eitaa logo
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
587 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
386 ویدیو
15 فایل
بسمِ الله الرَّحمٰنِ الرَّحیم🌸 یاران! پای در راھ نهیم کھ این راھ رفتنی است و نھ گفتنی..🕊✨ ‌ اینجاییم تا از لوحِ قلبمان محافظت کنیم کھ: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست !🌒 چھ کنم حرف دگر یاد نداد استادم..🌱 ‌ ٫ سلامتے و ظهور بقیھ الله (عج) صلوات !🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
در این گرماگرم ِ ایام ، جرعه‌ای شربت ِ عشق میل داری ..؟❤️ در بقچه ام چند لیوان بیشتر دارم ! (: ــــــــــــــــــــ ــ نوش ِ جانتان ؛✨ یک قسمت از ملجاء جان !🌿
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) " ؛ تسبیح عقیق !" 📜 - «امام حسین (ع) هنوز از شهادت مسلم بن عقیل باخبر نشده بودند. پسر علی نامه‌ای برای مردم کوفه نوشتند و به آنان نوید دادند که هر چه زودتر خواهند رسید. نامه را به قیس بن مسهر صیداوی دادند و ایشان از او خواستند، هر چه زودتر نامه را به مردم کوفه برساند. در همین زمان عبیدالله بن زیاد از حرکت کاروان امام باخبر شد. بنابراین حصین بن تمیم را با لشکری بزرگ به سوی امام روانه کرد. حصین در کمین قیس بود. سرانجام سربازان و ماموران حصین، در بین راه، قیس را دستگیر کردند. کاروان کوچک امام حسین (ع) به راه خود ادامه داد. در بین راه عبدالله بن مطیع و زهیر بن قین به او پیوستند. پیروان حضرت علی (ع) آرام آرام به او ملحق شدند. یک روز بعد کاروان به شترسواری برخورد کرد که از کوفه به سوی مکه می‌رفت. شترسوار با دیدن کاروان امام راه خود را کج کرد. امام حسین (ع)، عبدالله بن سلیمان اسدی و منذر بن مشعمل اسدی را به دنبال آن مرد فرستاد تا خبری از کوفه بگیرد. وقتی آن دو، به شترسوار رسیدند از او پرسیدند: "از کوفه چه خبر داری؟" مرد گفت: "وقتی از کوفه خارج می‌شدم، جسدهای سر بریده‌ی مسلم بن عقیل و هانی را دیدم که با اسب روی زمین کشیده می‌شدند و مردم شادی می‌کردند." عبدالله و منذر شتابان به سوی امام آمدند و خبر شهادت مسلم و هانی را به امام دادند. امام حسین (ع) از شنیدن خبر شهادت مسلم و هانی، بسیار اندوهگین شدند و گریستند.» + «علی‌اکبر؟ اینجایی؟» سربلند کردم. جلوتر اومد. کنارم نشست و گفت: «کل اداره رو دنبالت گشتم!» چیزی نگفتم و نگاهم رو به خطوط منظم روایت عشق دادم. مجتبی، خودش رو سمت کتاب کج کرد و پرسید: «روایت عشقه؟» سرتکون دادم. جمله آخر، بغض شده بود توی گلوم. آهی کشیدم و گفتم: «مجتبی؟ بنظرت مسلم چقدر به خدا التماس کرد تا اون مرد، خبر کوفه رو به عبدالله و منذر نگه؟ یا اگر گفت، عبدالله و منذر به امام حسین (ع) حرفی نزنن؟» چیزی نگفت. سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس می‌کردم. کتاب رو بستم، دستی روی جلدش کشیدم و گفتم: «دیدن اشکای امامت، آقات، مولات؛ خیلی سخته مجتبی! خیلـ...» از خاطرات پشت بوم هیئت، بغض راه گلوم رو بست و جمله‌م نصفه موند. جلد روایت عشق رو از گوله گوله اشک جمع شده تو چشمام تار می‌دیدم. بغضمو قورت دادم و پلک نزدم تا اشکام نریزه. گفتم: «احساس می‌کنم مسلم تا لحظه آخر به عبدالله و منذر التماس می‌کرد که نرید! به امامم نگید! من جون دادم که اشک آقامو نبینم؛ حالا شما می‌خواید گریه مولامو دربیارید؟» رو کردم سمت مجتبی. چشماش می‌درخشید و لب هاش می‌خندید. چشم به روایت عشق دوخت و گفت: «هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق! کاین‌همه گفتند و آخر نیست این افسانه را .. خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است؛ قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را !» نفس عمیقی کشید و گفت: «بن عفیف از میثم تمار پرسید: میثم تو دیوانه‌ای؟ گفت: تا مردم گمان نکنن که دیوانه‌ای، ایمانت کامل نمیشه! بن عفیف پرسید: این که گفتی حدیث نبویه؟ میثم تمار گفت: حدیث عشقه!» نگاهش رو به چشمام داد و گفت: «کم نیار! هیچ‌کس توی تب عشق نمیمیره! دووم بیار و بسوز که شرط ورود به دارالعشاق، دلسوختگیه!» 💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻 ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان حضرت علے‌اکبر (؏)💕 بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱 - بـا احتـرام ⚠️'! نشر‌ باقید نام نویسندھ و‌ منبع ، ✋🏻🌼! ✨قرارگاه‌شھیدحسین‌معزغلامے 𓄳 https://eitaa.com/shahid_gholami_73
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) " ؛ تسبیح عقیق !" 📜 به چشماش که نگاه می‌کردم، شعله های عشقی رو می‌دیدم که دل یخ‌زده‌م رو گرما می‌بخشید! طاقتم طاق شد و بغضم شکست. تحمل نداشتم آرامش وجودش رو ببینم و آرامش نخوام! تحمل نداشتم یکی شبیه دلتنگی‌م رو ببینم و کاری نکنم! تحمل نداشتم و خودم رو تو آغوش مجتبی رها کردم! مجتبی‌ای که بیشتر از برادر در حقم برادری کرده بود! آروم تر که شدم. سرمو از شونه‌ش بلند کردم. نگاهی به روایت عشق کرد و پرسید: «وسط کار و بار اداره، سراغ روایت عشق رفتن، فقط یه دلیل داره؛ اونم اینکه دل گرفته! چیشده؟» صورتم رو پاک کردم. نفسی گرفتم و گفتم: «تا سعید بود، هر وقت کارم گره می‌خورد می‌رفتم سراغش. گره ها رو باز نمی‌کرد ولی یادم میداد چجوری بازشون کنم یا پیش کی برم که بازشون کنه! یه وقتایی هم که گرهم خیلی کور بود و حس می‌کردم دیگه هیچ کاری ازم ساخته نیست، سرطنابم رو می‌گرفت، می‌رفت و بعد چند ساعت با چشمای سرخ و پف کرده و گرهی که باز شده برمی‌گشت. اون موقع ها هم خودش نبود که گره باز می‌کرد ولی... بهتر از من التماس کردن بلد بود!» با تاسف سرمو به چپ و راست تکون دادم، آهی کشیدم و گفتم: «حالا هم منم و یه گره کور و چشمایی که بلد نیستن خوب التماس کنن!» زل زدم تو چشماش و امیدوارانه گفتم: «تو می‌تونی کمکم کنی، مگه نه؟» لبخندی زد و سرتکون داد. ضربان قلبم بالا رفت و لبخند تموم صورتم رو گرفت. چرخیدم سمتش، تا خواستم بگم دلم می‌خواد معین رو بخاطر رضای خدا و پدر و مادرش ببخشم اما اشکای بابا نذاشت و بخشیدن یا نبخشیدن رو سپردم به بابا و می‌ترسم نخواد رضایت بده؛ مجتبی گفت: «سعید یه تسبیح عقیق داشت که به تسبیح حضرت عباس (ع) معروف بود.» - «حرم حضرت عباس (ع) متبرکش کرده بود؟» خندید. گفت: «همه اول که می‌شنون همین فکر رو می‌کنن؛ ولی نه..! شاید بشه گفت اون تسبیح، به دستای حضرت ابوالفضل متبرک شده!» 💌 - این عاشقانه ، ادامه دارد ... ✍🏻 ــــــــــــــــــــــــــــــ ــ هدیه به‌ آقای جوانان حضرت علے‌اکبر (؏)💕 بـھ قلــم : نوڪرالحســن (مرضیـه_قــٰاف)🌱 - بـا احتـرام ⚠️'! نشر‌ باقید نام نویسندھ و‌ منبع ، ✋🏻🌼! ✨قرارگاه‌شھیدحسین‌معزغلامے 𓄳 https://eitaa.com/shahid_gholami_73
قرارگاه‌شهیدحسین‌معز‌غلامے
✨🌷✨🌷 🌷✨🌷 ✨🌷 🌷 بسم‌رب‌الحسین'؏✨ - 『ملجــاء'🌿』- (فَفَروا اِلےَ الحُسین'؏❤️!) "#قسمت_سی_و_چندم ؛ تسبی
یڪ گرھ ماندھ🔗 و با دست تو وا خواهد شد !❤️(: دردِ ما با مدد عشق دوا خواهد شد ...✨ - حضرت مــٰاھ🌙 + https://harfeto.timefriend.net/16590303821378 آخرین تا محرم ... این صندوق پر میشه از دلتنگے ها !💛(:
سأحِبڪ ؛❤️ حَتے یَتَوقُف قَلبے عَن النَبض!✋🏻 ـ ـ ـ دوستت خواهم داشت ..💕 تا زمانے که قلبم از تپیدن بایستد !✨((: (عج)💚!
