eitaa logo
شهید گمنام
3.4هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
93 فایل
🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ࢪفیق‌شهیدشهیدت‌میڪند.🥀 ارتباط با مدیر کانال شهید گمنام ⤵️⤵️⤵️ @khakreezfarhangi ⤵️⤵️⤵️ @gomnam30 خادم تبادل ⤵️⤵️⤵️ @YaFateme1349
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 کتاب(کتاب مخفی) 🌷 ماهان که چشم باز می کند ، وحشت زده دستی را بر دهانش می بیند . بک نفر دست بر دهانش چسبانده و نمی گذارد او نفس بکشد . در تاریک روشن شعله مشعل ، وحشت زده به چهره مرد نگاه می کند! او همان خادمی است که او را در طویله انداخته بود و دهانش را بسته بود ! حالا چه شده که آمده توی حجره ؟! خادم همان طور که دست بر دهان ماهان گذاشته ، سرش را آرام به گوش ماهان نزدیک می کند و با صدای بسیار آهسته کنار گوش هایش می گوید: _ هیچ مگو ! آرام باش . ماهان ترسیده ، نیم نگاهی به اطرافش می اندازد، خوب می داند اگر صدایش بلند شود دشمنانش بیدار خواهند شد ! سلیمان در درگاه حجره خوابیده و در طرف دیگر حجره ، خالد و ابو حامد در خواب هستند . یک پای ماهان را به پای خالد و پای دیگرش را به پای ابو حامد بسته‌اند تا نتواند فرار کند . ماهان مبهوت به خادم نگاه می کند و با صدای خفه می گوید: _ کیستی؟! چه می خواهی؟! خادم که سعی دارد صدایش بلند نشود ، می گوید: _ نترس ! آرام و آهسته طنابی را که به دستان ماهان بسته است ، باز می کند و می گوید: _ از سر شب تا کنون در این خیالم که تو را کجا دیده ام! طناب باز کرده را به طرفی می اندازد . ماهان دست هایش را به هم می مالد و در چهره خادم نگاه می کند و با صدای آرام می گوید: _ تو را نمی شناسم! خادم لبخندی می زند و می گوید: _ آری ! توی تاریکی این حجره شناس نیستم ! من نیز تو را زیر مشعل طویله شناختم. اما آن جا نمی شد حرفی بزنم ! ادامه دارد... @shahid_gomnam15