eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
582 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
386 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏- 『ملجاء'🌿』 (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "ادامه‌قسمت‌بیست‌وسوم - حسین‌گفتن‌بلدم! 📜" صبر نکردم جواب بده. کاغذِ روضه‌م رو از جیبم در آوردم و گفتم: آره بذار بخونم گوش بدی ببینی خوبه یا نه! سعید راستشو بهم بگی ها! امشب برای من خیلی مهمه! حس میکنم نگاه ارباب و پسرشون... همون لحظه چشمم به جمله‌ی «یا اباصالح المهدی (عج)» که نقش بسته رو تابلوی روی دیوار بود افتاد و ادامه دادم: حتی نگاه امام زمان (عج) بهمه! مکثی کردم و گفتم: یادته شبِ اول محرم یکی همش میگفت یا امام زمان (عج)، دلیلشو ازت پرسیدم و تو توضیح دادی؟ میخوام امشب یه جوری باشم، یه کاری کنم که نه با شرمندگی، نه با گریه که با افتخار به اینکه تونستم نوکر خوبی بشم، بگم یا صاحب الزمان (عج)! و با صدا کردنشون، دلشونو گرم کنم! وسط اینهمه اشکی که بخاطر ما میریزن، لبخند به لبشون بیارم! خوشحالشون کنم! نگاهی به سعید انداختم. چهره‌ش، نگاهش، رفتارش، همه نگران بود! فکر میکردم از حرفام استقبال کنه. مثل همیشه لبخند بزنه و با عشقی که از اهل بیت تو دلشه، حرفامو کامل کنه. یا... حداقل با ذوقِ من ذوق کنه! لبخند از لبم رفت. پرسیدم: سعید؟ چیزی شده؟ از چیزی نگرانی؟ دستپاچه گفت: نه نه! چیزی نیست! لبخندی زد و گفت: بخون... بخون ببینم چه کردی! اینقدر ذوق به زبون آوردن روضه‌م رو داشتم که دلیل نگرانی سعید یادم رفت و دوباره قلبم از هیجان به شور افتاد! تای برگه‌م رو باز کردم و نفس گرفتم که کسی بی اجازه در رو باز کرد. درست نمیشناختمش. فقط چند بار دیدم که تو مراسما کاری انجام میده. اما چیکار رو نمیدونم! اول نگاهی به من کرد و بعد رو به سعید گفت: پس چرا اینجایی؟ بیا بریم حاجی منتظره! سعید اخمی کرد و گفت: منتظرِ چی؟ شما که خودتون بریدین، دوختین، تنمونم کردین! اون آقا لا اله الا الله‌ی گفت و ادامه داد: آقا سعید! از همون اول هم انتخابت اشتباه ... سعید با ناراحتی از جا بلند شد و گفت: آقا کریم! لطفا این بحثِ تکراری رو تموم کنید! شما که کارِ خودتون رو کردید! دیگه مشکلتون چیه؟ همین آقا که گویا اسمش کریم بود، چش غره ای به من رفت و از سعید پرسید: گفتی بهش؟ سوالی به سعید نگاه کردم. جواب داد: نخیر! شما بفرمایید خودم به موقعش میگم! -تا تو بخوای به موقعش برسی، مراسم تموم شده! بدون اینکه فرصت حرف زدن به سعید بده، رو کرد به من و با لحن بدی گفت: امشب روضه خون نیستی! حاجیمون که گردن همه‌مون حق دارن اومدن امشب منت سرمون گذاشتن میخوان روضه بخونن! تو ام جمع کن برو پیِ زندگیت! نفسم بند اومد. نمیخواستم باور کنم چی شنیدم! برگشتم سمت سعیدی که حالا با عصبانیت به آقا کریم اعتراض میکرد و با من و من پرسیدم: سـ... سعید! من... من روضه خون... نیستم؟ اونم... امشب؟ آقا کریم جای سعید جواب داد: نه نیستی! از اولم نباید میبودی! حالام برو جامونو تنگ کردی! چشمامو اشک گرفت. دوست داشتم صدامو بالا ببرم! داد بزنم! جوابِ اینهمه تحقیر رو بدم اما اینقدر دلم شکسته بود که از بغضِ گلوم، صدام درنمیومد! نگاهم رو سمت سعید چرخوندم و همزمان اشکم ریخت. سعید با نگرانی گفت: علی اکبر! بذار برات توضیح بدم... دستمو به نشانه سکوت بلند کردم و با صدای ضعیفی گفتم: نمیخواد! گفت: چرا میخواد! خداشاهده من کاره ای نبودم! همه چی یهویی شد! بخدا هر کار از دستم برمیومد انجام دادم که حاجی رو متوجه کنم ولی... خواستم باز دست بلند کنم که متوجه لرزش شدیدش شدم. نه فقط دستام، که تموم تنم، همراه صدام به حکم دلِ شکسته‌م میلرزید. حرفش رو قطع کردم: سعید... توضیح نده! فقط بگو... امشب... امشب من... من روضه نمیخونم؟ سرشو پایین انداخت. جوابمو گرفتم. برگه روضه‌ای که سه روز روش کار کردم تا امشب بخونمش، تو مشتم فشار دادم و قدمای سستمو سمت در کشیدم. سعید صدام زد و از رفتن منعم کرد. گفتم: فقط میخوام تنها باشم... وقتی داشتم از کنار آقا کریم رد میشدم، آروم، طوری که سعید نشنوه گفت: تو مالِ روضه خونی نیستی! برو! 💬- این‌عاشقانہ‌، ادامہ‌دارد...🕊 هدیہ بہ آقای جوانان حضرت‌علےاکبر'ع💕 بہ‌قلم: نوڪرالحسن (مرضیہ_قاف) ✋🏻✨ 🖇 ✨قرارگاه‌شھیدغلامے https://eitaa.com/shahid_gholami_73 🌷 ✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷✨🌷
میگما ... فردا جمعہ‌ست✨! چے میشہ این شبِ جمعہ ، آخرین شبِ جمعہ‌ای باشہ ڪہ بدون امام زمانمون گذشت ؟ ❤️(: 💚!
