eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب ( کتاب مخفی ) 🌷 ماهان ترسیده و مبهوت به انعکاس تصویر خود در شمشیر نگاه می کند . سوار ادامه میدهد : _ بگو میان دست هایم چه می بینی ؟ ! ماهان سرش را بالا می آورد و به سوار نگاه می کند . _ رحم کن ! سوار نوک شمشیر را به پیشانی ماهان می چسباند . _ بگو میان دست ها چه می بینی ؟! ماهان آب دهانش را قورت می دهد و با اونا و ترس می گوید : _ شمشیری برهنه می بینم ! سوار لبخندی می زند و می گوید : _ این شمشیر نیست ! این فرشته مرگ توست ! خوب و سیر نگاهش کن ! تقدیر نویسان تقدیر تو را بر این فولاد صیقل خورده نوشته اند ! می خندد . برابر ماهان زانو می زند . توی چشم های ترسیده ماهان نگاه می کند و می گوید : _ تو را از تقدیر گریزی نیست ! ماهان با ترس می پرسد : _ به کدام گناه باید بمیرم ؟ ! سوار با تامل نگاهش می کند ‌. _ کدام گناه ؟ آیا تو نبودی که پشت آن تخته سنگ جاسوسی ما را می کردی ؟! ماهان سرش را عقب می برو تا از تیزی شمشیر در امان بماند . _ جاسوسی ؟! مات و مبهوت به سوار نگاه می کند و ادامه می دهد : _ به خدای محمد سوگند که من پیش از شما آنجا بودم ! خسته از راهی دراز رسیده بودم و سر بر خاک نهاده بودم تا بلکه پاهایم قوت بگیرد ! نفهمیدم چه وقت خوابم برد ! صدای شما بیدارم کرد ! سوار از برابر ماهان بر می خیزد . هنوز شمشیرش را طرف ماهان نگه داشته . _ راست بگو تا دلم رحم آید . حقیقت واقعه را روایت کن تا شاید سرت را از تنت جدا نکنم! آیا چیزی از حرف های ما شنیدی؟! حتی واژه ای کوتاه ! ماهان ترسیده شانه بالا می اندازد . _ شنیدم که از محمد سخن می گفتید ! ادامه دارد ... @shahid_gomnam15