#مادر مهربونِ #داداش_حسین💕؛
روزتان مبارڪ ای #مادرِ_شهید🕊🌷!
ڪاش بودیم و جایِ پسرتان، دستتان را مےبوسیدیم✨!
دستانے ڪه روزی، داداش حسین را در بغل گرفته بود و با لالایۍِ نوڪریِ اهل بیت، صورتِ پسر را نوازش مےڪرد🌱..
همان دستانے ڪه چندۍ بعد، پیڪری ڪه روحش را فدای اربابش ڪرد و چه بسا ڪه ساعتے قبل، روی پای ارباب بودھ را نوازش مےڪرد❤️(:
ما محبین و دوستاران شهدا، با ادامه دادن راه پسرتان، روزتان را تبریک و هدیهی روز مادر تقدیمتان میکنیم✋🏻🌸!
انشاالله ڪه نامے از ما هم پیش پسرتان ببرید💚(:
| #انشااللهڪهبهدستشونبرسـھ🌹 |
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
#به_وقت_چهارم_فروردین . از شامِ بلا ، شهید آوردند✨ با شور و نوا ، شهید آوردند💔 آرام تر روضه بخوان
#مادرِ_شهید تعریف مےڪنند ڪه✨:
هرشب خواب تشییع جنازھ عظیمے را مےدیدم ڪه شهیدش حسین نبود !
اما این خواب هرشب تکرار میشد ..
تا اینڪه روزهای آخر خواب دیدم یڪی از شهدا خودش را «حسین بواس» معرفی ڪرد✋🏻!
او لباسهای حسین را برایم آوردھ بود💔!
بیدار ڪه شدم نامش را سرچ ڪردم .
دیدم بله ؛ یڪی از شهدای خانطومان است .🕊🌷
آنقدر استرس داشتم ڪه شبها گوشے موبایل را روی قلبم مےگذاشتم ڪه نڪند حسین پیام بدهد و من نفهمم💕.
روز مادر و تحویل سال باهم حرف زدیم و تبریڪ گفت🌸.
مدام مےگفت : نگران نباش !
اما ..
آخر خبر شهادتش را خودم در همین ڪانال های تلگرامے خواندم💔(:
-
#حتم_دارم ؛
ڪارِ خودتان بود ، برادر !
دیدید مادرتان وابسته شماست
خواستید آمادھ شان ڪنید .. نه؟❤️(:
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
لبخند تو را چند صباحےست ندیدم ..💔 یڪبارِ دگر ، خانه ات آباد ؛ بگو سیب !✨(:
Γ
.
#خاطراتِ_او .
دفعه اولی ڪه حسین به سوریه رفت خیلے برای ما سخت گذشت !💔
نه تنها روزشماری مےڪردیم برای بازگشتش ؛ بلڪه ثانیه ها را هم مےشمردیم تا برگردد .✨(:
یڪ روز تماس گرفت و گفت :
سهشنبه شب برمےگردم !
بینهایت خوشحال شدیم .💕
از ساعت دھ شب در فرودگاھ امام خمینے (رھ) با یڪ سبد گل بزرگ منتظر برگشت ایشان بودیم ڪه تقریباً برای ساعت سه هواپیمایش روی زمین نشست . ✈️
تمام مدت پشت شیشه های سالن پرواز قرآن مےخوندیم و ذڪر مےگفتیم تا از روی پله ها دیدیمش .❤️
شاد و خوشحال به سمتش رفتیم .
تا از گیت بیرون آمد تا ما را با آن سبد گل بزرگ دید با غمِ بزرگے ڪه در چشماش و صداش نمایان بود گفت :
تو رو خدا برید آنطرف و گل را مخفی کنید .
ما هم اطاعت ڪردیم و خودمان را از گیت دور ڪردیم وقتی آمد بیرون و از او علت را جویا شدیم با حالِ عجیبے گفت :
تو این پرواز چند تا شهید آوردیم !🌷
تازھ خیلے از این شهدا در منطقه جاموند 🥀. مےترسم پدر و مادر یڪی از شهدا این دستهگل ها رو ببینه و آھ بکشه .💔
تمام راھ برگشت از فرودگاھ را با چشم اشڪبار طی ڪردیم تا رسیدیم به منزل .🚗
تا نمازِ صبح نشست و از خاطرات تلخِ حلب گفت و ما گریه ڪردیم . 💔
به خاطر همین اتفاقات بار دوم ڪه از سوریه برگشت بےخبر آمد ! (:
| به روایتِ #مادرِ_شهید💕✨ |
.
L
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
عڪس زیاد از شما دیدھ ام ..✨ خیلےهایشان شهادت دادھ اند ڪه شمـا خیلے رفتید و آمدید تا سندِ یڪی از آن خ
Γ
.
#خاطراتِ_او .
حسین یڪ عموی شهید دارد ڪه همسرم همیشه از خاطراتش برای او مےگفت .
اینڪه علاوھ بر برادر ، رفیق خوبے برایش بود .💕
این جمله حسین را تشویق مےڪرد که ڪاش بتواند جایِ عمو را برای پدرش پُر کند .✨
از بچگے دوست داشت ڪار های سخت و سنگین انجام دهد ؛ مثلاً از بلند ڪردن بارهای سنگین خوشش مےآمد .
همه سعےاش را مےڪرد ڪه بلندش ڪند 🌱.
برای همین وقتے همسرم از خاطرات با سرداران جنگ و رفاقتش با برادر شهیدش مےگفت با علاقه گوش مےداد .✨
یڪبار به پدرش گفت :
بابا من سعے مےڪنم مثل عمو برایت رفیق خوبی باشم !🌸
این اواخر از پدرش پرسید :
بابا من مثل برادرت شدهام ؟
گفت :
حالا خیلے ماندھ !✋🏻
اما توانسته بود ..❤️(:
| به روایتِ #مادرِ_شهید💕 |
.
L
قرارگاهشهیدحسینمعزغلامے
- 🌹
#به_وقت_چهارم_فروردین ؛🕯
- امروز انگار یک سر دارد و هزار سودا ..! دلتنگیها را از کجا به کجا که نمیبرد ...
گاهی وقت ها میگردد ، همهی بغض هارا یکی یکی ، از همان کوچهای که به نام شهید است ، از بیت شهید و کنار آن کتیبهی اشک یا رقیه (س) و از گوشه گوشهی دلهای آگاهِ حاضر جمع میکند ؛ و بین همه تقسیم میکند ..!❤️🩹
برای همین است که گاهی ، مثل امروزی ، بیشتر دلتنگیم ..! امروز غم و غصههای #مادرِ_شهید هم به دل بیتابمان سر زده ؛ امروز درد دلتنگیِ آن رفیقی که الان شاید کنار مزار همرزم شهیدش نشسته هم میان دل ما رسوخ کرده !💔(:
دلتنگیم ...
امروز همهی ما
دلتنگِ خاطرهای هستیم که از آن ما نیست ✨((:
ــــــــــــــــــــ ـــــ
- #عزیزترین_رفیق_شهادتت_مبارک💕'!