eitaa logo
|قرارگاه شہید محمدرضا دهقان امیرے|♡
1.3هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
764 فایل
⭕کانال شهید محمدرضا دهقان امیری شهادت،بال نمیخواد،حال میخواد🕊 تحت لوای بی بی زینب الکبری(س)🧕🏻 و وقف شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان🌹 خادم الشهدا(ادمین تبادل ): @arede1386
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شخصی گفت: الله اکبر! وبعدش دوباره گفت: لااله الله محمدرسول الله! وبازهم گفت:سبحان الله وبحمدسبحان الله العظیم! ودوباره گفت:لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالین! این شخص 70000 نیکی بدست آورده است. واین شخص خود شما هستید؛ لطفا پخش کنید... در روزقیامت پاداش این کار خود راخواهید دید!!!! • • ••••اَلّلهُمَّ ؏ـجِّل لِوَلیِّڪ الفرج
گفتـم‌دلـ‌م‌گـرفته‌چکار‌کنـم؟ قَال: فَفُرْاِللحُ‌ـسَیْنْ‌وَ‌اَلْشُهَدْاءْ گفت:پـس‌فـرار‌سوی‌ارباب‌و‌شهـدا🖐🏾💔 اَلْحُ‌ـسَیْنْ‌طَعـْمْ‌اَلْحَ‌ـیْاةْ‌اَلْدُنْیـْا‌وسَفِیْنَة‌اَلْنَجَاْتْ وَاَلْشُهَدْاء‌مِصْبْاحْ‌اَلْسَفِیْنَهْ 🚶🏾‍♂ حسین‌لذت‌زندگی‌‌دنیاست‌و‌کشتی‌نجاتِ و‌شهدا‌نور‌کشتی‌ان💔🌱 ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
زنی که حجاب رو قبول نداره  یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره! ♦️زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره  ⛔️نباید مهریه بهش تعلق بگیره  👈چون مهریه قانون اسلامه، ⛔️نباید بهش نفقه تعلق بگیره  👈چون نفقه قانون اسلامه، ⛔️نبایدحضانت فرزند رو تا ۷ سالگی بدن بهش  👈چون حضانت قانون اسلامه، ⛔️نبایداز سرباز معاف باشه  👈چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه 📛 زن بی حجابی که مورد تعرض و خیانت و جسارت قرار گرفت حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد چون خودش با بی حجابی انتخاب کرده که اینگونه با او رفتار شود ❌❌❌❌❌ اینقدر اینو پخش کنید تا همه بدونند از این به بعد قوانین باید به اینصورت اجرا بشه!! .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💜رمان اورا 💜 قسمت بیست و هشتم آقا مهدی همین طوری که دست زهرا خو دستش بود خنده ی ریزی کرد سریع دوربین رو گذاشتم پشت گلدون و رفتم پایین به خاطره لباسه که بلند بود گرفتمش بالا و حس این ملکه ها رو داشتم چون مانتو بلند بود دیگه چادر نپوشیدم وقتی رفتم پایین صاحب کافه فهمیده بود بالا چه خبره لبخند کجی به روم زد که سریع سرمو گرفتم پایین باید عادت میکرم که پسر دیگه نباید تو زندگی من نقشی داشته باشه هیچ پسری از پله ها که اومدم پایین یه آیینه بزرگ دم در بود که خودمو توش دیدم من ترنم کسی که چند سال طلایی عمرشو پای اون سعید بی همه چیز گذاشت و اونم گذاشت و رفت بعدشم که عرشیا با شاه کاری که رو صورتم کاشته بود دوباره قلبمو شکوند و بعدشم سجاد البته تقصیر سجاد نبود خدا اینجوری میخواست برگشتم که همونجا روی یکی از اون صندلی ها بشینم دقیقا رو به روی من یه پسر دختری نو بغل هم بودن ولی چون زیر پله بودن خیلی تو چشم نبودن و کسی نمیبینتشون بهشون که نگا کردم ته دلم یه حالی شد شاید منم دلم میخواست ولی نه من به امام زمانم قول دادم سرمو انداختم پایین تا بیشتر از این از این هوس های زود گذر نیاد سراغم همون موقع همون آشنای آقا مهدی اودم سراغم _ببخشید چیزی میخواین براتون بیارم +خیر ممنون _بله رفت وا این. چش بود چرا عرق کرد یعنی آنقدر برو بابا ده دقیقه ای نشسته بودم وای یعین آنقدر کارشون طول کشید اییییش دیگه طاقت نیوردم ورفتم بالا یعنی چی آدم آنقدر بی حیا خجالتم خوب چیزیه +آهم اهم اجازه هست بیام _او بله بفرمایید _بیا آجی ببخشید دیر شد +خخخخخخخخخخ دیر؟ بله زهرا فهمیده بود سوتی داده سریع رفتم پشت سر آقا مهدی و جلوی زهرا و بهشون با اشاره فهموندم که خجالت نکش _میشه بریم مهدی _بله بریم بریم خانمم خسته شد بریم +منم برم زحمت دادم بهتون _نه این چه حرفیه اگه شما نبودید من چجوری این همه بلا سر زهرا خانوم میوردم _آقا مهدی می‌رسیم خونه حسابتو میرسم _خونه؟ +شما مگه خونه دارید؟ _نه آبجی این یه استلاحه که ما خانما که شوهر داریم به کار می‌بریم منظورمو اینکه حسابشو میزاریم کف دستش +آهان بله من رفتم با اجازه _اجازه ما دست شماست ممنونم + کاری نکردم خدافظ _آجی ترنم وایسا +جانم _جانت سلامت ممنونم بابت همه چی؟ چادرمو بده خودم میشورم +برو ببینم خودم می‌آورم ومیارم برات باهات کار دارم _باشه ولی بازم مرسی بابت همه چی واقعا ممنونم(محکم بغلم کرد) +کار نکردم اجی برو شوهرت الان میاد میگه من زنشو دزدیدم برو _خخخ باشه من رفتم +مواظب خودت باش زهرا _ترنمممم برو تا نزدمت خخخخ از بس خسته بودم دیگه وایسانسادم تا آقا مهدی منو برسونه سریع رفتم یه مسجد فعلا تا بعدا ببینم کجا باید زندگی کنم اون روز به خوبی و خوشی تموم شد ولی وقتی رسیدم تو مسجد داشتن دعای کمیل رو میخوندن دلم گرفت خیلی هم گرفت حق من نبود این همه بد بختی اول از همه سعید دوما عرشیا بعدش مرجان. آخ مرجان مرجان که دلم برات یه ذره شده ماش نمی‌رفتی اون مهمونی رو کاش میومدی باهم میرفتیم بیرون چرا رفتی تو اون مهمونی کذایی سوما سجاد چهارما مامان و بابا هیچ وقت نمیبخشمتون چجوری دلشون اومد تک دخترشونو از خونه بندازن بیرون الان کجا برم من هق...... هق...... هق...... ال... الانم که این تومور مسخره هق..... هق..... هق دراز کشیدم دیگه حتی توان نداشتم بشینم یه پیرزنه اومد کنارم نشست _دخترم چیزی شده مادر +نه حاج خانم..... خوبم _بیا روی پام سرتو بزار زمین سفته +چشم..... مرسی.... ببخشید _دشمن آقا عزیزم لبخندی به مهربونیش زدم اشکام دوباره شروع کردن به باریدن خسته شدم خدا خسته شدم دیگه نمیکشم هق..... هق..... هق.... هق دست نوازش گرشو روی سرم کشید هق هقم بالا تر رفت آنقدر روی پاهاش گریه کردمو و اون نوازشم کرد که خوابم برد صبح که بلند شدم دیدم روم یه دونه پتو و زیر سرمم یه دونه بالشت +من کجام؟ ساعت.... (خمیازه میکشه) چنده؟ _دختر جون پاشو بیا سریع بلند شدم و رفتم سمت اون پیر مرد +بله حاجی _دختر جون خانم صفوی زاده گفتن بزارم همینجا بخوابی و گرنه عمرا من بزارم کسی اینجا بخوابه +ممنونم حاجی ببخشید الان میرم _خدا به همراهت سریع بلند شدم و رفتم سمت در از مسجد که اومدم بیرون نمیدونستم کجا برم اخ اخ اخ کجایی سجاد؟ کجایی داداشی؟ بیا و کمکم کن! هق...هق.. مطمئنم سجاد اینو. نمی‌خواست رفتم سمت بیمارستان که کارای سرطانم رو انجام بدم کارم تو بیمارستان که تموم شد پامو از در گذاشتم بیرون که دیدم گوشیم زنگ میخوره برش داشتم دیدم زهرا است +جونم اجی _سلام خانم کجایی +اومده بودم..... بیمارستان... برای...حق _سر... طا.. .. نت +آره آجی اره حق حق حق حق حق حق آجی این حق من نبود _وایسا دارم میام ـ ـ ـ ـــــ❀ـــــ ـ ـ ـ .🦋『 @Shahid_dehghann 』🦋.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هارون مکی ۲.pdf
1.16M
📙 بچه ها ؟؟؟ امام زمان ظهور کرد 😍😍 نام: هارون مکی ۲ نویسنده: داداش رضا ناشر: موسسه فرهنگی و هنری یا سریع الرضا تعداد فصل: ۰ فصل تعداد صفحات: ۴۲ صفحه خوندی نظر بذار 😊👇 http://dadashreza.com/haron-maki/
بسم‌اللھ..♥️((:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مخصوصا دخترا لطفا بخونید داداشم منو دید تو خیابون.. با یه نگاه تند بهم فهموند برو خونه تا بیام.. خیلی ترسیده بودم.. الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه.. نزدیک غروب رسید.. وضو گرفت دو رکعت نماز خوند بعد از نماز گفت بیا اینجا خیلی ترسیده بودم گفت آبجی بشین نشستم بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه آخه غیرت الله میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته! میدونی چرا امام حسن زود پیر شد بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم 󾍀 سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.. اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی از برخوردش خیلی تعجب کردم.. احساس شرم میکردم گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه.. پیشونیشو بوسیدم... سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش... سربند یا فاطمه الزهرا.س.. 󾬢󾬢 حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم... اشکم جاری میشه.. پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارن که.... 󾀿..یا زهرا.س󾀿 مطمئناً شيطون نميذاره اين پستو کپي کني. امروز می خواهیم تاآخرشب حداقل2میلیون نفر به امام حسين(ع) سلام بفرستند. اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ کپی کردنش عشق میخاد󾮚 ⚘ 󾭕 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. 󾭕 میدونی اگه کپی کنین چند هزار تا صلوات فرستاد میشه. دوستانت ارسال کن. کپی کردنش عشق میخاد
💜طرفدار های رمان اورا💜 بچه ها شرمنده از همتون من امروز اتفاقی افتاده بود نرسیدم رمان رو براتون بنویسم انشالله فردا دو تا پارت بزرگ خدمتتون میدم