نــٰام‌تو‌را‌بـھ‌آسمان‌دلم‌آویختم🌱، صبح‌شد🌤'! یــٰااللّھ ...💛(:
🏴 ؛ - مِشکے بـھ تَن ڪُنید ، ڪِه اِحـرام نوڪریست !✨ ــــــــــــــــــــ ـــــ • یڪ روز تا '❤️(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرِ شهید می گفت قبل از شهادتش لحظه به لحظه ی تشییع رو تو رویای صادقه دیده بودم:)🖤 _______ @shahid_gholami_73
Mohammad Jnam _- Meshki Miposham.mp3
7.96M
📻🌿 ؛ مشکے مےپوشـم گــــرم چـاووشم یــاد شـش‌گوشم دوســــتت دارم !❤️(: اۍ اصل ایمــان اۍ جان جانــان عشق بۍپایــان دوســـتت دارم !💛(: ــــــــــــــــــــ ـــــ - @heiate_sayyar | هیئتِ سیـٰار
امشب دل ِ امامتون رو فراموش نکنیدا !💔(: صلوات بفرستید ، برای آرامش قلب ِ (عج)!✨
نــٰام‌تو‌را‌بـھ‌آسمان‌دلم‌آویختم🌱، صبح‌شد🌤'! یــٰااللّھ ...💛(:
شنوفته ایم در گودال زمین رازده ای همچو اربابت:) وصله ی ما که نا جور بوده و نمی ماند! وصله ای داریم ، جان در قبال حسین گذاشته است..💔 @shahid_gholami_73
🌱 ـ تو صحبتاشون مےگفتن: گریـھ براۍ حسین(؏) آفریدھ شدھ ... هدرش ندۍ (: ✨ ــــــــــــــــــــ ـــــ
ـــــ ـ هَمیشه عاشوراست . هدفِ معمار عاشورا ، '؏ ، این است ڪِه انسان را با عبور دادن از واقعیّت عاشورا به حقیقت عاشورا برساند . عاشورا لفظ نیست ؛ معناست !✨
🌙📿 ـــــ ـ چو راضے شد از بندھ یزدان پاڪ ؛ گـر اینہــا نگردنـد راضے چـه باڪ ؟ ❤️!
بِسم‌ِرَبِّ‌الحُسَین‌علیہ‌السلام'💔✨
https___vesal.co_FTP_files_tracks_15_track_z0GiVBXxUJQEelnO7MAMfwJrf2eLg8_320.mp3
13.17M
🎧🖤 ؛ اربـــــٰاب ... حواست‌هست‌به‌موهاۍسپیدسرم؟ چقدرامسال‌ازگذشته‌شڪسته‌ترم!💔(: ــــــــــــــــــــ ـــــ • مناجات با '؏✨ درسته مال عرفه‌ست .. اما اینقدر دلے و قشنگه ڪه نشد ارسال نڪنم! به هر حال درد و دل و مناجات با آقامونه ؛ گوشش ڪنید براۍ قبل زیارت عاشورا هاتون (:
برا اون زن و بچه‌ۍ بۍگناھ ...🥀
برا اهل بیت بدون پناھ !💔(:
اونا ڪه کسے سایه‌شون‌و ندید✨
همشون به دنبال شـاھ شھیـد !💔(:
امان از اسیرۍ 💔🔥 اۍ واۍ ...
امان از اسیرۍ 😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 ؛ بر شـانه هایت پر زدھ تیر رهایۍ در زمرھ‌ۍ تنها ترینِ سردار هایۍ !❤️(: ــــــــــــــــــــ ـــــ - '؏✨
245.8K
✨📿 ـــــ ـ گفت: پروندھ منو دادن دست امام‌حسین'؏ ؛ آقا روشو برگردوند امضا ڪرد !❤️(: