eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
- سپاه‌پرافتخارترین نهادملی‌است...🎖 @shahid_gomnam15
طریقه تحریم کلی برنامه دیجی کالا❌😡 😡عکس سمت راست توهین کارمند دیجی کالا به ساحت مقدس فاطمه زهرا سلام الله علیها😡 اگر ادعای شیعه بودن وعشق به اهل بیت داریم انجام بدیم ......نشر بدین @shahid_gomnam15
4_5855214135930784343.mp3
3.43M
🌙 ویژه 🍃شبا دلتنگ تو میشم برای گریه شب خوبه 🍃برای توبه کردن هم میگن خوبه 🎤 👌بسیار دلنشین 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 _ شرم؟! _ آری !شرم از اینکه رسول خدا و علی مرا ببینند و بدانند که من همان مادی ام که از من پسری زاده شد و بر او تیغ کشید ! من همسر مردی بودم که در قلبش بغض علی بود ! به خدا سوگند کور بودن هزار بار بهتر از شرمساری نزد علی ست ! من با گوش های خودم شنیدم که رسول خدا گفت :( اگر تمام خلایق بر محبت علی جمع می شدند ، خدا هرگز آتش جهنم را خلق نمی کرد . چگونه بینا شوم و در نگاه علی خیره شوم ، وقتی که من مادر و همسر دشمن علی هستم !) ماهان متوجه صدایی می شود ‌. با ترس سر می چرخاند طرف پنجره و آرام رو به پیرزن می گوید : _ صدای چه بود ؟! پیرزن متعجب می پرسد: _ کدام صدا؟! ماهان سراسیمه از جایی که نشسته بلند می شود. از پنجره کوچک به بیرون خانه نگاه می کند. بیرون هنوز باد و طوفان است . غبار سپید همه جا را فرا گرفته . چیزی میان سپیدی غبار پیدا ۶. ماهان همان طور که دارد به برهوت نگاه می کند، می گوید: _ صدایی به گوشم خورد!شبیه به حرف زدن مردانی در باد ! _ صدایی نیست جز زوزه باد ! پیرزن انگار متوجه چیزی شده ! می پرسد: _ از کسی می گریزی ؟! ماهان از پنجره فاصله می گیرد و جواب می دهد : _ آری ! می نشیند و شمشیر را میان دست می گیرد. _از مردانی می گریزم که برای قتل محمد نقشه می کشیدند. پیرزن حیرت زده می پرسد: _ قتل رسول خدا؟! ماهان سری تکان می دهد و می گوید: _ آری ! شاید باور نکنی، مردانی از قریش ! از یاران نزدیکش! ماهان ترسیده سر می چرخاند طرف حیاط . _ نمی دانم چرا حس می کنم مردانی پشت دیوار خانه ایستاده اند ! شمشیر را میان دست هایش می فشارد ! _ اگر برسند من حریف شان نیستم! پیرزن می گوید: _ اگر فراری هستی چرا به این جا آمدی ؟! باید مثل باد در برهوت می رفتی ! _ راه را گم کردم ! طوفان راهم را بست ! من به این برهوت و این طوفان عادت ندارم . باد زوزه می کشد و در چوبی حیاط را به هم می کوبد. ماهان ترسیده زانو می زند و شمشیرش را طرف در می گیرد . _ به گمانم این جا هستند ! پشت این در ! برای کشتن من آمده اند ! به یکباره صدای کوبیدند در بلند می شود . ادامه دارد... @shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷 ماهان ترسیده و آشفته رو به پیرزن می چرخد. _ دیدی؟! نگفتم؟! همان هایی هستند که گفتم ! پیرزن از جا بلند می شود. _ نترس ! ماهان با صدای آهسته می گوید : _ چگونه نترسم ؟! برای گرفتن جانم آمده اند ! ماهان دور خود می چرخد. _ جایی برای پنهان شدن نیست ؟! تنوری ! خمره ای ! اتاقکی پنهان ! یا دری که آنها آن را نبینند ! پیرزن با دست به گوشه حیاط اشاره می کند. _ آن جا تنور خاموشی هست‌. ماهان شمشیر و کیف چرمی را به دست می گیرد و می دود طرف تنور . دوباره کسی بر در می زند . ماهان برگ ها و خاشاک را کنار زده و صحفه گرد چوبی تنور را بر می دارد و به سرعت می پرد توی تنور . هنوز کامل تو نرفته که سرش را بیرون آورده و به پیرزن که بالای سرش ایستاده می گوید : _ اسبم! بی گمان اسب را بیرون خانه دیده اند ! پیرزن دست می چرخاند روی زمین . صحفه چوبی را پیدا می کند و می گوید : _ دیر به یادت آمد. با دست سر ماهان را در تنور فرو می کند و صحفه چوبی را بر تنور می گذارد تا دیده نشود . همان طور که بر زمین زانو زده ، برگ ها خاشاک را دوباره بر تنور می ریزد . آن ها که پشت در ایستاده اند ، حالا با لگد بر در می کوبند و فریاد می زنند : _ باز کنید ! در را باز کنید ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15
حدود دو ماه قبل از شهادتش بود. زنگ زد گفت: امشب بیا برویم قم. گفتم: کار دارم نمی توانم. اصرار کرد که حتما باید امشب برویم. و راهی شدیم. بعد از او پرسیدم: چرا گفتی حتما امشب بیاییم قم؟ گفت: برای فرار از گناه. شرایطی بود که نمی خواستم حضور داشته باشم. بابک دوست نداشت در جو های آلوده قرار بگیرد. @shahid_gomnam15
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
دریافت گزارشات تصویری مردمی «کشف حجاب» و «توهین به آمران به معروف» 🇮🇷سامانه ناظر پلیس امنیت عمومی آیدی: @s_nazer کانال: @police_amniyat_omumi
خواهرم! نگذار پوشش را از تو بگیرند، نگذار به اسم آزادی زن، با تو و دیگر خواهرانم همانند "شیء" رفتار کنند. @shahid_gomnam15
گفتم: به کجا؟ گفت:صدایم کردند بودم و از شاخه جدایم کردند گفتم: که چه کردندت؟ گفت: روزی خور سفره خدایم کردند رو یاد کنیم با ذکر صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahid_gomnam15