❌طریقه تحریم کلی برنامه دیجی کالا❌😡
😡عکس سمت راست توهین کارمند دیجی کالا به ساحت مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها😡
اگر ادعای شیعه بودن وعشق به اهل بیت داریم انجام بدیم ......نشر بدین
#تحریم_دیجی_کالا
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جھـٰادابنالعمـٰاد :)!💛
@shahid_gomnam15
4_5855214135930784343.mp3
3.43M
🌙 #مناجات ویژه #ماه_رجب
🍃شبا دلتنگ تو میشم برای گریه شب خوبه
🍃برای توبه کردن هم میگن #ماه_رجب خوبه
🎤 #مهدی_رسولی
👌بسیار دلنشین
🌷 #التماس_دعا
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_پانزدهم
_ شرم؟!
_ آری !شرم از اینکه رسول خدا و علی مرا ببینند و بدانند که من همان مادی ام که از من پسری زاده شد و بر او تیغ کشید ! من همسر مردی بودم که در قلبش بغض علی بود ! به خدا سوگند کور بودن هزار بار بهتر از شرمساری نزد علی ست ! من با گوش های خودم شنیدم که رسول خدا گفت :( اگر تمام خلایق بر محبت علی جمع می شدند ، خدا هرگز آتش جهنم را خلق نمی کرد . چگونه بینا شوم و در نگاه علی خیره شوم ، وقتی که من مادر و همسر دشمن علی هستم !)
ماهان متوجه صدایی می شود . با ترس سر می چرخاند طرف پنجره و آرام رو به پیرزن می گوید :
_ صدای چه بود ؟!
پیرزن متعجب می پرسد:
_ کدام صدا؟!
ماهان سراسیمه از جایی که نشسته بلند می شود. از پنجره کوچک به بیرون خانه نگاه می کند. بیرون هنوز باد و طوفان است . غبار سپید همه جا را فرا گرفته . چیزی میان سپیدی غبار پیدا ۶. ماهان همان طور که دارد به برهوت نگاه می کند، می گوید:
_ صدایی به گوشم خورد!شبیه به حرف زدن مردانی در باد !
_ صدایی نیست جز زوزه باد !
پیرزن انگار متوجه چیزی شده ! می پرسد:
_ از کسی می گریزی ؟!
ماهان از پنجره فاصله می گیرد و جواب می دهد :
_ آری !
می نشیند و شمشیر را میان دست می گیرد.
_از مردانی می گریزم که برای قتل محمد نقشه می کشیدند.
پیرزن حیرت زده می پرسد:
_ قتل رسول خدا؟!
ماهان سری تکان می دهد و می گوید:
_ آری ! شاید باور نکنی، مردانی از قریش ! از یاران نزدیکش!
ماهان ترسیده سر می چرخاند طرف حیاط .
_ نمی دانم چرا حس می کنم مردانی پشت دیوار خانه ایستاده اند !
شمشیر را میان دست هایش می فشارد !
_ اگر برسند من حریف شان نیستم!
پیرزن می گوید:
_ اگر فراری هستی چرا به این جا آمدی ؟! باید مثل باد در برهوت می رفتی !
_ راه را گم کردم ! طوفان راهم را بست ! من به این برهوت و این طوفان عادت ندارم .
باد زوزه می کشد و در چوبی حیاط را به هم می کوبد. ماهان ترسیده زانو می زند و شمشیرش را طرف در می گیرد .
_ به گمانم این جا هستند ! پشت این در ! برای کشتن من آمده اند !
به یکباره صدای کوبیدند در بلند می شود .
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_شانزدهم
ماهان ترسیده و آشفته رو به پیرزن می چرخد.
_ دیدی؟! نگفتم؟! همان هایی هستند که گفتم !
پیرزن از جا بلند می شود.
_ نترس !
ماهان با صدای آهسته می گوید :
_ چگونه نترسم ؟! برای گرفتن جانم آمده اند !
ماهان دور خود می چرخد.
_ جایی برای پنهان شدن نیست ؟! تنوری ! خمره ای ! اتاقکی پنهان ! یا دری که آنها آن را نبینند !
پیرزن با دست به گوشه حیاط اشاره می کند.
_ آن جا تنور خاموشی هست.
ماهان شمشیر و کیف چرمی را به دست می گیرد و می دود طرف تنور . دوباره کسی بر در می زند . ماهان برگ ها و خاشاک را کنار زده و صحفه گرد چوبی تنور را بر می دارد و به سرعت می پرد توی تنور . هنوز کامل تو نرفته که سرش را بیرون آورده و به پیرزن که بالای سرش ایستاده می گوید :
_ اسبم! بی گمان اسب را بیرون خانه دیده اند !
پیرزن دست می چرخاند روی زمین . صحفه چوبی را پیدا می کند و می گوید :
_ دیر به یادت آمد.
با دست سر ماهان را در تنور فرو می کند و صحفه چوبی را بر تنور می گذارد تا دیده نشود . همان طور که بر زمین زانو زده ، برگ ها خاشاک را دوباره بر تنور می ریزد . آن ها که پشت در ایستاده اند ، حالا با لگد بر در می کوبند و فریاد می زنند :
_ باز کنید ! در را باز کنید !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
حدود دو ماه قبل از شهادتش بود. زنگ زد گفت: امشب بیا برویم قم. گفتم: کار دارم نمی توانم. اصرار کرد که حتما باید امشب برویم. و راهی شدیم. بعد از او پرسیدم: چرا گفتی حتما امشب بیاییم قم؟ گفت: برای فرار از گناه. شرایطی بود که نمی خواستم حضور داشته باشم. بابک دوست نداشت در جو های آلوده قرار بگیرد.
#شهید
#مدافع_حرم
#بابک_نوری_هریس
@shahid_gomnam15
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
دریافت گزارشات تصویری مردمی «کشف حجاب» و «توهین به آمران به معروف»
🇮🇷سامانه ناظر پلیس امنیت عمومی
آیدی: @s_nazer
کانال: @police_amniyat_omumi
خواهرم! نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند "شیء" رفتار کنند.
#شهید
#علیرضا_ملازاده
@shahid_gomnam15
گفتم: به کجا؟ گفت:صدایم کردند
#گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم: که #فرشتگان چه کردندت؟
گفت: روزی خور سفره خدایم کردند
#شهدا_عند_ربهم_یرزقون_هستند
#شهید_حامد_جوانی
#شهدا رو یاد کنیم با ذکر صلوات
@shahid_gomnam15