💔زخم های شیرین
🕊مادر شهید در خاطره ای می گوید: پسرم از بچگی خیلی فهمیده و عاقل بود. با کسی دعوا نمی کرد و به پدر و مادر و صله ی ارحام خیلی اهمیت می داد. که قرآن را زیاد تلاوت میکرد از مطالعه ی نهج البلاغه نیز غافل نمی شد. و همیشه به ما میگفت: دل خودتون رو پاک نگه دارید.
او شوق عجیبی برای اعزام به جبهه های حق علیه باطل داشت و برای رفتن بیتابی میکرد. او هنگام رفتن به جبهه به من گفت: مادر، من طاقت ندارم که فردا بروم... باید همین امروز حرکت کنم. آن گاه در ادامه گفت: میخواهم بروم شهید شوم؛ شما اجازه می دهید؟ من به او گفتم: ان شاالله صدقه ی سر علی اصغر خونت هم فدای سر علی اصغر.
همیشه این شوخی بین من و او بود که من می گفتم: مادر، این قدر می روی جبهه، مگه اونجا حلوا می دن؟ و او در جوابم با لبخند می گفت: خودم می دونم که حلوا نمی دن ولی این تیری که به ما می خوره مثل شکلات شیرین و لذت بخشه. اگر بدونی چقدر دوست دارم توی جعبه شکلات بخورم! بعد آهی می کشید و می گفت: البته اگر قسمتمون باشه... ای کاش خدا ما را هم می پسندید و به پیش خودش می برد.
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید#شهرام_نجفی
🌷@shahedan_aref