... شبِ جمعہ‌ی هفتہ‌ی بعد امام زمان (ارواحنا فداڪ) دعای ڪمیل بخونن، ما گریہ ڪنیم :)💔!
بیاین امشب ، فقط همین امشب ، جز برای فرج دعا نڪنیم❤️'! ؟ (:
یه امشب رو داریم تا فردا تا فردایے ڪه امید اومدن امام زمانمون بیشترھ💚! فقط همین یـه امشب✨!
ڪم نذارین✋🏻.. یه جور نشه ڪه اگـه فردا آقامـون اومـدن، نتونیـم بگیم ما هم منتظرتون بودیم💔(:
خداجانم❤️! امشب حاجات خودمو بیخیال ! فقط آقام بیاد✨... فقط عجل لولیڪ الفرج💚...
در روایات آمده، دیدار با (عج) از خواص و فضیلت های تلاوت سوره حدید است💚'! رفقا ! سوره حدید رو دریابید❤️(:
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
در روایات آمده، دیدار با #امام_زمان (عج) از خواص و فضیلت های تلاوت سوره حدید است💚'! رفقا ! سوره ح
خدا رو چه دیدید؟ شاید بعد چند وقت خوندنِ سوره حدید، یه شبِ جمعه آقا رو زیارت ڪنین✨! آقا دعای ڪمیل بخونن ، شما گریه ڪنین❤️(:
‹بِسم‌رَب‌ِّمولاناٰ،صاحِب‌ألزَمان'؏ـج🌹🌿›
[ 💕 ] مثل بچگےها ... خداجونم ! با من دوست میشے؟ ❤️(: .🌸'| sᴀʜɪᴅ.ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
[ (س)🎊 ] عشق تا روز قیامت ، بۍقرار زینب (س) اســت💕 ﻋﺎشقے ڪاﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ نیست! ﮐﺎﺭ ﺯﯾﻨﺐ (س) است❤️' |✨‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
- بی‌شڪ ... چشم‌ بہ راھ ترین منتظر ظھور🌱، زینب (س) است؛ وگرنہ چرا میان تمام نام‌های جھان، نام او باید زینت دعاهای فرج شود (❤️⁉️) - خودش فرمودھ با دعاهایی آمدنے خواهد شد ڪه عطرِ زینب (س) دارند ...🌸' الھـم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج🌹 بـھ‌حـق‌زینب‌ڪبریٰ‌(س)🍃 (س)🎊 (عج)💚 |✨‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
السلام علیڪ یا رجـٰاء لقلـوبی🌱، یا‌مھدی‌'عج❤️(: |✨‹sʜᴀʜɪᴅ,ɢʜᴏʟᴀᴍɪ
🌷- شهیدِ گمنام ✨- شهید محمدرضا سنجرانے 🌷- شهید سیدعلے جعفری ✨- شهید حمید حسین زاده [ شهادت، عزت ابدی است❤️(: ]
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
یڪی از رفقا امروز دعوت شد و مهمونِ شهدا بود🌸'! لطف ڪرد به یاد رفقای داداش حسین و حتے همسایه هامون هم بود❤️(: دَمِش فدای ارباب🕊✨!
Ali Fani_be taha 1 va 2 .mp3
18.61M
'🎙' امیــدغریـباݩ‌ٺـنہاڪجایے...؟🌱🖤 چراغ‌ســرقبـرزهرا'س'ڪجایے....؟✨💔 🎧❤️ ⊰「نواے‌‌عشق」⊱
•|🖋✨|• -🖇نـدیدم‌شہۍدردلارایـے‌ٺـۅ🌿❤️! بـه‌قرباݩ‌اخلاق‌مۅلایـے‌ٺۅ🌱🌸! -🖇بگـۅچنــدجمعہ‌گذشٺےزِخۅابٺ...؟🌙✨ -🖇چقـدردرݩدبـہ‌ها‌زارِیارے...؟💔🙂 ⊰「قرارگاه‌عاشقے‌」⊱