#یہتیکہکتاب💌!| #تیکہیسوم✨³
- خوب آقا مصطفے از همین حالا بخون ڪہ دلم حسابے تنگہ براێ سینہ زدن!
اینبار غلامعلے ڪفاش بود ڪہ فضا را عوض ڪرد. مصطفے نگاهے بہ جمع ڪرد و براێ لحظہاێ سرش را پایین انداخت. داشت بغضش را فرو مےداد. بعد انگار ڪہ غصه هایش سرریز شدھ باشد، بر سینہ زد و شروع ڪرد:
- حسینم وا، حسینم وا، حسینا...
- حسینم وا، حسینم وا، حسینا...
- شھیدم وا، شھیدم وا، حسینا...
- حسینم وا، حسینم وا، حسینا...
- غـریبـم وا، غـریبـم وا، حسینا...
همین ڪہ مصطفے بہ "غـریبـم وا" رسید بغض ها شڪست و صداێ هق هق گریہ بچہها بلند شد و عطش دستھا براێ محڪم تر سینہ زدن بیشتر شد. خوبےاش این بود ڪہ صداێ موتور برق نمےگذاشت سر و صداێ نالہ هامان بہ گوش نگھبانِ روێ پاگرد برسد...
#شامبرفے❄️
نویسندھ: #محمدمحمودێنوࢪآبادے✍🏻
⊰「قرارگاهعاشقے」⊱