🌷 کتاب ( کتاب مخفی ) 🌷
#قسمت_اول
ماهان ترسیده و لرزان ، با گام های بلند ، بر رمل برهوت می دود .هر قدم که بر می دارد ، پا هایش تا مچ میان رمل سست فرو می رود و دویدن را برایش دشوار می کند . نفس هایش به شماره افتاده. توی مردمک هایش وحشت موج میزند. خوب میداند که اگر فقط برای یک لحظه کوتاه بایستد و دست از دویدن بردارد ، سواری که از پشت سر می آید ، فقط با یک ضرب شمشیر سرش را از بدنش جدا می کند ! حالا دیگر خوب می داند اعراب حجاز شمشیر زن های قابلی هستند . توی همین چند ماهی که در مدینه زندگی کرده این را فهمیده که در جنگاوری و شمشیر زنی حریف این ها نیست . مخصوصا امروز که نه شمشیری دارد و نه خنجری !
ماهان نیم نگاهی به پشت سر می اندازد. اسب سوار سیاهپوش مثل بادی که روی رمل می وزد ، لحظه به لحظه در حال نزدیک شدن است . ماهان برای لحظه ای کوتاه به همسر و تنها پسرش فکر می کند . با خودش می گوید بعد از مردن من چه بر سر آن ها خواهد آمد ؟ هنوز پاسخی برای این پرسش بی وقت پیدا نکرده است که ناگاه برابرش سراشیبی تندی ظاهر می شود ! پاهایش در هم گره می خورد و تعادلش را از دست میدهد و با صورت بر خاک برهوت می افتد . شیب تپه آن قدر زیاد است که ماهان توان نگه داشتن خود را ندارد . پیچ می خورد و دور خود می چرخد و از تپه پایین می افتد .
ادامه دارد ...
#کتاب_مخفی
@shahid_gomnam15
هدایت شده از شهید اسماعیل دقایقی
🎧نسخه صوتی🎧
📚رمان دا ⇩⇩⇩
#قسمت_اول 1⃣
🌷 خاطرات #سیده_زهرا_حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است.
🌷🍃🌷🍃
@shahiddaghayeghi