eitaa logo
شهید گمنام
3.5هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
7هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 ختم قرآن الکریم به نیابت از نذر سلامتی اقا عج اعضای محترم کانال التماس دعای ویژه عاقبت بخیری جوون ها شفای بیماران علل الخصوص خواهرم با نفس های گرمتون درحق شون دعا کنیم 🤲🦋 مهلت قرائت تا هفته آینده جزء ۱📖 جزء ۲📖 جزء ۳📖 جزء ۴📖 جزء ۵📖 جزء ۶📖 جزء ۷📖📖 جزء ۸📖 جزء ۹📖 جزء ۱۰📖 جزء ۱۱📖 جزء ۱۲📖 جزء ۱۳📖 جزء ۱۴📖 جزء ۱۵📖 جزء ۱۶📖 جزء ۱۷📖 جزء ۱۸📖 جزء ۱۹📖 جزء ۲۰📖 جزء ۲۱📖 جزء ۲۲📖 جزء ۲۳📖 جزء ۲۴‌📖 جزء ۲۵📖📖 جزء ۲۶📖 جزء ۲۷📖 جزء ۲۸📖 جزء ۲۹📖 جزء۳۰📖 جزء مورد نظر خودتون رو به ایدی زیر اعلام کنید 👇👇 @gomnam30
نهج البلاغه حکمت 316 - پيشواى مؤمنان و تبهكاران وَ قَالَ عليه‌السلام أَنَا يَعْسُوبُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمَالُ يَعْسُوبُ اَلْفُجَّارِ🌸🍃 و درود خدا بر او، فرمود: من پيشواى مؤمنان، و مال، پيشواى تبهكاران است قال الرضي و معنى ذلك أن المؤمنين يتبعونني و الفجار يتبعون المال كما تتبع النحل يعسوبها و هو رئيسها🌸🍃 مى‌گويم: (معناى سخن امام اين است كه مؤمنان از من پيروى مى‌كنند و بدكاران پيرو مال مى‌باشند آنگونه كه زنبوران عسل از رئيس خود اطاعت دارند) 🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂 @shahid_gomnam15❤️
هرڪه شهـــید نشد... ٱنس_با_شهداء شهدا_التماس_دعا شبتون شهدایی ❤️‍🩹 @shahid_gomnam15
به‌فکر‌مثل‌ شهدا‌ مردن‌نباش ، به‌فِکرِ‌مثل‌شهدا‌زندگی‌کردن‌باش🌱 شهیدابراهیم‌هادی @shahid_gomnam15
شهید گمنام
به‌فکر‌مثل‌ شهدا‌ مردن‌نباش ، به‌فِکرِ‌مثل‌شهدا‌زندگی‌کردن‌باش🌱 شهیدابراهیم‌هادی @shahid_gomnam15
همیشہ‌ میگفت : بعد از توڪل بھ خداوند ، توسل بہ حضرات معصومین ؛ مخصوصا حضرت‌زهـراۜ حلال مشڪلات است..🌱 شھیدابراهیم‌هادۍ
علامہ_مجلسے فرمودند: شب جمعہ مشغول بودم، بہ این دعا رسیدم👇🏻 بسم‌اللّٰہ‌الرحمن‌الرحیم، اَلْحَمْدُللّٰہ مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلے فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلے بَقائِها. اَلْحَمْدُللّٰہِ عَلے کُلِّ نِعْمَہ، اَسْتَغْفِرُاللّٰہ مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْہ، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ. بعد از یڪ هفتہ مجدد خواستم آن را بخوانم ڪہ در حالت مڪاشفہ ندایے شنیدم از ملائڪہ ڪہ... ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلے فارغ نشده‌ایم.. |نہج‌الفصاحہ‌ص³²².قصص‌العلمل‌ص⁸⁰²| التماس_دعا🥀
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگ زیارتی سلامی بفرست 🖋دلتنگم و بیقرار، و حالا شب‌های جمعه که می‌رسد حسرت زیارت حرمت را از راه دور گریه می‌کنم و آرام‌می شوم امید دارم مرا می‌بینی و روزی زائرت می‌شوم آقاجان... مشتاقی و مهجوری، دلتنگی و تنهایی دور از نظرم باشد وقتی که تو آقایی @shahiddaghayeghi
