سر قبر شهید تورجیزاده که رفتیم
دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد و گفت: آمین بگو؛
من هم دستم را روی قبر شهید گذاشتم
و گفتم هر چی گفته جدی نگیر!
اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم،
پس دعا کن تا به خواستهام برسم
جواز شهادتش رو از شهدای غواص گرفت... 🥺🥀
مراسم تشییع شهدای غواص و بازگشت پرستوهای مهاجر به وطن، شهید خیزاب را برای پیوستن به کاروان شهدا هوایی کرده و لحظهشماری میکرد تا به یاران شهیدش بپیوندد...
#شهید_مسلم_خیزاب 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b
همیشه سر وقت نمازهایش را می خواند و من و پسرم به او اقتدا می کردیم.
گاهی مواقع محمد مهدی بر دوش وی سوار میشد و ایشان با اینکه ترکش های زیادی در بدن داشتتند از اول تا آخر نماز او را بر دوش خود نگه می داشتند.
علاقه زیادی به خانواده داشتند و اجازه نمی دادند محمد مهدی قبل از من وارد یا خارج شوند و به او میگفت:
چون مامان چادر بر سر دارد به حرمت چادرش که هدیه حضرت زهرا (ع) است باید اول او برود... 🥀
#شهید_مسلم_خیزاب 🕊🌱
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
https://eitaa.com/joinchat/3741843547C517158791b