش رو می‌ترکونه و میگه: - چطوری همسر شیخ؟ اصلا حوصله این چرت و پرت گفتن هاش رو ندارم و هنذفری ام رو از جیبم برمی دارم و داخل گوش هام می‌ذارم و آهنگی رو پلی می‌کنم. کم‌ کن از ادا مدات ♪♬ بی حده خوشگلیات ♪ ملکه ای من پادشات ♪♬ جونمو‌ میدم پات ♪ تویی جان جان نشو از چشم پنهان ♪♬ هم دردی و درمان دنیای من ♪ طرز نگاشو ببین رنگ چشاشو ♪♬ همین شیطنتاشو که منو گیره خودش کرد ♪ ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
!🌱🖐🏽 شهیدحججی میـگفت: یه وقتـایی دل‌کندن‌از یه سری چیـزای "خـوب" باعـث‌میشه... چیـزای بهتری بدسـت‌بیاریم.. بـرای رسیـدن به مهدی زهـرا"عج" از‌چـی دل‌کندیم؟💔 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『 بِسْـ‌مِ‌مَظْلْوْمِ‌‌عـ‌ْٰالَمْ‌؏َـلِےْ‌ 』
سلام بر تو ای مولایی که عصاره همه فرستادگان خدایی.🦋 سلام بر تو و بر روزی که خواهی آمد و با اعجاز موسایی و دَم عیسایی و خُلق محمّدی ات، دلها را فتح خواهی کرد.♥️ سلام بر تو ای مولایی که ؛ صاحب تمام عوالم هستی و امرت ، امر خدا ؛ و دولتت ، دولت خداست..(: • . . السلام‌علیڪ‌یاخلیفة‌الله‌فےارضھ..✋🏻- 🥀⃟🖇¦↫؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ذکر روز دوشنبه: یا قاضی الحاجات (ای برآورنده حاجت‌ها)ذکر روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است. روایت شده در روز دوشنبه زیارت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) خوانده شود که خواندن آن موجب کثرت مال می‌شود. ٠٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا