🟢خدایا،رحم كن به كسىكه سرمايهاش اميد
و سلاحش اشک است..🤲🤍!
از این متن های زیبا می خوای؟❗️☝️☝️
خب پس چرا معطلی بیا اینجا ببین چه متن های خفنی داره😍👇👇👇👇👇
@TaghvaGHalb
نیومدی هنوز..¿¿🫢🫢..
💙 دائم سوره قل هوالله را بخوانید.
و هدیه کنید به #امام_زمان علیه السلام
این عمل باعث می شود مورد توجه خاص حضرت مهدی علیه السلام قرار بگیرید.
#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shahid_gomnam15
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در شب آرزوها، اگر صادقانه یک اکسیر را بخواهید و دریافت کنید؛
بقیهی مسیر خود را بسمت سعادت هموار کردهاید!
🎙استاد شجاعی
#درس_اخلاق
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
@shahid_gomnam15
زیارتنامهشهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
🕊🕊🕊 زیارتنامه ی شهدا 🕊🕊🕊
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
🌷السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَه
✋السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَه
❇️السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ الله
🌷السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ الله
✋السَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنین
❇️السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ
نِسآءِ العالَمین
🌷السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ
الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِح
✋السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ الله
❇️باَبی اَنتُم وَ اُمّی
🌷طبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
✋وفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
❇️فیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹
🎙 با نوای آسمانی شهیدسردار سلیمانی
#شادی_روح_شهداصلوات💔
اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ
@shahid_gomnam15
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لیلة_الرغائب
تو آرزوی هشتم هر هفته ی منی
یعنی شبانه روز تو را آرزو کنم
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_هفدهم
پیرزن با قدم های آرام به طرف در می رود ، یک قدم مانده به در ، لگد محکمی بر در کوبیده می شود ! در چوبی می شکند و به سینه پیرزن می خورد . پیرزن فریادی از درد می زند و بر خاک می افتد . سه مرد با شمشیر های برهنه وارد خانه می شوند . دو نفر با شتاب پا به درون اتاق می گذارند و این سو و آن سوی حیاط را می گردند. دیگری بالای سر پیرزن نی ایستد و نگاهش می کند و فریاد می زند:
_ کجاست ؟!
پیرزن توان حرف زدن ندارد . از درد سینه به خود می پیچد. از پیشانی اش خون جاری شده است . آن دو نفر توی اتاق می چرخند و سراسیمه بیرون آمده و میان حیاط می ایستند . یکی می گوید:
_ نیست ! هیچ کس توی اتاق نیست !
هر سه بالای سر پیرزن ایستند اند. یکی زانو می زند بالای سرش و گریبانش را می گیرد .
_ عجوزه! می گویی کجاست یا حلقومت را پاره کنیم ؟!
پیرزن میان درد و ناله ، می گوید:
_ دنبال چه می گردید ؟! جز من کسی در این خانه نیست .
مرد شمشیرش را بالا می برو و آن را در گلوی پیرزن فرو می کند . پیرزن ناله خفیفی می کند و جان می دهد. ماهان ترسیده و وحشت زده به دیواره تنور چسبید. به یکباره باد تندی به درون حیاط می خزد . باد توی حیاط پیچ می خورد و برگ های روی تنور را کنار می زند. مهاجمان مبهوت به تنور نگاه می کنند .
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
🌷 کتاب (کتاب مخفی) 🌷
#قسمت_هجدهم
مهاجمان ماهان را با طنابی بلند به اسب بسته اند . یک سر طناب دور بازوان نحیف ماهان پیچ خورده و طرف دیگرش چند متر جلو تر به زین اسب گره خورده ! اسب بی سوار _ بی خیال _ میان برهوت پیش می رود و ماهان را با پای پیاده دنبال خود می کشد . رمقی در تن ماهان نمانده ! از یک سو ترس از کشته شدن و سوی دیگر تشنگی توانش را گرفته ! پا پوش هایش پاره شده اند و انگشت هایش بیرون آمده اند ! بیشتر از یک ساعت است که مهاجمان او را با پای پیاده راه می برند. معلوم نیست مقصدشان کجاست! ماهان بی خبر است که او را به غرب می برند یا شرق !راه و برهوت را نمی شناسد . شاید دارند به مدینه بر می گردند ، کنار همان جاده و همان تخته سنگ . یا شاید رو به سوی سرزمینی دیگر او را می برند. با خود می گوید :
_ (این جماعت که نقشه قتل پیامبر شان را دارند ، چگونه ممکن است به من رحم کنند ؟!)
قدم های اسب بلند تر از قدم های ماهان است . ماهان برای آنکه زمین نخورد ، مجبور است قدم های بلند تری بردارد و همین موضوع تعادلش را به هم زده و او را خسته تر می کند ! دیگر خبری از آن طوفان ناگهانی نیست . باد خاموش شده و صدای زوزه ترسناکش به سکوت بدل گشته ! آن غبار سپید که در هوا موج می خورد و بر همه چیز و همه کس می نشست ، خوابیده ! اما هنوز می شود اثرش را بر سر و صورت و جامه ماهان دید . چند قدم جلو تر از ماهان ، سه مهاجم سوار بر اسب هایشان پیش می روند . آن که از همه بزرگ تر است ، خالد نام دارد . اندامش تنومند و چابک است . زیر چشم راستش جای زخمی عمیق خودنمایی می کند. یک دستش به افسار است و دست دیگرش بنا به عادتی که دارد ، بر دسته شمشیر قرار گرفته. خالد سوار بر اسب ، همان طور که پیش می رود ، گاه به گاه سرش را به عقب بر می گرداند و ماهان را نگاه می کند.
_ این قدر نگاهش نکن ! او دیگر قادر به گریختن نیست !
این را ابو حامد گفت !
ادامه دارد...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آزادی؟!
درباره چی حرف میزنی؟! 😎
#آزادی
@Shahid_gomnam15
⁉️ فوری ⁉️ فوری
نمی خوایم مفید باشیم ؟! نمی خوایم خادمی کانال مولا را انجام بدیم تا حداقل کاری که می توانیم انجام داده باشیم را انجام بدیم؟! 🌷
🌺نیازمند به یک فرد برای خادمی مولا صاحب الزمان(عج) و شهدا 🌺
مسئولیت : پست گزاری
در کانال زیر
@sardar_313_martyr
آیدی برای ادمین شدن :
@sadrzadeh31
🔻خدایا !
تو این شبِ #لیله_الرغائب یه کاری کن
کـه تمامِ میـل و رغبتِ ما متوجـه بـه
امامِ زمانمون باشه🦋
@shahiddaghayeghi