eitaa logo
رفاقت تا شهادت...🌱
4.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.3هزار ویدیو
34 فایل
بسـم‌ربّ‌عشــق ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، نه‌رفیق . .🖐🏽 اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 اگه انتقاد و پیشنهادی داشتی من اینجام @rabbani244 تبادل نداریم تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/187105918Ce558e6c9ac
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕌در حرم ✨حوله احرام من 🌸از جنـــس دعاسـت 🕌حجرالاسود من ✨پنجره فولاد رضاست 🎊پیشاپیش ولادت با سعادت 💫شمس الشموس ، 🌸امام الرئوف علی بن موسی الرضا (ع) مبارکباد.💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅عاشق اهل‌بیت علیهم‌السلام و جانباز دفاع‌مقدس که با پای مصنوعی هم مدافع‌حرم شد! 🌕شهید مدافع‌حرم حمیدرضا ضیایی 💚شهید حمیدرضا ضیایی در دفاع‌مقدس از ناحیه پا مجروح شد و پایش از زانو قطع شده بود و پای مصنوعی داشت؛ وقتی که موضوع دفاع از حرم پیش آمد، به‌رغم اینکه جانباز بود و پای خود را از زانو از دست داده بود، به‌خاطر انگیزه بالایی که داشت، راهی جبهه‌ی مقاومت شد. 🌟با توجه به اینکه یکی از پاهایش قطع شده بود، خیلی مصیبت کشید تا به جمع مدافعان حرم بپیوندد؛ حتی تاول‌های روی پا و زانویش نیز باعث نشد که حمیدرضا اندکی گله یا احساس خستگی کند و او عاشورا را در نبرد سوریه می‌دید. 💚حمیدرضا در سوریه بدان‌معنا مجروح نشد ولی نوع کارش طوری بود که در یک عملیات کمرش آسیب دید، پای مصنوعی‌اش هم دوبار شکست که خانواده‌اش برای او پای یدکی فرستادند. هر دفعه که به ایران برمی‌گشت، پایش را معالجه می‌کرد و وقتی یک مقدار بهبودی حاصل می‌شد، دوباره عازم سوریه می‌شد. 🌹
🟣مدافع حرمی که به‌علّت شجاعت‌های بی‌نظیرش به «شیر سامرا» ملقّب شد! ✅شهید مدافع‌حرم مهدی نوروزی ☂او چندین مرتبه جهت مبارزه با وهابیّت تکفیری به عراق اعزام شد و هنگامی که فرماندهان سپاه قدس، نبوغ نظامی و شجاعت کم‌نظیر او را دیدند، به عنوان فرمانده چند عملیات انتخابش کردند که هیچکدام با شکست مواجه نشد و در آخر به عنوان فرمانده عملیات ویژه سامرا منصوب شد. 💚شجاعت و دلیری‌های مثال‌زدنی مهدی، دلیلی شد تا او را با نام «شیر سامرا» بشناسند. در عملیات‌هایی که در سامرا و نواحی آن انجام می‌شد، هرجا نیروها تحت فشار قرار می‌گرفتند و به تنگنا می‌رسیدند، از مهدی می‌خواستند تا با نیروهایش به کمک آنها برود و غائله را ختم کند. ☂مهدی خط‌شکن بود و همیشه در وسط میدان معرکه بود. می‌گفت: «ما باید اولین نفر در جلو و خط‌ّ مقدم نبرد باشیم تا هر زمان به بچه‌ها گفتیم بیایند، ما را ببینند» 🌹
📨 🌕شهید مدافع‌حرم ستار عباسی 🔷جلوگیری از سقوط یک شهر مهم 🌻پدر شهید نقل می‌کند: در یکی از عملیاتهای مهم برای مقابله با تروریست‌ها اگر ستّار حضور نداشت، بدون تردید یکی از حسّاس‌ترین شهرهای سوریه سقوط می‌کرد و تبعات آن بسیار سنگین می‌بود. 💙یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او می‌گوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید، به شما می‌دهیم که پیش ما باشید و به بچه‌های ما آموزش دهید»! 🌻ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد می‌گوید«اگر تمام جهان را به من بدهید، یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمی‌دهم؛ در ضمن من سرباز آقای خامنه‌ای هستم و جز در این لباس نمی‌توانم خدمت کنم؛ چرا که همه‌ی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.» 💙سردار سلیمانی هم که این را می‌شنود، ستّار را می‌بوسد و با شوخی می‌پرسد «چرا نرفتی؟» ستّار می‌گوید: «چطور بروم؟ من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.» سردار نیز ستّار را تشویق می‌کند. 🌹
💌 🌕شهید مدافع‌حرم ابراهیم اسمی ♨️فرمانده‌ی گمنام و با اخلاص 🌟ابراهیم با اینکه جزو تیم حفاظت رهبری بود و جایگاه ویژه‌ای داشت اما برای بچه‌های پایگاه بسیج‌شان کلاس قرآن و معارف اسلامی برگزار می‌کرد. یعنی اینقدر خاکی و خودمونی بود! 🎈در سوریه هم فرمانده محور سیّار و مسئول اطلاعات عملیات محور بوکمال سوریه بود و در ایران، آبدارچی روضه‌های اهل‌بیت علیهم‌السلام! 🌟هیچکس حتی پدر و مادرش هم از جایگاه ابراهیم چه در زمان حفاظت اطلاعات و چه در زمان جبهه‌های سوریه خبر نداشت و ابراهیم در گمنامی کامل به دنبال الماس گمشده خود یعنی «شهادت» می‌گشت. 🎈بعد از شهادتش، حاج مهدی سبزی، یکی از فرماندهان جبهه مقاومت به منزل‌شان آمد و گفت: آنقدر فرمانده ابراهیم گمنام و با اخلاص بود که آدم را عاشق و مجذوب خود می‌کرد و وقتی که از او نزد دیگر همرزمانش تعریف می‌کردم، غِبطه می‌خوردند. 🌹
