~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿غاده جابر (همسر دکتر چمران) میگفت:
حجاب درستی نداشتم یکبار دکتر چمران برایم روسری گلدار خرید و با یک لبخند به من گفت بچههای یتیم خانه دوست دارن شما رو با روسری ببینن!
میگفت از همونجا دیگه روسریم نیفتاد....
👤 کیائی
#شهید_مصطفی_چمران♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿مشاور عالی #حاج_قاسم_سلیمانی حجتالاسلام کاظمی در یادواره شهدای شهر بندر لنگه فرمودند:
زمانیکه در دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به شهید سیاوشی گفتند محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی محاسنت را میگیرند سرت را میبرند
شهید سیاوشی گفت این اشک هایی که برای امام حسین گریه کردم به محاسن من ریخته شده من محاسنم رانمیزنم و خود ارباب نمیگذارد این سرمن دست داعشی ها بیوفتد...
#شهید_امیر_سیاوشی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿مشاور عالی #حاج_قاسم_سلیمانی حجتالاسلام کاظمی در یادواره شهدای شهر بندر لنگه فرمودند:
زمانیکه در دمشق بودیم نیروهای فاتحین به شوخی به شهید سیاوشی گفتند محاسنت را کوتاه کن اگر دست داعش اسیر شوی محاسنت را میگیرند سرت را میبرند
شهید سیاوشی گفت این اشک هایی که برای امام حسین گریه کردم به محاسن من ریخته شده من محاسنم رانمیزنم و خود ارباب نمیگذارد این سرمن دست داعشی ها بیوفتد...
#شهید_امیر_سیاوشی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
از برادر شہید جهاد مغنیه پرسیدند مسٺحب ترین توصیہ شھید چه بودھ اسٺ؟ و جواب این بود:
همیشہ از ارٺباط ما با امام زمانمان و لزوم ٺقویت این ارٺباط و حضور امام مہدی در ھمہ اعمال و همیشہ در ذهن ما صحبٺ می ڪرد.
هميشہ در ٺمام سطوح و نيز بر ديگران در ساختن خود ڪار مي ڪرد تا مردمي باشند ڪه ڪشور را براي امام عصر و زمان آماده ڪنند و همہ اعمال خود را به او و خداوند متعال پيوند دھند.
✍🏻به روایت برادر
#شهید_جهاد_مغنیه♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🍁طی عملیاتی در #سوریه، دو نفر در خانهای زخمی بودند و نزدیک بود داعشیها آنها را بعنوان #اسیر ببَرند، جواد سمت نیروها داد زد چه کسی با ما برای نجات آنها میآید؟ من و دو نفر دیگر با او رفتیم، همین که رفتیم، پای جواد تیر خورد و زخمی شد، من داشتم داد و فریاد میزدم که آهای بیائید نجاتش دهید، الان برادرم #شهید میشود، جواد گفت: چِته؟ اینقدر داد میزنی؟! بعد با لبخندی به شوخی گفت: #سید_حسن_نصرالله خالی بست؛ این تیره درد داره! (سیدحسن در یکی از سخنرانیهایش گفتهبود شهادت مثل نوشیدنِ آبِ خنک است).
🍁جواد هیچوقت سلاح گرم با خود در مناطق عمومی عراق حمل نمیکرد، هرچه هم به او میگفتیم خطرناک است، جواب میداد لازم نیست، هروقت زمان و دقیقه #شهادت من برسد، شهید خواهم شد؛ چه باسلاح، چه بیسلاح.
جواد متواضع بود و خود را جدا از شهروندان نمیدانست؛ حتی در پستهای ایست بازرسی هم در نوبت میماند تا مانند سایر مردم غیرنظامی، بازرسی شود.
✍🏻به روایت برادر
#شهید_جوادعلی_حسناوی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌴#برگیازخاطرات✨
🌿زندگی به سبک فرمانده همت....
⚘یه مدت بود که ظرف تفلون خریده بودیم. از اون موقع چند بار بهم گفته بود: یادت نره! فقط قاشق چوبی بهش بزنیا! لایه تفلونش خراب نشهها! دیگه داشت بهم برمیخورد. با دلخوری گفتم: ابراهیم! تو که اینقدر خسیس نبودی؟
⚘برای اینکه سوءتفاهم نشه، زود گفت: نه! خسیس نیستم. آدم تا جایی که میتونه باید همه چیز رو حفظ کنه. باید از اسراف جلوگیری کرد. باید طوری زندگی کنیم که کوچکترین گناه هم نکنیم....
