هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
❌❌❌😱😱😱👇👇👇
میخوام به راهم ادامه بدم که #فریاد کممممممک خواستن همون #صدا، بلند میشه
با سرعت به #سمت صدا میرم.
نگاهم سمت دختری میره که رو زانوهاش نشسته و #باد موهاشو میرقصونه....
''اگه از دخترای سازمانه چرا چیزی #سرش نیست...
نزدیکتر میرم. معلومه که حالش #خوب نیست.
همین که میخواد بیفته با چند گام بلند بهش میرسمو تو #آغوش میگیرم.....
موهاش و از رو صورتش کنار میزنم
صورتش #کبود شده بود و #نفسش به زور بالا می اومد
سعی میکرد لبای خشکشو تکون بده تا چیزی بهم بگه ولی بی #حال تر از این حرفا بود
نگاهم سمت دستش میره' #چشام درشت میشه .....😱😱😱😱❌!!!
.
براے خوندن این رمان جذاب و پلیسی همین حالا وارد شو😨😱👇🛑🛑
https://eitaa.com/joinchat/3866624105C6e27a2ba9a
پاتوق رمان هاے پلیسی_عاشقانــــــــــــــــــــہ😍👨✈️👩✈️
هدایت شده از ☆تبادلات گسترده گل نرگس«شنبه»☆
❌❌❌😱😱😱👇👇👇
میخوام به راهم ادامه بدم که #فریاد کممممممک خواستن همون #صدا، بلند میشه
با سرعت به #سمت صدا میرم.
نگاهم سمت دختری میره که رو زانوهاش نشسته و #باد موهاشو میرقصونه....
''اگه از دخترای سازمانه چرا چیزی #سرش نیست...
نزدیکتر میرم. معلومه که حالش #خوب نیست.
همین که میخواد بیفته با چند گام بلند بهش میرسمو تو #آغوش میگیرم.....
موهاش و از رو صورتش کنار میزنم
صورتش #کبود شده بود و #نفسش به زور بالا می اومد
سعی میکرد لبای خشکشو تکون بده تا چیزی بهم بگه ولی بی #حال تر از این حرفا بود
نگاهم سمت دستش میره' #چشام درشت میشه .....😱😱😱😱❌!!!
.
براے خوندن این رمان جذاب و پلیسی همین حالا وارد شو😨😱👇🛑🛑
https://eitaa.com/joinchat/3866624105C6e27a2ba9a
پاتوق رمان هاے پلیسی_عاشقانــــــــــــــــــــہ😍👨✈️👩✈️
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡🇮🇷
#Part_119 کسری گیتار رو روی زمین میذاره و به سمت مازیار شیرجه میزنه و با خنده میگه: - کی گفت من ق
#Part_120
صدای بسیار قشنگی داره و شبیه خواننده مورد علاقه ام حامد زمانی!
کسری آهنگش تموم میشه و صدای دست زدن و تشویق کردن ماهم بلند میشه...
*
#حال
#؟
گوشیم رو از روی میز کنار تختم برمیدارم و آهنگ رو پلیمیکنم و بهش گوش میدم.
مشغول گوش دادن آهنگ هستم که یهویی در اتاق باز میشه و طاها خودش رو مثل گودزیلا میندازه داخل اتاقم...
آهنگ رو قطع میکنم و گوشی و دفتر رو روی میز میذارم و میگم:
- هان؟ چیه؟ مثل گاو سرت رو انداختی میای داخل؟
- بی ادب، شب مهمون داریم پاشو برو کمک مامان!
یک تای ابروم رو بالا میدم و میگم:
- کی هست؟
- میتراخانوم با مادر گرامیشان!
از ذوق جیغی میزنم و میگم:
- هورا! امیرعلی ام میاد؟
- نچ، با سیاوش رفتن شمال دور دور!
اهایی زمزمه میکنم و به سمت پذیرایی میرم و به مامان کمک میکنم.
*
بعد یک ساعت سر و کلهی کیاناجون و دخترش پیدا میشه، به سمت میترا میرم و بغلش میکنم.
طاها هم همزمان به سمت کیاناجون میره و بغلش میکنه و سلام و احوالپرسی میکنند...
ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ
.🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.