📋 | 🟡شهید مدافع‌حرم جواد سنجه ونلی 🌹
📸 | 🔵شهید مدافع‌حرم امیر سیاوشی ظهر شده بود! بــــرای ناهــــار، کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت! رفــــت ناهــــار گرفــــت! یکی از بچه‌های فــــال‌فروش به ماشیــــن‌مون نزدیــــک شد! امیــــر شیشه رو کشید پاییـــن و ... ! 🌹
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 💠کتاب «بلاگردان» 📜زندگینامه 🌹شهید مدافع‌حرم داوود نریمیسا ✍نویسنده: طاهره ولی پور 🖨ناشر: انتشارات قدر ولایت ای که مرا خوانده‌ای، راه نشانم بده... با شهدای زیادی آشنا بودم و به راه و هدفشان عشق می‌ورزیدم اما آشنایی با شهیدداوود نریمیسا، چیز دیگری بود! وقتی تصمیم گرفتم که با کسب اجازه از خانواده‌ی این شهید بزرگوار، خاطرات ایشان را در مجموعه‌ای گردآوری کرده و به چاپ برسانم، فصل جدیدی در زندگی من آغاز شد. برای این کار با موانع زیادی مواجه شدم؛ مثلاً پیدا کردن تعداد زیادی از دوستان و هم‌رزمان ایشان که در شهرهای مختلف ساکن بودند و همچنین دیدار با آنها خیلی سخت بود ولی هیچکدام از این موانع، با عنایت شهید، باعث نشد که دست از تلاش بردارم. شهید داوود نریمیسا آرزو داشت که بلاگردان دیگران شود و به آرزویش هم رسید. حال من هم آرزو می‌کنم که این کتاب هم با به نمایش‌گذاشتن حداقل کمی از عظمت روح این شهید بزرگوار، بتواند بلاگردان زندگی دیگران به‌خصوص جوانان شود. 🌹
تا خود را نسازیم جامعه ساخته نمیشود... 🥀 🕊🌱 🌹
~🕊 ساده نگذر از ڪنار پوتینهای بی‌پا ڪه پاهایشان را برای تو جا گذاشتند ... ! تا پای دشمن به ڪوچه و خیابان ، به شهر ، روستا و خانه‌های ما باز نگردد ...✔️ 💔 🌹
معرفی کتاب از چیزی نمیترسیدم 🌱 بریده ای از کتاب: برای سرزدن به دوستم فتحعلی، به هتل کَسریٰ آمده بودم. هوا گرم بود و هر دوی ما از پنجرهٔ ساختمان، پایین را نگاه می‌کردیم. آن طرف خیابان، در مقابل ما، شهرداری و شهربانیِ کرمان بودند. دختر جوانی با سرِ برهنه و موهای کاملاً بلند در پیاده‌رو در حال حرکت بود که در آن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده‌رو یک پاسبانِ شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشتِ او در روز عاشورا برآشفته‌ام کرد. بدون توجه به عواقب آن، تصمیم به برخورد با او گرفتم. پاسبان شهربانی به‌سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه جنبِ شهربانی مستقر بود. به‌سرعت با دوستم از پله‌های هتل پایین آمدم. آن‌قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله برایم هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت‌وگو با هم شدند. برق‌آسا به آن‌ها رسیدم. با چند ضربهٔ کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینی‌هایش فَوَران زد! 🕊🌱 🕊🌱 🌹
شهید پلارک همون شهید معروف که از مزارش بوی عطر میاد از زبان مادرش : در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود. شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت... مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش چهارکار را هرگز ترک نکرد: 1. نماز شب 2. غسل روز جمعه 3. زیارت عاشورای هر صبح 4. ذکر 100 صلوات اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند. ❤️مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در وصف این شهید والامقام فرمودند: 🌿«یکی از نهرهای بهشت از زیر قبر مطهرشان رد می‌شود».🌿 خیلی ها او را با نام شهید عطری می شناسند. ❤️میگویند خودش به مادر وصیت کرده که بعد از شهادتم از مزارم (ع) به مشامتان می رسد. حقیر که توفیق زیارت قبر مطهر این شهید را پیدا کردم واقعاً نتوانستم بوی عطری که از قبر ایشان به مشامم رسید را با عطرهای دنیوی مقایسه کنم بوی عطرش خیلی خاص است. رایحه دلپذیر و مشام نواز معطری که از خاک شهید سید احمد پلارک که پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب می کند. 🌹