#شهید_محمدابراهیم_همت♥️🕊
📚 "یادگاران" کتاب شهید همت، صفحه ۳۵
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌿#برگیازخاطرات✨
یهروز با ابراهیم صحبت کردم و بهش گفتم: به دوستم گفتهام که پسر من ، ابراهیم ، مدافعحرم است. ابراهیم بعد از شنیدن این جمله چنان برافروخته شد و گفت: چرا به مردم میگویی من مدافع حرمم؟ من سربار مدافعان حرمم ؛ باباجان! مدافعِ حرمبودن کار هر کسی نیست و لیاقت میخواهد و من سربار اهل بیتام ، نَه مدافعحرم ! قول بده که زین پس به کسی نگویی من مدافع حرم هستم!
✍🏻به روایت پدر
#شهید_ابراهیم_اسمی♥️🕊
┄┅─✵🕊✵─┅┄
🌴#برگیازخاطرات✨
وقتۍ حسـین بہ خانہ آمد،
از درجہ و این حرفها پرسـیدم، گفت:
درجہۍ خوب و مـمتاز رو #شهدا گرفتن!
من و امـثالِ من باید تلاش ڪنـیم تا بہ درجہۍ اونا ڪہ درجہۍخداییہ برسـیم..
اگہ بخوایم براۍ خودمـون اسـم و رسم درسـت ڪنیم ڪہ باختیـم...
#شهید_حسین_همدانی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌴#برگیازخاطرات✨
موقعمسافــــرتمےگفت:
«خانم!ڪسےافرادمُسنفامیلرابہ
مسافرتنمےبرد🍂.
بچہهاحوصلہبردنپدرومادرهایشان
بہمسافرتراندارند😓، بیاماآنہارا ڪربلاببریم.» 😍🕌
مثلامادربزرگــآقامرتضے،مادربزرگــمن، خالہشانوعمہشان،ڪہسنبالایے
داشتندراباخودمــانمےبردیـم.
مےگفت:
«⭐️بہبزرگترهااحترامبگذاریموآنہارا
ببریم.»
#شہید_مرتضــے_عطـایے♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
🌴#برگیازخاطرات✨
بعضی شب ها که نیمه های شب بیدار میشدم میدیدم ، محمدرضا با نـور موبایلش قرآن سفید کوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است. او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه ۳بار ختم قرآن می کرد.
با اینکه ۲۰ بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش کرده بود که برایش تنها ۵ روز روزه و ۲۰ نماز صبح قضا کنم.....
#شهید_محمدرضا_دهقان♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
🍁از خیابانِ ایران تا میدانِ شهدا پیاده میرفت تا از دَکّهی یک پیرمرد میوه بخرد. دور از چشم پیرمرد، میوههای له شده را در پاکتش میریخت.
🍁"شهید رجایی" بعدها گفت دکهدار پدر شهید و نیازمند بود، این میوهها را میخریدم که کمکی به او شده باشد...
#شهید_رجایی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
~🕊
🌴#برگیازخاطرات✨
⚘️رضا روی انتخاب اسم دخترش حساس بود؛ چون معنی و مفهوم اسم برایش مهم بود. بین اسامی، سهتا اسم گلچین شد و قرار شد بنویسیم و بگذاریم بین صفحات قرآن و یکی رو انتخاب کنیم.
⚘️روز اول ماه رمضان، رضا یکدفعه گفت «دخترمون قراره تو ماه رمضان، ماه نیایش و بندگی به دنیا بیاد؛ «نیایش» هم اسم قشنگی هست.» برای اسمهای دیگه چند وقت فکر کرده بودیم؛ اما این اسم ناخودآگاه به ذهن رضا آمد. نوشت و وسط قرآن گذاشت.
⚘️یکی از کاغذها را برداشتم و آن را باز کردم؛ رویش نوشته بود «نیایش». هنوز هم آن چندتا اسم را که با دستخطّ رضا نوشته شده و وسط قرآن هست، دارم. نیایش، تنها یادگار رضا موقع شهادت پدرش فقط ۱۵ماهش بود.
#شهید_رضا_دامرودی♥️🕊
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b