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری🕊🏴 صلی الله علیک شب‌های جمعه فاطمه این لحظه کربلاست... صلی الله علیک زهرا به سر زنان وسط شیب قتلگاه است... ▪️ صلی الله علیکِ یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها 🏴 ایام تسلیت‌باد. هوایت نکنم میمیرم @shahid_gomnam15
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کنم دست خودم نیست اگر غم دارم از فراق حرمت قامت بس خم دارم بطلب جان علی اکبر لیلا مُردم شب جمعه ست حسین باز حرم کم دارم صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله @shahid_gomnam15
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت رمان عشق در یک نگاه😍
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 عشق در یک نگاه💗 قسمت24 از هوا پیما که پیاده شدیم وارد فرودگاه شدیم از پشت شیشه ،زهرا و بابا و مامان و اقا جواد و دیدم زهرا مثل بچه کوچیکا ،دسته گل دستش بود و بال بال میزد از خانم موسوی و بچه‌ها خداحافظی کردم رفتم سمت بیرون ( زهرا پرید تو بغلم) : حیف که زائر امام حسینی وگرنه تا الان هفت بار پوستت و کنده بودم - خیلی ممنون ،زیارتم قبول باشه مامان: زهرا جان ،نرگسمو اذیت نکن ،خسته راهه رفتم تو بغل مامان و نمیدونم چرا گریه ام گرفت بابا هم پیشونیمو بوسید : زیارت قبول ،کربلایی خانم منم دستشو بوسیدم ،دستی که چه زحمتهایی برای من و زهرا کشید آقا جواد: سلام نرگس خانم ،زیارتتون قبول - خیلی ممنون ،انشاءالله قسمت شما و زهرا جان سوار ماشین شدیم و از فرودگاه داشتیم بیرون میرفتیم که بابا ترمز زد و ایستاد مامان : چیزی شده ایستادی؟ بابا: یه لحظه صبر کن بابا از ماشین پیاده شد و رفت سرمو برگردوندم نگاه کردم رفت سمت آقای زمانی 🤦 بعد چند دقیقه هر دوتا اومدن سمت ماشین مامان پیاده شد و احوالپرسی کرد منم قبلم تند تند میزد بعد به اصرار بابا آقای زمانی سوار ماشین شد مامانم اومد کنار من نشست زمانی: شرمنده حاج آقا ،خودم یه دربست میگرفتم بابا: این چه حرفیه ،میرسونیمتون شما هم مثل نرگس ما به خانواده اتون نگفتین دارین برمیگردین ؟ ( از خجالت آب شدم ) زمانی: اتفاقن گفتم ،چون پدر و مادرم مسافرت بودن ،واسه همین کسی نیومد بابا: برادر و خواهری نداری؟ زمانی: نه تک پسرم بابا: خدا شما رو واسه پدر و مادرتون نگه داره ( توی دلم گفتم ،الهی امین) زمانی : خیلی ممنون خونشون نزدیکای بالا شهر تهران بود ،وقتی رسیدیم دم در خونه اشون ،اصلا باورم نمیشد همچین پسری تو همچین خونه ای زندگی کنه مشخص بود که خیلی پولدارن خداحافظی کردیم و رفتیم سمت خونه اینقدر خسته بودم که اول رفتم یه دوش گرفتم بعد رفتم توی اتاق خوابیدم ••••• 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁 • • دوستان گرانقدر کپی رمان درصورت ذکر نام نویسنده و تغییر ندادن نام رمان مجاز است در غیر این صورت نویسنده راضی نیست و اینکار پیگردالهی دارد💯 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