به یاد شهید دهقان
🍃📚|خاطرات کتاب ابووصال
📝 #امر_به_معروف_خونین
با یکی از رفقایش برای خرید نان به سمت نانوایی محل میرفتند که میبینند که چند نفر ارازل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن به شاطر میخواهند دخل را خالی کنند.
ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.
کسی جرأت نداشت، کاری کند. #محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود. اما یکی از ارازل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله می کند.
پشت گردنش میشکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت.
در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.
اوموقع فقط چهارده سالش بود که می خواست #امر_به_معروف کند.
📝| نقل شده از #مادر_شهید
#ابووصال
💛| @shahid_dehghanamiri
#برشی_از_کتاب_سربلند
جو گروه دوستانه است. بچه ها کمتر ادای احترام نظامی می کنند. خودمان هم از آنها نمیخواهیم؛اما محسن هر موقع وارد اتاق میشد،پا میچسباند.😇 بیرون هم مارا می دید ،دست بالا میزد.هر چه بهم میگفتم از تو توقع ندارم گوشش بدهکار نبود. از جان و دل به نظامی گری اهمیت میداد؛همیشه ی خدا درجه،اتیکت و پوتینش مرتب🌸 بود.ظهر که میخواست برود خانه،وسط اتاق می نشست،لباس های نظامی اش را تا میزد و می گذاشت داخل کمد.
بوی عطر و ادکلنش زودتر از خودش می آمد.همیشه شیشه ی عطر توی جیبش داشت.برای خرید ادکلن با اون مشورت میکردم.🍃
سرِ ریش بلندش کوتاه نمی آمد.بعضی از بچها می خواستند کفرش را در بیاورند.می گفتند:🙊چیه این لونه شیطون روی صورتت؟آدمی نبود که به این سادگی از کوره دربرود.
هر موقع خانمش را برای دکتر می برد اصفهان،شستم خبردار می شد.اعصابش خرد بود.کلافه می گفت:این چه وضعیتیه!کم مونده لخت بیان بیرون،چرا کسی جلوی این هارو نمیگیره؟😞تذکر میداد.کلی هم فحش و فضاحت بارش می کردند؛ولی نمیتوانست بی تفاوت از کنارشان رد شود.☝️
راوی: دوستان شهید مدافع حرم
#محسنحججی🌹
#امر_به_معروف
💚✍| @shahid_dehghanamiri
🍃📚|خاطرات کتاب ابووصال
📝 #امر_به_معروف_خونین
با یکی از رفقایش برای خرید نان به سمت نانوایی محل میرفتند که میبینند که چند نفر ارازل و اوباش به نانوایی حمله کردند و با کتک زدن به شاطر میخواهند دخل را خالی کنند.
ترس و وحشت عجیبی بین مردم افتاده بود.
کسی جرأت نداشت، کاری کند. #محمدرضا سریع خودش را وارد معرکه کرد تا مانع شود. اما یکی از ارازل شیشه نوشابه خالی که آنجا بود را به زمین کوبیده و با ته بطری شکسته به او حمله می کند.
پشت گردنش میشکافد،زخمی به عمق یک بند انگشت.
در بیمارستان سینا جراحی شد و سر و گردنش بیشتر از هجده بخیه خورد.
اوموقع فقط چهارده سالش بود که می خواست #امر_به_معروف کند.
📝| نقل شده از #مادر_شهید
#ابووصال
💛| @shahid_dehghanamiri